پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

فروغ عارض او یا سپیده سحرست


فروغ عارض او یا سپیده سحرست    که رشک طلعت خورشید و طیره‌ی قمرست
لطیفه‌ئیست جمالش که از لطافت و حسن    ز هر چه عقل تصور کند لطیف‌ترست
برون ز نرگس پرخواب و روی چون خور دوست    گمان مبر که مرا آرزوی خواب و خورست
ز هر که از رخ زیبای او خبر پرسم    چونیک بنگرم آنهم ز شوق بیخبرست
اگر چه مایه‌ی خوبی لطافتست ولیک    ترا ورای لطافت لطیفه‌ی دگرست
بدین صفت زتکبر بدوستان مگذر    اگر چه عمر عزیزی و عمر بر گذرست
بهر کجا که نظر می‌کنم ز غایت شوق    خیال روی توام ایستاده در نظرست
اگر تو شور کنی من ترش نخواهم شد    که تلخ از آن لب شیرین مقابل شکرست
ز بی زریست که آب رخم رود بر باد    اگر چه کار رخ از سیم اشک همچو زرست
مرا هر آینه لازم بود جلای وطن    چرا که مصلحت کار بیدلان سفرست
ز بحر شعر مر او را بسی غنیمتهاست    که از لطافت خواجو سفینه پرگهرست


همچنین مشاهده کنید