پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

نواختن مصطفی علیه‌السلام آن عرب مهمان را و تسکین د...


این سخن پایان ندارد آن عرب    ماند از الطاف آن شه در عجب
خواست دیوانه شدن عقلش رمید    دست عقل مصطفی بازش کشید
گفت این سو آ بیامد آنچنان    که کسی برخیزد از خواب گران
گفت این سو آ مکن هین با خود آ    که ازین سو هست با تو کارها
آب بر رو زد در آمد در سخن    کای شهید حق شهادت عرضه کن
تا گواهی بدهم و بیرون شوم    سیرم از هستی در آن هامون شوم
ما درین دهلیز قاضی قضا    بهر دعوی الستیم و بلی
که بلی گفتیم و آن را ز امتحان    فعل و قول ما شهودست و بیان
از چه در دهلیز قاضی ای گواه    حبس باشی ده شهادت از پگاه
زان بخواندندت بدین‌جا تا که تو    آن گواهی بدهی و ناری عتو
از لجاج خویشتن بنشسته‌ای    اندرین تنگی کف و لب بسته‌ای
تا بندهی آن گواهی ای شهید    تو ازین دهلیز کی خواهی رهید
یک زمان کارست بگزار و بتاز    کار کوته را مکن بر خود دراز
خواه در صد سال خواهی یک زمان    این امانت واگزار و وا رهان


همچنین مشاهده کنید