یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

با روی تو ز سبزه و گلزار فارغیم


با روی تو ز سبزه و گلزار فارغیم    با چشم تو ز باده و خمار فارغیم
خانه گرو نهاده و در کوی تو مقیم    دکان خراب کرده و از کار فارغیم
رختی که داشتیم به یغما ببرد عشق    از سود و از زیان و ز بازار فارغیم
دعوی عشق وانگه ناموس و نام و ننگ    ما ننگ را خریده و از عار فارغیم
غم را چه زهره باشد تا نام ما برد    دستی بزن که از غم و غمخواره فارغیم
ای روترش که کاله گران است چون خرم    بگذر مخر که ما ز خریدار فارغیم
ما را مسلم آمد شادی و خوشدلی    کز باد و بود اندک و بسیار فارغیم
بررفت و برگذشت سر ما ز آسمان    کز ذوق عشق از سر و دستار فارغیم
ما لاف می زنیم و تو انکار می کنی    ز اقرار هر دو عالم و ز انکار فارغیم
مشتی سگان نگر که به هم درفتاده‌اند    ما سگ نزاده‌ایم و ز مردار فارغیم
اسرار تو خدای همی‌داند و بس است    ما از دغا و حیلت و مکار فارغیم
درسی که عشق داد فراموش کی شود    از بحث و از جدال و ز تکرار فارغیم
پنهان تو هر چه کاری پیدا بروید آن    هر تخم را که خواهی می کار فارغیم
آهن ربای جذب رفیقان کشید حرف    ور نی در این طریق ز گفتار فارغیم
با نور روی مفخر تبریز شمس دین    از شمس چرخ گنبد دوار فارغیم


همچنین مشاهده کنید