جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

احمدآباد : روستایی نو در قلب تاریخ


احمدآباد : روستایی نو در قلب تاریخ
روستایی كه امروزه با نام «احمدآباد» مقبره مرحوم دكترمحمدمصدق (۱۳۴۵ ـ۱۲۶۱ خورشیدی) شهره خاص و عام است، در صد سال پیش وجود نداشت. این دهكده مشهور، مركز دهستانی به همین نام از بخش مركزی شهرستان نظرآباد (غربی‌ترین شهرستان استان تهران) است كه در ۵/۷ كیلومتری جنوب غربی شهر آبیك و در موقعیت جغرافیایی ۵۰ درجه و ۲۸ دقیقه و ۲۴ ثانیه طول و ۳۵ درجه و ۵۹ دقیقه و ۳۸ ثانیه عرض جغرافیایی و در ۱۱۹۵ متر ارتفاع از سطح دریا واقع شده است.(۱)
این اراضی پیش از این جزء املاك عضدالسلطان پسر مظفرالدین شاه قاجار و شوهر خواهر دكتر مصدق بوده است. مصدق زمانی كه در سمت مستوفی‌گری خراسان بود، املاك خود در اراك را با این اراضی معاوضه كرد. این اراضی با همت دكترمصدق احیا و معمور شد و او با ساخت قلعه، آنجا را به ملك ییلاقی خود تبدیل كرد. قلعه اربابی هشت هزار متر مساحت دارد و به سبك معماری اواخر دوره قاجاریه ساخته شده است. در جنوب قلعه، منزل خدمه قرار داشت و اهالی روستا همان رعایای مصدق بودند و پیش از آنان سكنه‌ای در این اراضی وجود نداشت. مصدق پس از ساخت روستای نوبنیاد، آن را به‌نام پسر ارشدش، «احمدآباد» نامید. رهبر نهضت ملی ایران در همان زمان حیاتش اراضی احمدآباد را بین فرزندانش تقسیم كرده و سهم دختران و پسران را مساوی قرار داد. به ‌هنگام اصلاحات ارضی، این اراضی به‌طور داوطلبانه به وسیله فرزندان مصدق به وزارت كشاورزی فروخته شد تا اراضی یادشده بین رعایای احمدآباد تقسیم شود. حدود بیست هكتار از این اراضی هم جزء مستثنیات اصلاحات ارضی باقی ماند كه پس از وفات دكترمصدق اداره آن برعهده فرزندانش بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی این بیست هكتار هم به‌وسیله مهندس احمد مصدق بین ساكنان احمدآباد تقسیم شد.
گویا تقدیر چنان بود كه دكترمصدق، احمدآباد را بنا كند تا دوران مقاومت در برابر استبداد را در این قلعه خودساخته بگذراند. او با به سلطنت رسیدن رضاشاه، سال‌های ۱۳۰۶ تا ۱۳۱۹ خورشیدی را به‌طور متناوب در احمدآباد سپری كرد تا كمتر در گزند تیررس دیكتاتور باشد. اما سرانجام پس از فرخی یزدی، آیت‌الله مدرس و... نوبت به مصدق رسید، گویا قرار بود خراسان تبعیدگاه و فراموشخانه مخالفان رضاشاه باشد. در هنگامی كه مصدق دوران پرمشقت تبعید را همراه با تحمل بیماری سپری می‌كرد، «ارنست پرون» همدم محمدرضا پهلوی (ولیعهد) در بیمارستان نجمیه، موقوفه مادر مصدق بستری شد. دكترغلامحسین مصدق پس از معالجه ارنست پرون در ازای اجرت معالجه، رهایی پدر از تبعیدگاه بیرجند را خواستار شد. وساطت پرون به شفاعت ولیعهد در نزد رضاشاه انجامید. شاه قدر قدرت هم گفت: «به احمدآباد برود و در آنجا هم بمیرد.»
