|
کليله و دمنه بهترين نمودار نحو و نويسندگى زبان فارسى است، و با اينکه از عربى ترجمه شده قدرت بىنظير ابوالمعالى توانسته است آن کتاب را از زير بار تأثير نحو عربى سبکبار نگهدارد و نگذارد مانند بسى از کتب اسلام دستخوش تأثير جملهبندى تازى گردد. از اينرو هرچند در آوردن صنايع، تفنّنى کرده و احياناً به راه اِسهاب و اِطناب رفته و به قول وصاف (تاريخ وصاف، ج ۵، ص ۶۲۷) 'ملّمعى مشحون به مستدلاّت از آيات و اخبار و اشعار برساخته است' اما باز نمونهٔ ايجازهاى اعجاز مانند پهلوى و درى قديم در هر صفحه نمايان است و نشانهٔ جملهبندى قادرانهٔ پارسىزبانان در هر سطرى هويدا و تا زبان پارسى در ميان مردم متداول است به هيچ تأويل اين کتاب مهجور و مردود نگردد و به تقلّب احوال و تجدّد حوادث و تصاريف زمان در آن نقصان و اندراس راه نيابد، و به تبديل ملک و دولت و شرايع و احکام فتورى در آن صورت نبندد.
|
|
|
حذف فعلها در جملههاى متعاطفه از قرن پنجم به بعد شايع گرديد و در قرن ششم اين قاعده رواجى تمام يافت، و آن چنان است که فعلى را در آخر جمله ذکر مىکنند، و سپس در ديگر جملهها هرچند که باشد آن فعل را حذف مىکنند، مثال:
|
|
'گفتهاند شجاع و دلير روز جنگ آزموده گردد، و امين به وقت داد و ستد، زن و فرزند در ايام فاقه، و دوست و برادر در ايام نوائب' ص ۱۶۹.
|
|
'صاحب حزم به هيچ حال از دشمن ايمن نگردد، در هنگام نزديک از مفاجات انديشد، و چون مصاف در ميان افتد از معاودت، و اگر به هزيمت بُوَد از کمين، و اگر تنها بود، از مکر' ص ۱۷۵.
|
|
گاه از افعال مرکّب التزامى کلمهٔ 'بايد' يا 'شايد' را به قرينه حذف مىکند، مثال:
|
|
'علم خود را در کار بايد داشت، و از ثمرهٔ عقل انتقاع گرفت، و به اندکى مال غمناک نبود' ص ۱۶۲.
|
|
يعنى از ثمرهٔ عقل انتفاع بايد گرفت، و به اندکى مال غمناک بايد نبود.
|
|
گاه فعلهائى بدون قرينه نيز حذف مىشود، اما اين قسمت کار هر کس و لايق هر محلى نيست، شاهد: 'روباهى در بيشهاى رفت، آنجا طبلى ديد در پهلوى درختي، هرگاه باد بجستى شاخ درخت بر طبل رسيدى و آواز سهمناک به گوش روباه آمدى ... مىکوشيد تا آن را بدريد الحق جز پوستى بيشتر نيافت ... گفت: ندانستم که هر کجا جثهاى ضخمتر و آواز هائلتر منفعت آن کمترش ص ۶۶، در اين عبارت 'است' يا 'بود' در ضخمتر و دو فعل بعد بدون قرينهٔ لفظى حذف گرديده است و يکى از مواردى که فعل را بدون قرينه مىتوان حذف کرد همين مورد است يعنى جائى که پاى دو صفت تفضيلى يا بيشتر در ميان باشد چنانکه شيخ سعدى فرمايد: نه هر که به قامت مهتر به قيمت بهتر (متأخرين فعلها را بدون قرينه و به خلاف قاعده حذف مىکنند و عبارات ضعيف و سست بهوجود مىآيد).
|
|
گاه ضمير منفصل به همين قاعده حذف مىشود - مثال: 'دشوارتر از اين جرأت ايشان است و دلير شدن بر مالش ما و وقوف بر جايگاه و مسکن' ص ۱۷۲، در اين جمله اولاً ضمير 'ايشان' با حرف ربط 'است' در 'دلير شدن' حذف شده و سپس ضمير 'ما' در آخر جمله به قرينهٔ 'مالش ما' حذف گرديده است.
|
|
گاهى مفعول به همين قياس حذف مىشود. 'يک تن اگرچه دلير و توانا باشد و در مصاف رود، ده تن را غايت بيست، بيش نتواند زد' ص ۲۰۳، در اين عبارت 'تن را' (مفعول به ضميمهٔ علامت آن) و آخر جملهٔ بعد از 'بيست' حذف شده است.
|
|
|
در ادبيات قبل از اسلام تکرار جمله يکى از صنايع معنوى بوده است، چه به قدرى در تکرار عبارات (به يک مضمون از طرف يک کس يا خود نويسنده) اصرار داشتهاند که آن را جز بر دليل مهارت نويسنده بهعنوان يکى از صنايع و فنون بر وجه ديگرى نمىتوان حمل نمود و در ادبيات قديم درى نيز اين قاعده ديده مىشود - بلعمى گاهى در نثر، و رودکى و همعصران او در شعر اين قاعده را به حدّ افراط رعايت مىکردهاند. ليکن از قرن پنجم به بعد بهتدريج متروک گرديد و ابوالمعالى متعمد است که يک کلمه را هم تکرار نکند چنانکه در گفتگوى بلار وزير با پادشاه اين هنر به خوبى هويدا است، همچنين در باب 'بوم و غربان' در مشاورهٔ ملک زاغان با پنج زاغ دانا چنانکه در قصهٔ اخير گويد:
|
|
'يکى را از ايشان پرسيد که: رأى تو در اين چه بيند؟ گفت - الى آخر ...
