شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

ای فدای قامتت هر سرو بستانی که هست


ای فدای قامتت هر سرو بستانی که هست    در حیا از چشم من هر ابر نیسانی که هست
باز داده خط بخون وز شرمساری گشته آب    جام یاقوت ترا هر راح ریحانی که هست
نرگس سرمست مخمور تو بیمارست از آن    سر در افکندست زلفت از پریشانی که هست
خاتم لعل ترا چون شد مسخر ملک جم    صید زلفت گشت هر دیو سلیمانی که هست
راستی را بنده‌ی شمشاد بالای توام    ورنه من آزادم از هر سرو بستانی که هست
لشکر عشق توام تا خیمه زد در ملک دل    کس درو منزل نمی‌سازد ز ویرانی که هست
چون شود یاقوت لل پرورت گوهرفشان    آب گردد از حیا هر گوهر کانی که هست
هندوی آتش پرست کافر زلفت مقیم    خون خلقی می‌خورد از نا مسلمانی که هست
در دلت مهر از چه رو جویم چو می‌دانم که چیست    بنده را بیدل چرا گوئی چو می‌دانی که هست
ناشنیده از کمال حسن لیلی شمه‌ئی    عیب مجنون می‌کند دانا ز نادانی که هست
چشم خواجو چون شود دور از رخت گوهرفشان    اوفتد خون در دل هر لعل رمانی که هست
روح را در حالت آرد چون شود دستانسرای    بلبل بستان طبعش از خوش الحانی که هست


همچنین مشاهده کنید