شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

در شکر ایادی شمس الدین رئیس


من که خاقانیم جفای وطن    برده‌ام وز جفا گریخته‌ام
از خسان چو سار شور انگیز    چون ملخ بر ملا گریخته‌ام
شاه بازم هوا گرفته بلی    کز کمین بلا گریخته‌ام
نه نه شهباز چه؟ که گنجشکم    کز دم اژدها گریخته‌ام
گرنه آزرده‌ام ز دست خسان    دست بر سر چرا گریخته‌ام
ترسم از قهر ناخدا ترسان    لاجرم در خدا گریخته‌ام
از کمین کمان کشان قضا    در حصار رضا گریخته‌ام
من ز ارجیش ز ابر دست رئیس    وقت سیل سخا گریخته‌ام
آن نه سیل است چیست طوفان است    پس ز طوفان سرا گریخته‌ام
الغریق الغریق می‌گویم    ز آن چناند سیل تا گریخته‌ام
گر همه کس ز منع بگریزد    منم آن کز عطا گریخته‌ام
من که خاقانیم به هیچ بدی    بد نخواهم که اوست یزدانم
پس به نیکان کجا بد اندیشم    سر ز سنت چگونه گردانم
گر ضمیرم به هیچ کافر بد    بد سگالید نامسلمانم
عادت این داشتم به طفلی باز    که به‌رنجم ولی نرنجانم
خود برنجم گرم برنجانند    که ز رنج افریده شد جانم
کوه را کاصل او هم از سنگ است    بشکند زخم سنگ، من آنم
همه رنج من از وجود من است    لاجرم زین وجود نالانم
من هم از باد سر به درد سرم    ابرم، از باد باشد افغانم
همچو خاکم سزد که خوار کنند    آن عزیزان که خاک ایشانم


همچنین مشاهده کنید