جمعه, ۱۶ آذر, ۱۴۰۳ / 6 December, 2024
مجله ویستا

عقل امین زاییده ی تفکر است


كسی توفیق احیای علوم اسلامی را دارد كه زنده به علم باشد . انسانی كه به آب حیات علم زنده نشده ، هرگز توان احیای علوم اسلامی را ندارد . علوم معارف الهی ، بالاتر از آن است كه به دست یك انسان مرده و با قلم و زبان یك انسان مرده ، زنده شود . اگر انسان به آب حیات رسید ، كه همان معرفت خدا و علوم الهی است ، و اگر قلبی به آب زندگانی رسید ، كه همان مكتب تحقیق در معارف الهی است ، این انسان به آب حیات زنده است ، به علم زنده است . وقتی به علم زنده شد ، توان زنده كردن را هم دارد ، توان احیای علوم اسلامی در جامعه را هم دارد ، و توان نشر احكام الهی را نیز دارد ؛ در نتیجه قدرت احیای جامعه را هم خواهد داشت . ممكن نیست كسی به آب زندگانی نرسد و بتواند جامعه ای را احیا كند . هرگز میسر نیست برای مردگان كه توفیق احیای جوامع بشری را به عهده بگیرند و چون علم ، آب زندگانی است و بهترین علم ، آن است كه به بهترین علوم تعلق گیرد لذا هیچ علمی بالاتر از علم به خدا و اوصاف و اسماء حسنای خدا و صفات حق تعالی نیست . ارزش علم به مقدار ارزش معلوم ، بستگی دارد . یك وقت انسان زمین شناس است ، یك وقت گیاه شناس است ، یك وقت جانور شناس یا جهان شناس است . علم به مقدار معلوم می ارزد . همه علوم در یك حد و ردیف نیستند . همان طور كه مردم در یك ردیف نیستند ، علوم هم در یك درجه نیستند . بعضی از علوم مانند طلا و نقره اند ، بعضی از علوم برتر از آنند كه به طلا و نقره تشبیه شوند .
روزی در محضر امام پنجم (ع) سخنانی از معارف الهی مطرح شد . شاگردان امام از محضرش استفاده ها بردند ، یكی از شاگردان عرض كرد از جواهر كلام شما استفاده كردیم . حضرت فرمود این سخنان مرا به جواهر تشبیه كردی ، جوهر و گوهر جز سنگ چیز دیگری نیست ، هرگز سنگ آن مقام را ندارد كه معارف الهی به سنگ زرد و سفید تشبیه شوند . بنابراین همان طور كه معادن گوناگون است ، علوم هم معدن های مختلف هستند ، تا برسیم به آن علمی كه فوق همه ی این معادن و همه ی این ارزش هاست و آن معرفت خداست كه بهترین آب حیات است . انسانی كه به این علم رسیده تا ابد زنده است و این انسان توفیق احیای علوم اسلامی را دارد . عمده آن است كه روش تفكر انسان در شناخت و معارف چه باشد . آیا از راه چشم و گوش و احساس می شود جهان را شناخت ؟ یا باید از راه عقل و هوش ، جهان را بشناسد و خالق جهان را بفهمد ؟ آیا منطق احساس مثل منطق عقل است ؟ آیا منطق احساس مقدم بر منطق عقل است ؟ یا طرز تفكر عقلی مقدم بر طرز تفكر احساس است و مركز احساس به منزله ی مركز تفكر عقلی نخواهد بود ؟
بیانی را امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع) در این زمینه دارند ، می فرمایند : « تفكر عقلی و فكر ، هرگز مانند دیدن نیست . چشم دروغ می گوید ، اشتباه می كند ، بزرگ را كوچك می بیند ، مستقیم را كج می بیند و دیگر اشتباه ها در احساس راه پیدا می كند اما تفكر است كه اشتباهات چشم و گوش را كنترل می كند ، بعد معلوم می شود كه اشتباه كرده است و آن فكر است كه خطای باصره را تعدیل می كند و آن عقل است كه اشتباهات چشم را تنظیم می كند . عقل است كه به انسان می گوید : آن چه را كه چشم به صورت آب می بیند ، سراب است . عقل است كه می گوید اگر چشم ، ستاره را كوچك می بیند ، بزرگ است نه كوچك . عقل است كه به انسان می گوید اگر چوب را در آب ، شكسته می بیند ، این چوب شكسته نیست . همه ی استنباطات چشم را عقل ترمیم می كند . امیرالمومنین علی (ع)‌ فرمود تفكر عقلی هرگز مانند احساس با چشم نیست زیرا چشم در كار و گزارش خیانت می كند اما عقل در هوش و بینش خیانت نمی كند . گزارش هایی كه از چشم می رسد ، آغشته به دروغ است ولی گزارش هایی كه از عقل و هوش می رسد ، اگر انسان شرایط تعقل را خوب رعایت كند به صواب می رسد و منزه از اشتباه خواهد بود . منطق احساس – به بیان امیرالمومنین (ع) – متهم به خیانت است ولی منطق تفكر و تعقل مبرای از خیانت است .
