پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

در خواب گفتن هاتف مر عمر را رضی الله عنه کی چندین زر ...


آن زمان حق بر عمر خوابی گماشت    تا که خویش از خواب نتوانست داشت
در عجب افتاد کین معهود نیست    این ز غیب افتاد بی مقصود نیست
سر نهاد و خواب بردش خواب دید    کامدش از حق ندا جانش شنید
آن ندایی کاصل هر بانگ و نواست    خود ندا آنست و این باقی صداست
ترک و کرد و پارسی‌گو و عرب    فهم کرده آن ندا بی‌گوش و لب
خود چه جای ترک و تاجیکست و زنگ    فهم کردست آن ندا را چوب و سنگ
هر دمی از وی همی‌آید الست    جوهر و اعراض می‌گردند هست
گر نمی‌آید بلی زیشان ولی    آمدنشان از عدم باشد بلی
زانچ گفتم من ز فهم سنگ و چوب    در بیانش قصه‌ای هش‌دار خوب


همچنین مشاهده کنید