یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

لعل گلرنگت شکربار آمدست


لعل گلرنگت شکربار آمدست    قسم من زان گل همه خار آمدست
گو لبت بر من جهان بفروش ازانک    صد جهان جانش خریدار آمدست
پاره دل زانم که در دل دوختن    نرگس تو پاره‌یی کار آمدست
دل نمی‌بینم مگر چون هر دلی    در خم زلفت گرفتار آمدست
پسته‌ی شورت نمک دارد بسی    زین سبب گویی جگر خوار آمدست
نی خطا گفتم ز شیرینی که هست    پسته‌ی شورت شکربار آمدست
چشمه‌ی نور است روی او ولیک    آن دو لب یک دانه نار آمدست
زان شکر لب شور در عالم فتاد    کان شکر لب تلخ گفتار آمدست
چشمه نوشش که چشم سوز نیست    درج لعل در شهوار آمدست
عاشقا روی چو ماه او نگر    کافتابش عاشق زار آمدست
دست بر سر پیش رویش آفتاب    پای کوبان ذره کردار آمدست
بر همه عالم ستم کردست او    با چنان رویی به بازار آمدست
آری آری روشن است این همچو روز    کان سیه گر چون ستمکار آمدست
خون جان ماست آن خون نی شفق    گر سوی مغرب پدیدار آمدست
آنچه در صد سال قسم خلق نیست    بی رخ او قسم عطار آمدست


همچنین مشاهده کنید