یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

جه


جهان از پى راستى شد به پاى (ابوشکور بلخى)
رک: راستى کن که به منزل نرسد کج‌رفتار
جهان بگردد وليکن نگردد احوالش٭
٭ مقتبس از مصراع اول اين بيت قطران:
جهان بگردد وليکن نگرددش احوال دگر شوى تو و ليکن همان بوَد شب و روز
جهان چون من و چون تو بسيار ديد (فردوسى)
جهان خواب است و ما در وى خياليم٭
نظير:
جهان چيست جز خواب آشفته‌اى (اديب نيشابورى)
- احوال جهان و اصل اين عمر که هست خوابى و خيالى و دمى است (خيام)
٭ .............................. چرا چندان در آن ماندن سگاليم (اسعد گرگانى)
جهان خواستن عين نادانى است
رک:
نه مرد است آنکه دنيا دوست دارد
- به دنيا دل مبند اى دل که دردِسر شود پيدا
- حُبّ دنيا پاى بند است از همه يک سوزن است
- منه بر جهان دل که بيگانه‌اى است چو مطرب که هر روز در خانه‌اى است (سعدى)
جهان ديدن بهتر از جهان خوردن است
رک: دنيا ديدن به از دنيا خوردناست
جهانديده بسيار گويد دروغ٭
نظير:
لاف در غربت، گزاف در آسيا
- لاف در غربت، آواز در بازار مسگران!
٭ غريبى گرت ماست پيش آورد دو پيمانه آب است و يک چمچه دوغ
گر از بنده لغوى شنيدى مرنج ................................. (اسدى)
جهان را به چشم جوانى مبين (فردوسى)
نظير: بُرنائى نوعى ديوانگى است (الشباب نوع من‌الجنون)
جهان را به غفلت سپردن خطاست (اديب پيشاورى)
رک: اگر غافل شوى غافل خورى تير
جهان را نيست کارى جز دورنگي٭
نظير:
جهانا سراسر فسونى و باد به تو نيست مرد خردمند شاد (فردوسى)
- دو رويه بوَد گردش روزگار (فردوسى)
- جهان دام‌ دارى است نيرنگساز هواى دلش چينه و دام و آز (اسدى)
٭ ............................ گهى رومى نمايد گاه زنگى (نظامى)
جهان روزى دهد روزى ستانَد٭
نظير:
روزى هر روزه از يزدان گرفتن مفتنيست   مى‌دهد روزى ولى از عمر روزى مى‌برد(صائب)
- فريب تربيت باغبان مخور اى گل که آب اگر دهد از تو گلاب مى‌گيرد(احسان مشهدى)
٭ بهار خرّمى با کس نمانَد ..........................(اسعد گرگانى)
جهان سر به سر حکمت و عبرت است (فردوسى)
نظير: زمانه را چو بنگرى همه پند است (رودکى)
جهان گو ممان چون جوانى نماند٭
٭ جوانى شد و زندگانى بماند ................................... (نظامى)
جهان نيست بر مرد هشيار تنگ (فردوسى)
جهان نيست جز فسانه و باد٭
نظير:
جهان و کار جهان جمله هيچ در هيچ است (حافظ)
- جهان سراسر فسونيّ و باد به تو نيست مرد خردمند شاد (فردوسى)
٭ شاه زى با سياه چشمان شاد که............................... (رودکى)
جهان و کار جهان جمله هيچ در هيچ است (حافظ) ٭
نظير: جهان نيست جز فسانه و باد
٭ .......................... هزار بار من اين نکته کرده‌ام تحقيق (حافظ)
جهد آن کن که خود کسى باشي٭
رک: خوش آن چاهى که آب از خود برآرد
٭ چند منقاد هر خسى باشى ................................... (اوحدى)
جهدِ بى‌توفيق جان کندن بوَد
جهل بر عيب ز هر عيب که دارى بَتَر است (اخگر)
جهل بسيط از جهل مرکب بِهْ
جهل خواب است و علم بيداري٭
رک: ز دانِش بِهْ اندر جهان هيچ نيست
٭ ........................... ز آن نهانى و زين پديدارى (اوحدى)
جهنم به آن گرمى هم که مى‌گويند نيست
نظير: مدان دوزخ بدان گرمى که گويند نه اهريمن بدان زشتى که جويند (اسعد گرگانى)
جهود خون ديده است!
به مزاح در مورد کسى گفته مى‌تشود که با ديدن اندک خراش يا جراحتى در بدن خود فرياد و فغان به راه اندازد و سخت ناشکيبائى کند
جهود دعايش را آورده است
رک: جن‌ها دعايش را آورده‌اند
جهود را چه بزنى چه بترساني!
رک: صد کلاغ را يک کلوخ بس است
جهود هم خيلى پول دارد!
رک: پول را باز خر هم مى‌کنند
جهود يراق‌بند٭ نمى‌خواهد!
شخص فرومايه لايق داشتن خدمتگزار و چاکر يا حامى و طرفدار نيست
٭ يراق‌بند: حامى، پشتيبان، خدمتگزار
جهيز دختر آبروى مادر است


همچنین مشاهده کنید