اگوست کنت، سه مرحله رباني، فلسفى و اثباتى را مراحل مختلف سير تکوين جامعه معرفى کرده، عامل تغيير اجتماعى را رشد معرفت و حيات ذهنى انسان معرفى مىسازد. بهعبارت ديگر براساس هريک از اين ذهنيتها، جامعهاى خاص با ويژگىهاى مشخص که مىتوان آن را بهصورت جدول زير نمايش داد بهوجود آمده است:
جدول اگوست کنت و نظريهٔ خطى
مراحل سهگانه
نوع جامعه
نوع واحد اجتماعى (واحد مسلط اجتماعي)
مهمترين واحدى که جامعه به آن تقسيم شده
نوع ارتباط اجتماعى انواع احساسات
ربّانى
تعرضي
خانواده
خانوادگى
همبستگى عاطفى
متافيزيکى
دفاعي
دولت
جمعى
احترام
اثباتى
صنعتي
انسانيت
جهاني
تعاون
- دورهٔ ربانى:
در دورهٔ رباني، نظام موجود مبتنى بر خانواده و مهمترين واحدى که جامعه به آن تقسيم مىشد، خانوادگى بود. و تنها يک (ما) وجود داشت که (ما)ى خانواده بود. (در حالىکه در حال حاضر (ما)هاى فراوانى وجود دارد. مثل (ما) انسانها، (ما) دانشجويان، (ما) مردها و ...) اين بدان معنى است که نظام حاکم بين افراد عاطفى است. مثل رابطهاى که بين پدر و مادر و فرزندان وجود دارد. (احساس پدرى و مادرى بدون توجه به ميزان کمک فرزندان به خانواده است). در اين مرحله احساسات عاطفى شديد بر جامعه و افراد مسلط است. بدين ترتيب روابط افراد جامعه بهمثابه اعضاء يک خانواده مبتنى بر همبستگى عاطفى شديد بين آنها است.
- دوره متافيزيکى:
اين دوره فرق چندانى با دورهٔ ربانى ندارد. تنها تفاوت، در درجه اهميت آنها است. مثلاً در مرحلهٔ رباني، اعتقاد به خدا شکل فولکوريک دارد. در حالىکه در مرحلهٔ فلسفى سيستماتيک مىشود. نوع جامعه در اين دوره دفاعى است. واحد اجتماعى مسلط دولت است. در اين دوره حکومت رسمى و قانونى بهوجود آمده است و بر (ما)ى خانواده دوره ربانى يک (ما)ى ديگر اضافه مىشود و آن (ما)ى دولت يا (ما)ى ايرانى و نژادى است. نوع رابطه مسلط، رابطهٔ جمعى است که نه مطلقاً خانوادگى و نه صددرصد حرفهاى است. نوع احساسات را احترام دانسته که عبارت است از شناختن حق ديگران و احترام به حق آنها است.
- دوره اثباتى:
پديدههائى که در اين مرحله در محيط انسانى بهوجود مىآيد داراى يک شبکه روابط علت و معلولى هستند و همهچيز از روى علل مکانيکى و طبيعى است.
در اين مرحله انسانيت بهجاى دولت قرار مىگيرد و محدوده آن نه فقط يک جامعهٔ خاص (مثلاً جامعه ايرانى يا ...) بلکه جامعه جهانى را شامل مىشود. بهعبارت ديگر واحد اجتماعى بشريت بهجاى خانواده و گروههاى نژادى خاص و دولت قرار مىگيرد. يعنى (ما)ى سوم نيز بهوجود مىآيد و آن (ما)ى بشر است. نوع نظام، جهانى است که مصداق آن شعر معروف سعدى است که مىگويد:
بنى آدم اعضاء يکديگرند
که در آفرينش زيک گوهرند
چو عضوى به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
'کنت' در نوشتههاى خود مرحلهٔ اول را به تفصيل بيان کرده، مرحلهٔ دوم را کمعمر دانسته و مرحلهٔ سوم را که تازه شروع شده، هنوز نمىتوان مطالعهٔ دقيقى در مورد آن انجام داد.
اسپنسر
اسپنسر گرچه خود معترف بود که تنظيم و ترسيم مسير حرکت واحدى براى تکامل جوامع بشرى امرى مشکل است، ليکن در مجموع اصل تکامل را مىپذيرد و نهايتاً تفکيک روزافزون کارکردهاى درون جوامع و وسعت روزافزون آنها را عنصر اصلى 'تغيير اجتماعي' معرفى مىکند. جامعهٔ بشرى از آغاز تکوين تاکنون هرچه به جلو آمده است، از لحاظ سادگى به پيچيدگى و از کوچکى به وسعت سير نموده است. وظايف و کارکردها سادهتر و يکنواخت بوده است. بهتدريج تعدد و تنوع آنها موجب تفکيک و انتشار آنها در سطح وسيعترى از جامعه شده است. اعضاء جامعه در مراحل نخستين شباهت و همگنى بيشترى داشتهاند. اما بهتدريج با رشد و توسعهٔ وظايف و ضرورت تفکيک و تخصيص وظايف، تفاوتها و ناهمگنىها شديدتر و نمايانتر مىشوند و سرانجام جامعه در بستر تکاملى خود بهسوى تنوع و تعدد و ناهمگنى حرکت نمود. ولى در اين ناهمگنى ثباتى پايدار و استقرار يافته مبتنى بر ضرورتهاى اجتنابناپذير اجتماعى پديد آمد.
هاب هاوس
هاب هاوس تصور مىکرد، جامعه بشرى بهطور مستقيم بهسوى پيروزى کامل عقل سير مىکند. او مىگفت تطور و تکامل جامعه منجر به پيشرفت خرد و منطق خواهد شد. با اين وجود برخلاف اسپنسر مىخواست نشان دهد که ترقى بههيچوجه خود بهخودى و قهرى نيست، بلکه تحصيل آن در نتيجهٔ کوشش و تلاش آدمى است. تسلط عقل و خرد بر سرنوشت بشر، امرى است که سرانجام بهدست خواهد آمد اما پس از پيمودن راهى بس دراز و زحمات زياد در رفع جهل، تعصب و اوهامى که هنوز گريبانگير آدمى است.
بهنظر هاب هاوس، پيشرفت تنها در سايهٔ استيلاء عقل بر عناصر مادى صورت مىگيرد و تنها عقل بايد بر امور انسانى حکمفرمائى کند و يگانه راه نيل به ترقى و تعالى نيز همان بررسى امور جهان از طريق 'عقل' است. بههمين جهت است که جنبهٔ عقلانى طبع ما بايد طورى تربيت و پرورش يابد که بتوان بيش از پيش از آن براى ترقى و تکامل استفاده کرد.
بنابراين هاب هاوس، نقش ذهن و حيات عقلى را بهعنوان عامل مسلط و تعيينکنندهٔ حيات اجتماعى انسان، مىپذيرد. ليکن مراحل رشد ذهن را در پنج مرحله بهشرح زير عنوان مىکند:
۱. آغاز انديشهٔ روشن و صريح در جوامعى که هنوز باسواد نشدهاند.
۲. علم نخستين در شرق باستان (بابل، مصر، چين باستان).
۳. مرحلهٔ انديشه در شرق قديم (چين از قرن ۱۸ تا قرن ۱۵ پيش از ميلاد، فلسطين، هند).