عقل امین در تفكر است . آنها كه طرفدار منطق احساس اند باید توجه كنند ، اگر با میزان احساس بخواهند جهان را بشناسند ، به گزارش گری تكیه كرده اند كه صادق و امین نیست و باید در گزارش از جهان به گزارش كننده ای تكیه كرد كه صادق و امین باشد و ترجمان امین باشد و بتواند از جهان ، خوب و فهمیده ترجمه كند و آن عقل است لذا رسول الله (ص)‌ درباره علی بن ابی طالب (ع)‌ كه خود عقل منفصل جوامع بشری است چنین فرموده : اوتینی جوامع الكلم و اوتیت جوامع العلم . « به من جوامع كلم داده شده ولی تو از جوامع علم برخوردار شدی كه این علم در مدینه آن كلمات طیبه خواهد بود . › علی بن ابی طالب (ع) می فرماید : « منطق احساس قوی نیست و منطق عقل قوی است . › با توجه به این كه علم آب حیات است و با توجه كه بهترین آب حیات ، آن است كه از مرگ محفوظ باشد و انسان را از مردن رهایی بخشد ، در نتیجه منطق تعقل است كه می تواند به بهترین علم كه همان علم به خداست ، نایل گردد زیرا بهترین علم آن است كه به بهترین معلوم تعلق بگیرد و هیچ علمی در جهان ، بالاتر از هدف خدا نیست و هیچ طرز تفكری هم از تفكر عقلی بهتر نیست و تفكر احساس آن كاربرد را ندارد كه انسان را به عقل جهان برساند .) مرحوم شهید مطهری (رضوان الله علیه) از منطق عقل برخوردار بود . او عاقل بود ، گرفتار احساس و چشم و گوش نبود ، از عقل مدد می جست و از دل و ایه مایه می گرفت . همان طور كه حضرت رسول اكرم (ص) حقایق را با دل می فهمید ، آنگاه با چشم می دید ، شاگردان آن حضرت نیز حقایق را با دل می فهمند ، بعد با چشم می بینند .اگر اول دل بفهمد و اول دل بیابد و عقل درك كند ، چشم در دیدن و گوش در شنیدن اشتباه نمی كند زیرا چشم و گوش با رهبری عقل می بیند و می شنود و اگر عقل مطلبی را درست فهمید ، چشم و گوش با رهبری عقل می بیند و می شنود و اگر عقل مطلبی را درست فهمید ، چشم و گوش در دیدن و شنیدن ، منزه از خطا می شوند . قرآن كریم در مورد رسول اكرم (ص) چنین می فرماید : « قلب پیامبر هرچه را دید درست دید و دروغ نمی گوید.› چون قلبش درست را می بیند ، چشم او نه منحرف است و نه غیر را می بیند . چشم وقتی درست می بیند ، كه نه انحراف داشته باشد و نه طغیان كند ، بیش تر از حد شیئی ، شیئی را نبیند و به قول نظامی كه چنین می سراید : « مگو زاغ ، كو مهر ما زاغ داشت . › یعنی مگو كه پیامبر ، خدای نكرده چشمش منحرف بود ، زیرا خدا مهر قبولی ما زاغ البصر و ما طغی را بر دیده ی رسول الله زد .
