شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

زان فشانم اشک در هر رهگذاری


زان فشانم اشک در هر رهگذاری    تا به دامان تو ننشیند غباری
زلفت از هر حلقه می‌بندد اسیری    چشمت از هر گوشه می‌گیرد شکاری
از برای بی قراران محبت    آه اگر زلف تو نگذارد قراری
اختیاری آید اندر دست ما را    گر گذارد عشق در دست اختیاری
چشم تو گر گوشه‌ی کارم نگیرد    پیش نتوانم گرفتن هیچ کاری
رنج عشقت راحت هر دردمندی    زخم تیغت مرهم هر دل فکاری
از کنارم رفته تا آن سرو بالا    جوی اشکم می‌رود از هر کناری
گوشه‌ای خواهم نهان از چشم مردم    تا به کام دل بگیریم روزگاری
تا گره بگشاید از کارم فروغی    بسته‌ام دل را به زلف تاب داری


همچنین مشاهده کنید