سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

اینک آن انجم روشن که فلک چاکرشان


اینک آن انجم روشن که فلک چاکرشان    اینک آن پردگیانی که خرد چادرشان
همچو اندیشه به هر سینه بود مسکنشان    همچو خورشید به هر خانه فتد لشکرشان
نظر اولشان زنده کند عالم را    در نظر هیچ نگنجد نظر دیگرشان
ای بسا شب که من از آتششان همچو سپند    بوده‌ام نعره زنان رقص کنان بر درشان
گر تو بو می نبری بوی کن اجزای مرا    بو گرفته‌ست دل و جان من از عنبرشان
ور تو بس خشک دماغی به تو بو می نرسد    سر بنه تا برسد بر تو دماغ ترشان
خود چه باشد تر و خشک حیوانی و نبات    مه نبات و حیوان و مه زمین مادرشان
همه عالم به یکی قطره دریا غرقند    چه قدر خورد تواند مگس از شکرشان


همچنین مشاهده کنید