اما سرنوشت به‌گونه‌ای دیگر رقم خورد. رضاشاه از ایران ‌رفت و مصدق در اسفند ۱۳۲۰ به تهران بازگشت. پس از این باز هم گذار مصدق به احمدآباد افتاد. پس از آن‌كه بیگانگان به همراهی عمال داخلی خود كودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را رقم زدند، مصدق بازداشت، محاكمه و به مدت سه‌سال دوره زندان را سپری كرد. پس از آن‌كه رهبر نهضت ملی ایرانیان به احمدآباد تبعید شده و دوران حبس خانگی تا به‌هنگام مرگ را آغاز كرد. پیرمرد درحالی كه برخلاف دوره تبعید زمان رضاشاه محدودتر شده بود و اجازه نداشت از محدوده قلعه خارج شود، ایام پیری را به مطالعه می‌گذراند. اما او همچنان نگران فرزندان ملت بود به‌طوری كه این نگرانی را در صورت‌های گوناگون می‌توان دریافت، از احساس مسئولیت در برابر امور بیمارستان نجمیه و وضعیت بیماران آن تا نظارت بر اقدام اهل سیاست و مبارزان گرد آمده در جبهه ملی دوم. او همچنین برای فردای تاریخ از پاسخگویی به ادعاهای محمدرضاشاه در روزنامه اطلاعات كه بعدها به‌ صورت كتاب «مأموریت برای وطنم» منتشر شد، غافل نبود. عاقبت آرزوی پدر در دوره پسر به‌وقوع پیوست و مصدق در احمدآباد در گذشت. با وجود آن‌كه مصدق وصیت كرده بود پیكرش در «قبرستان ابن‌بابویه» در كنار شهدای ۳۰ تیر ۱۳۳۱ دفن شود، اما شاه در پاسخ به این خواسته خانواده مصدق گفت: «زنده و مرده در احمدآباد.» بدین‌ترتیب مصدق به‌طور امانی در سالن پذیرایی عمارت احمدآباد به خاك سپرده شد.
با وجود آن كه شاه در این اندیشه بود كه مصدق در روستایی دور از تهران و در غربت مدفون شود، اما نام مصدق، آرامگاهش را به نمادی برای آزادی‌خواهان و ملت ایران در تلاش‌شان برای رسیدن به آزادی و استقلال تبدیل كرد. به‌طوری‌كه در فضای به‌وجود آمده در سال ۱۳۵۶ پس از سال‌ها، مراسم سالروز درگذشت مصدق در احمدآباد برگزار شد و یك‌سال بعد كمتر از یك‌ماه پس از سقوط رژیم پهلوی، احمدآباد محل اجتماع هزاران انسانی شد كه در آغاز راه جدیدی برای رسیدن به مردم‌سالاری و آزادی بودند.(۲)
احمدآباد به اندازه‌ای به‌ نام مصدق گره موزون خورده است كه «مهدی اخوان ثالث» از شاعران برجسته معاصر ایران در فروردین ۱۳۳۵ شعری به‌نام «تسلی و سلام» سروده و آن را به «پیر محمد احمدآبادی» تقدیم كرده است.(۳)
براساس شواهد تاریخی، تبعید مصدق به احمد‌آباد، رنج و دردهای فراوانی را برای او به ارمغان آورد. دكترغلامحسین مصدق در این باره می‌نویسد: «در طول مدتی كه در محدوده احمدآباد مجبور به اقامت بود چون حشر و نشری نداشت روحاً از زندگی مقید رنج می‌برد. برای ما هم بیش از هفته‌ای یكبار فرصت دیدار معین نشده بود. پدرم در تبعید احمدآباد بود كه مادرم از دست رفت و تألمی تازه بر غم‌های درونی دیگر بابا افزوده شد. او كه حقیقتاً از درگذشت مادرم ملول شده بود در غالب نامه‌هایی كه به تعزیت‌دهندگان خود می‌نوشت یادآور می‌شد كه از این زندگی به تنگ آمده است و می‌خواهد از رنج و صدمه آن خلاص شود. در حبس و تبعید كسی كه دل به دل او بدهد نبود؛ ناچار در اتاق با تنهایی خویش می‌زیست. در احمدآباد گاهی در باغ و مزرعه گردش می‌كرد و باز به گوشه عزلت اجباری كه پیش از شهریور ۱۳۲۰ هم بدان خو كرده بود می‌آرمید. مقصود آن است كه در سراسر دوران حبس و تبعید كه به خاطر عشق وطن و خدمتگزاری بدان برایش پیش آمد، رنج بسیار برد.»(۴)
