جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

گفتار نایبی در دم مرگ


نایبی را چون اجل آمد فراز    زو یکی پرسید کای در عین راز
حال تو چونست وقت پیچ پیچ    گفت حالم می‌بنتوان گفت هیچ
بار پیمودم همه عمرتمام    عاقبت با خاک رفتم والسلام
نیست درمان مرگ را جز مرگ بوی    ریختن دارد بزاری برگ و روی
ما همه از بهر مردن زاده‌ایم    جان نخواهد ماند و دل بنهاده‌ایم
آنک عالم داشت در زیر نگین    این زمان شد توتیا زیرزمین
وانک در چرخ فلک خون ریز بود    گشت در خاک لحد ناچیز زود
جمله‌ی زیرزمین پرخفته‌اند    بلک خفته این هم آشفته‌اند
مرگ بنگر تا چه راهی مشکل است    کاندرین ره گورش اول منزل است
گر بود از تلخی مرگت خبر    جان شیرینت شود زیر و زبر


همچنین مشاهده کنید