چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

مروت نیست در سرها که اندازند دستاری


مروت نیست در سرها که اندازند دستاری    کجا گیرد نظام ای جان به صرفه خشک بازاری
رها کن گرگ خونی را که رو نارد بدان صیدی    رها کن صرفه جویی را که برناید بدین کاری
چه باشد زر چه باشد جان چه باشد گوهر و مرجان    چو نبود خرج سودایی فدای خوبی یاری
ز بخل ار طوق زر دارم مرا غلی بود غلی    وگر خلخال زر دارم مرا خاری بود خاری
برو ای شاخ بی‌میوه تهی می‌گرد چون چرخی    شدستی پاسبان زر هلا می‌پیچ چون ماری
تو زر سرخ می‌گویش که او زرد است و رنجوری    تو خواجه شهر می‌خوانش که او را نیست شلواری
چرا از بهر همدردان نبازم سیم چون مردان    چرا چون شربت شافی نباشم نوش بیماری
نتانم بد کم از چنگی حریف هر دل تنگی    غذای گوش‌ها گشته به هر زخمی و هر تاری
نتانم بد کم از باده ز ینبوع طرب زاده    صلای عیش می‌گوید به هر مخمور و خماری
کرم آموز تو یارا ز سنگ مرمر و خارا    که می‌جوشد ز هر عرقش عطابخشی و ایثاری
چگونه میر و سرهنگی که ننگ صخره و سنگی    چگونه شیر حق باشد اسیر نفس سگساری
خمش کردم که رب دین نهان‌ها را کند تعیین    نماید شاخ زشتش را وگر چه هست ستاری


همچنین مشاهده کنید