جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

وق، وک، ول، وه، وى


وقت جنگ به کاهدان، وقت شادى به ميدان!
رک: وقت شادى در ميان و وقت جنگ اندر کنار
وقت خشم و وقت شهوت مرد کو؟ (مولوى)
رک: غضب از شعله‌هاى شيطانى است
وقت خوردن خاله خواهرزاده را نمى‌شناسد (عا).
رک: سرِ سفره خاله خواهرزاده را نمى‌شناسد
  وقت خوردن قُلچماقم يا على‌موسى‌الرضا وقت کار کردن چلاقم يا على‌موسى‌الرضا
نظير:
گَهِ لقمه کوشش گَهِ سجده نخواب (اميرخسرو دهلوى)
ـ براى خوردن سپهسالار است، براى دعوا بُته پا
    ـ همه‌جاش سست و مُست است فقط نون دونيش درست است!
ـ درويش دهن خوردن دارد امّا پيزى کار کردن ندارد
ـ از هليم خورى چيزى که دارد دو انگشت!
وقت را غنيمت دان آنقدر که بتوانى٭ (حافظ)
رک: غنيمت دان دمى تا يک دمت هست
٭ ............... حاصل از حيات اى دل يک دم است تا نادانى (حافظ)
وقت شادى به ميدان، وقت جنگ به کاهدان
رک: وقت شادى در ميان و وقت جنگ اندر کنار
وقت شادى در ميان و وقت جنگ اندر کنار (از جامع‌التمثيل)
نظير:
وقت شادى به ميدان، وقت جنگ به کاهدان
ـ وقت مواجب سرهنگ است، وقت جنگ بُنه پا 
ـ جنگ از سرِ شخم، آشتى از سر خرمن
ـ براى خوردن سپهسالار است، براى دعوا بُنه پا
ـ دهن خوردن دارد امّا پيزى کار کردن ندارد
وقت گرفتن٭ نادعلى است، وقت پس دادن مظهرالعجايب!
نظير: گرفتن خوبى دارد و پس دادن بدى
      ٭ 'وقت گرفتن' يعنى وقت قرض گرفتن
وقت گريه نو زارى برين خاله را بيارين، وقت نُقل و نواله ديگه نيس جاى خاله! (عا).
رک: خاله را مى‌خواهند براى درز و دوز اگر نه چه خاله چه يوز!
وقت مواجب سرهنگ است، وقت جنگ بُنه پا!
رک: وقت شادى در ميان و وقت جنگ اندر کنار
وقتى از آب گذشتى پشت سرت همهٔ پل‌ها را خراب نکن
    نظير: چو به گشتى طبيب از خود ميازار چراغ از بهر تاريکى نگهدار (سعدى)
وقتى بد مى‌آيد از در و بام مى‌آيد
نظير:
بد که بخواهد بيايد از در و ديوار مى‌آيد
    ـ چون بد آيد هر چه آيد بد شود يک بدى ده گردد و ده صد شود
وقتى پَپَه٭ هست بَبَه٭ ٭ نيست، وقتى بَبَه هست پَپه نيست
      ٭ پَپَه: نان (در زبان کودکان)
٭ ٭ بَبَه: کودک شيرخوار (در زبان کودکان)
وقتى تقدير برسد چشم کور مى‌شود
رک: تدبير انسانى دگر و تقدير آسمانى دگر است
وقتى حاجت نشود روا ، چه آل ردا چه آل قبا! (عا).
وقتى خانه پُر است خانم کم خور است
وقتى در خانه خوردنى فراوان باشد خانم به‌طور پراکنده از همه چيز مى‌خورد و در نتيجه هميشه سير است و ميل به غذا ندارد و کم‌خور جلوه مى‌کند
وقتى ريش‌دار مى‌پسنديدند ما بى‌ريش بوديم، حالا که بى‌ريش مى‌پسنديد ما ريش داريم
وقتى زنده بودم کاه و جوم ندادى، حالا که مرده‌ام توبره بر سرم نهادى؟ (عا).
رک: تا وقتى زنده بودم کاه و جوم ندادي...
وقتى شيطان در مکر خود در مى‌ماند به سراغ زن مى‌رود ٭
نظير: مکر از زنان و تلبيس از شيطان است
      ٭ از امثال خارجى است که از طريق ترجمه وارد زبان فارسى شده است
وقتى‌که بد بيارى مى‌آيد عطسه و تيز قاطى مى‌آيد
نظير: بدبختى که مى‌آيد عطسه و باد قاطى مى‌آيد
وقتى‌که جيک جيک مستانت بود ياد زمستانت نبود؟
رک: آن وقت که جيک جيک مستانت بود ياد زمستانت نبود!
وقتى‌که راست آيد از چپ و راست آيد
رک: بخت که آمد برو بخواب
وقتى‌که مى‌آيد بِدِه که مى‌آيد، وقتى‌ که نمى‌آيد بِدِه که نمى‌پايد
وقتى‌که مى‌آيد بده، وقتى‌که نمى‌آيد بده که نمى‌مانَد (از جامع‌التمثيل)
صورت ديگرى است از مَثَل پيشين
وقتى‌ که نيست، کو اشتها؟ وقتى‌که هست دو لنگرى!
رک: شناگر خوبى است، آب گيرش نمى‌آيد
وقتى گفتند خاک‌انداز، تو خودت را جلو بينداز (عا).
صورت ديگرى است از 'هر وقت گفتند خاک‌انداز، تو خودت را جلو بينداز'
رک: اگر همه گفتند نان و پنير، تو برو سرت را بگذار و بمير!
وقتى مادر نباشد بايد با زن‌بابا ساخت
رک: مادر که نباشد با زن‌بابا بايد ساخت
وقتى مى‌آيد بگير که مى‌آيد
رک: بخت که آمد برو بخواب
وقتى ميوه نباشد چغندر سلطان‌المرکّبات است (عا).
رک: جائى‌که ميوه نباشد...
وقتى ناچارى در ميان آيد شغال هم کدخدا مى‌شود
رک: از درد لاعلاجى به خر مى‌گويند خانم باجى
وقتى نيامدى که بيائى به‌کار دل٭
رک: آمدى جانم به قربانت ولى حالا چرا؟
٭ در روز مرگ آمدى اى غمگسار دل  .................................... (...؟)
وقتى نيم‌سوز حرف زد تو هم حرف بزن!
خطائى است تحقيرآميز براى وادار کردن کسى به سکوت، نظيرِ 'چفت‌کن!' و 'درشو بذار!'
وقتى همه کدخدا باشند ده ويران مى‌شد
رک: آشپز که دو تا شد آش يا شور مى‌شود يا بى‌نمک
وکالت نردبان وزارت است٭
٭ از امثال تازه است
وکيل بگير که هم دعويت باطل شود و هم آنچه دارى از دستت برود
ولايت دور و من دور از ولايت
رک: غريبى دردِ بى‌درمان غريبى
  وه چه خوب آمدى صفا کردى چه عجب شد که ياد ما کردى (ايرج‌ميرزا)
نظير: خوش آمدى که خوش آمد مرا ز آمدنت (سعدى)
    نيزرک: عجب عجب که تو را ياد دوستان آمد
وه چه نيکو گفت الحق آنکه گفت   راحةالانسان فى حفظ‌اللسان (...؟)
نظير: زيان کشيده نگهدار تا زيان نکنى
    نيزرک: زبان سرخ سرِ سبز مى‌دهد بر باد
ويران شود اين شهر که فرياد رسى نيست٭
٭ فرياد در اين شهر ز هر گوشه بلند است .............................. (...؟)


همچنین مشاهده کنید