یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

رخ سوی خرابات نهادیم دگربار


رخ سوی خرابات نهادیم دگربار    در دام خرابات فتادیم دگربار
از بهر یکی جرعه دو صد توبه شکستیم    در دیر مغان روزه گشادیم دگربار
در کنج خرابات یکی مغ‌بچه دیدیم    در پیش رخش سر بنهادیم دگربار
آن دل که به صد حیله ز خوبان بربودیم    در دست یکی مغ‌بچه دادیم دگربار
یک بار ندیدیم رخش وز غم عشقش    صدبار بمردیم و بزادیم دگربار
دیدیم که بی‌عشق رخش زندگیی نیست    بی‌عشق رخش زنده مبادیم دگربار
غم بر دل ما تاختن آورد ز عشقش    با این همه غم، بین که چه شادیم دگربار
شد در سر سودای رخش دین و دل ما    بنگر، دل و دین داده به بادیم دگربار
عشقش به زیان برد صلاح و ورع ما    اینک همه در عین فسادیم دگربار
با نیستی خود همه با قیمت و قدریم    با هستی خود جمله کسادیم دگربار
تا هست عراقی همه هستیم مریدش    چون نیست شود، جمله مرادیم دگربار


همچنین مشاهده کنید