|
|
'روى به دوم آورد و پرسيد که: تو چه انديشيدهاي؟ گفت - الى آخر ...
|
|
'سيم را پرسيد که: رأى تو چيست؟ گفت - الى آخر ...
|
|
'چهارم را پرسيد و گفت تو هم اشارتى کن و آنچه فراز مىآيد باز نماى - جواب داد - الى آخر ...
|
|
'پنجم را پرسيد و گفت بيار تا چه دارى جنگ اولىتر يا صلح يا جلا؟ گفت - الى آخر.'
|
|
که در هر قسمتى عبارات 'رأى تو چه بيند' و 'تو چه انديشيدهاي' و رأى تو چيست' و غيره تغيير مىنمايد. و اگر کسى بين اين پرسشها و پرسشهائى که در رسالهٔ 'خسرو کواتان و ريتکي' که به زبان پهلوى است و خسرو قبادان در هر بابى از ريتک پرسشها مىکند رجوع نمايد فرق ميان دو سبک به خوبى آشکار مىگردد، چه در آن رساله پيوسته سؤالها تکرار مىشود، مثل اينکه:
|
|
'شاهنشاه فرمايد پرسيدن که از گلها چه خوبتر؟ ...
|
|
'شاهنشاه فرمياد پرسيدن که از خورشها چه بامزهتر؟ ...
|
|
'شاهنشاه فرمايد پرسيدن که از گوشتها کدام خوشتر؟ ...
|
|
و اينک در پاسخ پيوسته بايد بگويد:
|
|
'انوشه بواد مردان پهلوم از گلها همه خوب و نیکو ...
|
|
'انوشه بواد مردان پهلوم از خورشها همه خوب و نیکو ...
|
|
'انوشه بواد مردان پهلوم اين گوشتها همه خوب و نيکو ... تا آخر رساله'
|
|
و باز در پايان هر پاسخى که ريتک مىدهد بايستى اين جمله بيايد:
|
|
'شاهنشاه به پسنديد و او را براست داشت' ... مکرّر بر مکرّر.
|
|
اين جملهها که اشاره شد در آغاز و خاتمت فصول است و ساير تعريفها نيز همه بر اين منوال است و پر است از تکرار، و همچنين است ساير رسالههاى پهلوى (مخصوصاً کتاب (اياتکارى زريران) که توسط نويسنده ترجمه شده و در مجلهٔ تعليم و تربيت به طبع رسيده است) و همچنين است، بسا از اشعار رودکى مانند قصيدهٔ 'دندانيه' که در آن قصيده فعل 'بود' بارها در حشو اشعار تکرار شده و عبارت 'بدان زمانه' نيز مکرر بر مکرر در آغاز مصراعها آمده است (رجوع کنيد به: همين کتاب ص ۵۹ قصيدهٔ رودکي).
|
|
|
تو رودکى را اى ماهرو کنون ديدى |
|
بدان زمانه نديدى که آن چنانان بود |
بدان زمانه که او شاد بود و خرّم بود |
|
نشاط او به فزون بود و غم به نقصان بود |
بدان زمانه که رويش به سان ديبا بود |
|
بدان زمانه که مويش به رنگ قطران بود |
بدان زمانه نديدى که زى چمن رفتى |
|
سرودگويان گفتى هزاردستان بود |
|
|
همچنين تکرارهاى مولانا محمد البلخى که از روح ادبيات قديم درى ياد مىدهد در 'جفالقلم' و موارد ديگر از مثنوى او.
|
|
بارى ابوالمعالى در ترک اين شيوه بىشک از ادبيات عرب متأثر شده است، زيرا از اخلاق تازيان يکى تنوّع و عدم تکرار و فراموشى از گذشته است، و تکرار سخن نزديک آنان دالّ بر ضعف تأليف و کندى و عدم قدرت گوينده يا نويسنده است بر ابداع و ايجاد سخن، و آن را مخلّ بلاغت و فصاحت شمارند و اين معنى در ادبيات فارسى نيز طورى ريشه دوانيده است که هرچند در کتب بديع و کتب انتقادى ديگر ذکرى از تکرار و حس و قبح آن نيامده باز عامهٔ مردم تکرار يک لفظ را در شعر عيب مىشمارند (۱).
|
|
(۱) . در قرآن کريم نيز تکرارهائى است که بىشبهه از جنس فصاحت و محض زيبائى و بنابر اصلى قديم بهکار رفته است ولى چون در ادبيات عرب و در علم معانى و بيان که اساس ادبيات عرب و عجم قرار گرفته موضوع ندارد تقليد نشده و در شمار صنايع مانند ديگر صنايع بيان و بديع عرب در نيامده است.
|