شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

چندی از صومعه در دیر مغان باید رفت


چندی از صومعه در دیر مغان باید رفت    قدمی چند پی مغبچگان باید رفت
نقد جان را به سر کوی بتان باید داد    پاک شو پاک که در عالم جان باید رفت
عیش کن عیش که دوران بقا چیزی نیست    باده خور باده که در خواب گران باید رفت
می ز مینا به قدح ریز و ز عشرت مگذر    که به حسرت ز جهان گذران باید رفت
مژه و ابروی او دیدم و با دل گفتم    که به جان از پی آن تیر و کمان باید رفت
جوی خون از مژه‌ام کرده روان دل یعنی    که به جولان گه آن سرو روان باید رفت
از غم روی تو بی صبر و سکون باید رفت    وز سر کوی تو بی نام و نشان باید رفت
گر به حسرت ندهم جان گرامی چه کنم    کز سر راه تو حسرت نگران باید رفت
خط سبز از رخ زیبای تو سر زد افسوس    که از این باغ به صد آه و فغان باید رفت
حسرتم سوخت زمانی که فروغی می‌گفت    کز درت با مژه‌ی اشک فشان باید رفت


همچنین مشاهده کنید