دكتر مصدق نیز در خاطراتش ضمن اشاره به این تبعید سیاسی می‌نویسد: «دادگاه نظامی مرا به سه سال حبس مجرد محكوم كرد كه در زندان لشكر ۲ زرهی آن را تحمل كردم. روز ۱۲ مرداد ۱۳۳۵ كه مدت آن خاتمه یافت به جای این‌كه آزاد شوم به احمدآباد تبعید شدم و عده‌ای سرباز و گروهبان مأمور حفاظت من شدند. اكنون كه سال ۱۳۳۹ خورشیدی هنوز تمام نشده مواظب من هستند و من محبوسم و چون اجازه نمی‌دهند بدون اسكورت به خارج [قلعه] بروم در این قلعه مانده‌ام و با این وضعیت می‌سازم تا عمرم به سر آید و از این زندگی خلاصی یابم.»(۵) او در جای دیگری از خاطرات خویش بار دیگر تأكید می‌كند: «من در این قلعه [احمدآباد] بی‌جهت و بی‌دلیل محبوسم و از تمام آزادی‌های فردی محرومم و خواهانم كه هر چه زودتر عمرم به سر آید و از این زندگی خلاص شوم. چرا باید از ذكر حقایق خودداری كنم و رفع اشتباه از كسانی كه در جریان امور این مملكت نبوده‌اند، نكنم.»(۶) نخست‌وزیر تبعیدی حتی در برابر مطالب مندرج در روزنامه‌های آن عصر نیز حق پاسخگویی نداشت: «چون در احمدآباد زندانی هستم نمی‌توانم در جراید از خود دفاع كنم.»(۷)
در نامه‌هایی كه دكترمصدق به دكتر سعید فاطمی (منشی مخصوص‌اش دردادگاه لاهه) نوشته است به‌طور گویا و مفصل، وضعیت خود در احمدآباد را توصیف كرده است. او در نامه ۴ فروردین ۱۳۴۰ می‌نویسد: «وضعیت‌ام مخصوصاً‌ در این دو سال اخیر طوری است كه غیر از فرزندان با كس دیگری نمی‌توانم ملاقات می‌كنم و حتی از قلعه هم بدون اسكورت حق خروج ندارم...» در نامه ۲۵ مهر همان سال نیز آمده است: «از وضعیت بنده گویا درست اطلاع نداشته باشید كه از این قلعه نمی‌توانم خارج شوم. با كمتر كسی مكاتبه می‌كنم، برای این‌كه دفعه دیگری دچار تعقیب و محاكمه نشوم. اكنون متجاوز از پنجاه‌نفر سرباز و گروهبان اطراف بنده هستند كه اجازه نمی‌دهند با كسی ملاقات كنم غیر از فرزندانم. خواهانم هرچه زودتر از این زندگی رقت‌بار خلاص شوم.»(۸)
هم‌اكنون آرامگاه مصدق در میان باغی محصور است كه به‌تازگی تعدادی بنا ازجمله یك كتابخانه و موزه، دفتر مجموعه و اتاق سرایدار در آن احداث شده است. بنای اصلی و قدیمی محل سكونت و دفن دكترمصدق، بسیار ساده و شامل چهار اتاق متصل به هم است كه عبارت‌اند از اتاق‌های پذیرایی، خواب و نشیمن. این خانه در حال حاضر به صورت موزه‌ای درآمده كه بیشتر عكس‌های یادگاری از مصدق و هدایایی كه دوستداران او به این مجموعه هدیه كرده‌اند، در آن نگهداری می‌شود. آرامگاه او در اتاق اصلی همین خانه است و اتومبیل شخصی‌اش كه از نوع پونتیاك مدل ۱۹۴۸ است در پاركینگ كتابخانه محفوظ است.(۹)
