چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

با جوانی سرخوشست این پیر بی تدبیر را


با جوانی سرخوشست این پیر بی تدبیر را    جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را
من که با مویی به قوت برنیایم ای عجب    با یکی افتاده‌ام کو بگسلد زنجیر را
چون کمان در بازو آرد سروقد سیمتن    آرزویم می‌کند کماج باشم تیر را
می‌رود تا در کمند افتد به پای خویشتن    گر بر آن دست و کمان چشم اوفتد نخجیر را
کس ندیدست آدمیزاد از تو شیرینتر سخن    شکر از پستان مادر خورده‌ای یا شیر را
روز بازار جوانی پنج روزی بیش نیست    نقد را باش ای پسر کفت بود تأخیر را
ای که گفتی دیده از دیدار بت رویان بدوز    هر چه گویی چاره دانم کرد جز تقدیر را
زهد پیدا کفر پنهان بود چندین روزگار    پرده از سر برگرفتیم آن همه تزویر را
سعدیا در پای جانان گر به خدمت سر نهی    همچنان عذرت بباید خواستن تقصیر را


همچنین مشاهده کنید