شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

گر نبودی در جهان امکان گفت


گر نبودی در جهان امکان گفت    کی توانستی گل معنی شکفت
جان ما را تا به حق شد چشم باز    بس که گفت و بس گل معنی که رفت
بی قراری پیشه کرد و روز و شب    یک نفس ننشست و یک ساعت نخفت
بس گهر کز قعر دریای ضمیر    بر سر آورد و به خون دل بسفت
پاک‌رو داند که در اسرار عشق    بهتر از ما راهبر نتوان گرفت
آنچه ما دیدیم در عالم که دید    وآنچه ما گفتیم در عالم که گفت
آنچه بعد از ما بگویند آن ماست    زانکه راز گفت نیست از ما نهفت
تربیت ما را ز جان مصطفاست    لاجرم خود را نمی‌یابیم جفت
تا تویی عطار زیر بار عشق    گردنان را زیر بار توست سفت
صورت جان است شعرت لاجرم    عقل را نظم تو می‌آید شگفت


همچنین مشاهده کنید