یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گردم


چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گردم    به نزدیکش روم سد بار و باز از شرم برگردم
من بد روز را آن بخت بیدار از کجا باشد    که در کویش شبی چون پاسبانان تا سحر گردم
دلم سد پاره گشت از خنجرش و ز شوق هر زخمی    به خویش آیم دمی سد بار و از خود بیخبر گردم
اگر جز کعبه‌ی کوی تو باشد قبله گاه من    الاهی ناامید از سجده‌ی آن خاک در گردم
نه از سوز محبت بی نصیبم همچو پروانه    که در هر انجمن گرد سر شمع دگر گردم
به بزم عیش شبها تا سحر او را چه غم باشد    که بر گرد درش زاری کنان شب تا سحر گردم
به زخم خنجر بیداد او خو کرده‌ام وحشی    نمی‌خواهم که یک دم دور از آن بیدادگر گردم


همچنین مشاهده کنید