یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

دوش چون چشم او کمان برداشت


دوش چون چشم او کمان برداشت    دلم از درد او فغان برداشت
حیرت او زبان من در بست    غیرتش بندم از زبان برداشت
بنشینم به ذکر او تا صبح    صبح چون ظلمت از جهان برداشت
مطرب آن نغمه‌ی سبک برزد    ساقی آن ساغر گران برداشت
می و مطرب چو در میان آمد    بت من پرده از میان برداشت
چون بدید این تن روان رفته    بنشست و قلم روان برداشت
از تنم رسم آن کمر برزد    وز دلم نسخه‌ی دهان برداشت
جان و جانان چو هر دو دوست شدند    تن آشفته دل ز جان برداشت
بر گرفت از لبش به زور و بزر    همه کامی که می‌توان برداشت
اوحدی را چو زور و زر کم بود    دست زاری بر آسمان برداشت


همچنین مشاهده کنید