چون رسول الله اول می فهمید ، بعد می دید لذا چشم اشتباه نمی كرد ، شاگردان این مكتب ، آنهایی كه جهان را اول با عقل و هوش بشناسند ، بعد با چشم و گوش ببینند و بشنوند ، كمتر اشتباه می كنند . شهید مطهری (رصوان الله علیه) در همین مكتب تربیت شد ، زیرا « علمه شدید القوی › . كسی او را تربیت كرد كه از نظر قوای عقلی عملی و نظری قوی بود و آن استاد علامه طباطبایی (رضوان الله علیه) بود . آن « شدید القوی › شاگردی چنین پروراند . شهید مطهری اول اسرار عالم را به اندازه ی وسعش می فهمید ، بعد چشم و گوشش می دید و می شنید ، اول می فهمید ، بعد سخن می گفت زیرا فكر وقتی مسلط به حواس باشد ، حواس را كنترل می نماید ، منطق اگر منطق عقل باشد ، بر احساس مسلط خواهد شد ، عقل برای آن است كه منطق حاكم باشد و اشتباهات حواس را تعدیل كند .
یكی از صحابه ی امام صادق (ع) به نام « هشام بن حكم › در بصره بیانی را در اصل نیاز جامعه و احتیاج امت به امام با « عمرو بن عبید › دارد و در آن احتجاج به عمرو می گوید آیا تو گوش و چشم و اعضا و جوارح داری ؟ عمرو سؤال می كند این پرسش های ساده برای چیست ؟ گفت سؤالات ما این چنین است . عمرو اظهار می دارد آری ، اعضا و جوارح دارم . هشام سؤال می كند قلب داری یا نداری ؟ می گویم دارم . سؤال می كند قلب برای چه ؟ تو اگر چشم و گوش و اعضا و جوارح داری ، چه نیازی به قلب داری ؟ عمرو در جواب می گوید : قلب كه همان نور الهی است ، برای آن است كه اشتباهات حواسم را ترمیم كند ، اگر چیزی را حواسم ادراك كرد و شك نمود ، عقل تنظیم نماید . شك را برطرف كرده ، باطل را ضایع و حق را تثبیت كند . آنگاه هشام بن حكم به عمرو می گوید : آن خدایی كه در پیكر تو قلب قرار دارد كه اشتباهات اعضا و جوارح را برطرف كند ، قلبی به تو نداد كه باطل را از بین ببرد و حق را تثبیت كند ؟ آیا بر این عالم قلبی قرار ندارد به نام امام علی (ع) . آیا خدای متعال برای جوامع انسانی قلب نیافرید كه اشتباهات افراد را كنترل كند و حق را اثبات و باطل را از بین ببرد ؟ امام هر زمانی ، قلب آن زمان است . امام معصوم قلب عالم امكان است . اصل نیاز بشری به امام این چنین است ، یعنی افراد جامعه به منزله یك پیكرند و امام امت به منزله قلب و عقل جامعه است . هشام بن حكم جریان را به امام صادق (ع) عرضه داشت ، امام از او پرسید این را از كه آموختی ؟ گفت از شما ، حضرت خوشحال شد و فرمود این سخن در كتاب انبیای الهی نیز آمده است كه امام به منزله ی قلب عالم امكان است . در زمان كنونی ما ، امام امت (ره) ، جانشین حضرت ولی الله اعظم بودند . چنین امام امتی در تربیت شهید مطهری نقش داشت . قلب جامعه اگر بخواهد بپروراند ، او قلب امت است ، كسی را تربیت كرد كه عقلی بیندیشد ، دارای قلب باشد . اگر قلب باشد ، چشم و گوش به جا می بیند و می شنود . این كه شهید مطهری در كنار سفره آن حكیم الهی و این رهبر عظیم الشان قرار گررفت و از این دو كوثر و چشمه ی فروزان ، آب حیات نوشید ، زنده شد