یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

گرفتم عشق روی تو ز سر باز


گرفتم عشق روی تو ز سر باز    همی پرسم ز کوی تو خبر باز
چه گر عشق تو دریایی است آتش    فکندم خویشتن را در خطر باز
دواسبه راه رندان برگرفتم    به کار خود درافتادم ز خر باز
فتادم در میان دردنوشان    نهادم زهد و قرائی به در باز
میان جمع رندان خرابات    چو شمعی آمدم رفتم به سر باز
چنان از دردیت بی خویش گشتم    که گفتم نیست از جانم اثر باز
منم جانا و جانی در هوایت    ندارم هیچ جز جانی دگر باز
دلم زنجیر هستی بگسلاند    اگر بر دل کنی ناگاه در باز
همای همتم از غیرت تو    نیارد کرد از هم بال و پر باز
چه می‌گویم که جانها نیست گردد    اگر گیری ز جانها یک نظر باز
دل عطار از آهی که دانی    رهی دارد به سوی تو سحر باز


همچنین مشاهده کنید