سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

چو عشق کوس سکون از گران عیاری زد


چو عشق کوس سکون از گران عیاری زد    قرار خیمه با صحرای بی‌قراری زد
دو روز ماند عیار حضور قلب درست    ز اصل سکه چو برنقد کامکاری زد
خوش آن نگار که چون کار و بار حسن آراست    حجاب در نظرش دم ز پرده داری زد
نخست بر سر من تاخت هر شکار انداز    که بر سمند جفا طبل جان شکاری زد
به دست مرحمتش کار مرهم آسان است    کسی که بر دل من این خدنگ کاری زد
نرفت ناقه لیلی به خود سوی مجنون    کز آن طرف کشش دست در عماری زد
نبرد بار به منزل چو محتشم ز جفا    کسی که پیش رخت لاف پرده‌داری زد


همچنین مشاهده کنید