خانواده دكترمصدق قلعه احمدآباد را متعلق به تمام ایرانیان می‌دانند و از همین‌رو در سال ۱۳۷۳ برای حفاظت و مرمت آن وقفنامه‌ای تهیه و هیئت امنایی مركب از مهندس مهدی بازرگان، دكتر یدالله سحابی، دكترمحمود مصدق، دكتر نورعلی تابنده، داریوش فروهر، علی اردلان، حسین شاه‌حسینی و سیدجواد مادرشاهی برای نظارت بر این مهم برگزیده شدند. با مرگ برخی از اعضا كسانی چون مهندس عزت‌الله سحابی، دكتر فروزان، خسرو سیف و قاضی خزاعی در هیئت‌امنا جایگزین شده‌اند.(۱۰) مجموعه تاریخی قلعه احمدآباد در فهرست آثار ملی ایران شماره ثبت ۲۹۴۳ را دارد.(۱۱)
«استیون كینزر» خبرنگار ارشد روزنامه نیویورك تایمز و نویسنده سه كتاب تاریخی، در سال ۱۳۸۱ از احمدآباد دیدار كرده و در آستانه پنجاهمین سالگرد كودتای ۲۸ مرداد كتابی را باعنوان «همه مردان شاه؛ از كودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱»، در امریكا به چاپ رساند و آن را به مردم ایران تقدیم كرد. او توصیفی دقیق و در عین حال شاعرانه از خانه مصدق ارائه كرده و در این روستا با افرادی آشنا می‌شود كه مصدق را از نزدیك می‌شناخته‌اند. كینزر در این سفر با اجازه سرایدار در حیاط مشجر قلعه گام می‌نهد. در آنجا دری آهنین توجه او را به خود جلب می‌كند؛ این تنها شئ یادگار منزل تاراج شده دكترمصدق در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ است. كینزر لحظه‌ای در كنار در به تأمل می‌ایستد: چه تاریخی بر این دروازه گذشته! سفیران امریكا و انگلیس و فرستاده‌های ویژه‌ای چون اورل هریمن برای تشویق مصدق بر تعدیل مواضع خود از آن عبور كرده‌اند. روز دیگر رجاله‌ها با فریاد مرگ بر مصدق بر آن كوفته‌اند؛ در همان زمان جیپی به سرنشینی شعبان بی‌مخ این دروازه را در هم كوبیده، در حالی‌كه مصدق از دیوار پشتی می‌گریخته است. فرورفتگی قسمت تحتانی این دروازه نیز احتمالاً یادگار آن تصادف است...(۱۲)
حسین عسكری
پی‌نوشت‌ها:
* این مقاله بخشی از كتاب ۶۰۰ صفحه‌ای «دشتی به وسعت تاریخ» تألیف نگارنده این سطور و با مقدمه دكترناصر تكمیل همایون و دكتر یوسف مجیدزاده است كه آخرین مرحله چاپ را می‌گذراند.
۱ـ ابوالقاسم حاتمی، آثار تاریخی ساوجبلاغ و نظرآباد، ص ۲۸۰.
۲ـ رضا قاسم‌زاده، «روستای احمدآباد»، شرق، شماره ۷۲۸، ص ۱۹.
۳ـ مجله ایران فردا، ویژه‌نامه دكترمصدق، شماره ۵۳، ص ۸۵.
۴ـ محمد مصدق، خاطرات و تألمات، ص ۱۰ (مقدمه دكترغلامحسین مصدق).
۵ـ همان، ص ۱۶۹.
۶ـ همان، ص ۱۹۵.
۷ـ همان، ص ۳۵۲.
۸ـ سعید فاطمی، «نامه‌هایی از دكتر مصدق»، مجله حافظ، شماره ۱۲، ص ۱۳. به‌تازگی مجموعه نامه‌های دكترمصدق به نصرت‌الله امینی نیز باعنوان «نامه‌هایی از احمدآباد ۱۳۴۵ـ۱۳۳۵» به كوشش دكتر فریبا امینی در واشنگتن منتشر شده است. برای مطالعه بخشی از این نامه‌ها ر.ك به: فریبا امینی، «نامه‌های دكترمصدق به نصرت‌الله امینی»، مجله بخارا، سال هشتم، شماره ۴۳، مرداد و شهریور ۱۳۸۴، ص ۳۰۷.
۹ـ ابوالقاسم حاتمی، همان، ص ۲۸۰.
۱۰ـ رضا قاسم‌زاده، همان، ص ۱۹.
۱۱ـ روزنامه نوروز، ۲۰ تیر ۱۳۸۰، ص ۱۳.
۱۲ـ ر.ك به: استیون كینزر، «همه مردان شاه»، ترجمه لطف‌الله میثمی، نشرصمدیه، ۱۳۸۳.
منبع : ماهنامه چشم انداز ایران


همچنین مشاهده کنید