و از انسان زنده اثر زنده برمی خیزد و اگر كسی از جان سخن گفت ، قبل از این كه به مرگ طبیعی بمیرد ، با مرگ ارادی می میرد و به حیات ابدی می رسد . او زنده است ، زنده می تواند مردم را با قلم ، بیان و درس و سخنرانی زنده كند . سخنان و آثار شهید مطهری طعم آب حیات را دارد . غرض آن نیست كه كسی حرف بزند ، خیلی ها حرف زدند و كتاب نوشتند ، قبل از آن كه خودشان از یاد جامعه بروند ، آثارشان از یاد ما رخت بربست ، زیرا نوشته ای كه از منطق حس برخیزد ، از جان نشات نگیرد ، مایه ی الهی ندارد . این كه ملاحظه می كنید ، قلم و بیان و سیره علمی شهید مطهری جاذبه دارد ، او از عالم دیگر سخن می گوید ، چون سرسپردی جهان دیگری است . اوست كه می تواند علوم الهی را احیا كند ، این مكتب غیبی و قوی است كه سرایندگانی را تربیت كرد كه چنین سرودند : « هرگز نمیرد آن كه دلش زنده شد به عشق › ، كسی كه به مهر و محبت خدا زنده است ، هرگز نمی میرد . چون شهید مطهری در علوم اسلام و طرز تفكر عقلی زنده است ، توفیق احیای علوم اسلامی را داشت و توانست در علوم رایج اثر بگذارد و آنها را از مرگ نجات دهد ، از آمیختگی با خرافات رهایی بخشد ، از حس دور بدارد و به عقل نزدیك كند.
و اما در مورد ویژگی های علمی شهید مطهری باید گفت گرچه در بین پویندگان این راه و كسانی كه از آب حیات برخوردار شدند ، تفاوت هایی هست و همه یكسان نیستند و هركدام برجستگی ویژه ای دارند ولی ویژگی شهید مطهری (رضوان الله علیه) در تحریر و تحلیل بود . شهید مطهری در طرز تفكر از راه صبر و تقسیم به عمق وارد می شد ، یعنی اگر می خواست مطلبی را بررسی كند و اثری را به منشا آن استناد دهد ، تمام جوانب قضیه را با تحلیل بررسی می كرد ، آن گاه با نفی و اثبات ، ثابت می كرد كه این اثر مال آن امور نیست ، مال آن شیء خاص است . این صبر و تقسیم كه در ریشه یابی علت و طرز تفكر منطقی مؤثر است به طور وضوح در نوشته ها و آثار شهید مطهری محسوس است ، در منطق چند راه برای استدلال وجود دارد ؛ یكی راه تقسیم ، یكی راه تركیب و دیگری راه تحلیل . شهید مطهری در راه تحلیل خیلی ماهر و توانا بود ، یعنی می شكافت و دوباره می بافت . كسی كه بخواهد بداند این شیء چگونه بافته شده ، رشته را پنبه می كند ، دوباره می بافد . شهید مطهری آن خطوط كور را می دید ، گره های كور را كه دیگران نمی دیدند ، او می دید . گره ها را باز می كرد و نشان می داد و دوباره می بافت . این هنر در شهید مطهری بود . منشا این توان هم از نظر قرآن كریم شرح صدر است . كسانی كه دارای شرح صدر و سینه ی بازند ، از سینه ی باز این گونه مطالب نشات می گیرد . انسانی كه دارای شرح صدر است ، چشم و دلش بیناست ، وقتی كه چشم و دل بینا بود ، نقطه ی كوری نمی ماند . انسانی كه از شرح صدر برخوردار است ، قضایا را تشریح می كند . شهید مطهری برای متن عالم ، شارحی خوب بود و برای متن جهان ، مفسری خوب . رضوان الله تعالی علیه .


آیت الله جوادی آملی
منبع : بنياد انديشه اسلامي