یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

آن شوخ جانان آشنا سوزد دل بیگانه هم


آن شوخ جانان آشنا سوزد دل بیگانه هم    صبر از من دیوانه برد آرام صد فرزانه هم
لعلش بشارت می‌دهد کان غمزه دارد قصد جان    پنهان اشارت می‌کند آن نرگس مستانه هم
از بس که در مشق جنون رسوا شدم پیرانه سر    خندند بر من نوخطان طفلان مکتب خانه هم
ای ناصخ از فرمان من سرمی‌کشد تیغ زبان    امروز پند من مده کاشفته‌ام دیوانه هم
گر روی بنمائی به من ای شمع بنمایم به تو    در جان سپاری عاشقی چابک‌تر از پروانه هم
ای کنج دلها مهر تو در سینه‌ام روزنی    شاید توانی یافتن چیزی درین ویرانه هم
بیگانگیهای سگت شبها چو یاد آید مرا    گرید به حالم آشنا رحم آور بیگانه هم
چون در کنارم نامدی زان لب کرم کن بوسه‌ی    کز باده‌ی وصلت شدم راضی به یک پیمانه هم
چون شانه بر کاکل زدی رگهای جان محتشم    صد تاب خورد از دست تو صد نیشتر از شانه هم


همچنین مشاهده کنید