جمعه, ۱۶ آذر, ۱۴۰۳ / 6 December, 2024
مجله ویستا
عقل امین زاییده ی تفکر است
كسی توفیق احیای علوم اسلامی را دارد كه زنده به علم باشد . انسانی كه به آب حیات علم زنده نشده ، هرگز توان احیای علوم اسلامی را ندارد . علوم معارف الهی ، بالاتر از آن است كه به دست یك انسان مرده و با قلم و زبان یك انسان مرده ، زنده شود . اگر انسان به آب حیات رسید ، كه همان معرفت خدا و علوم الهی است ، و اگر قلبی به آب زندگانی رسید ، كه همان مكتب تحقیق در معارف الهی است ، این انسان به آب حیات زنده است ، به علم زنده است . وقتی به علم زنده شد ، توان زنده كردن را هم دارد ، توان احیای علوم اسلامی در جامعه را هم دارد ، و توان نشر احكام الهی را نیز دارد ؛ در نتیجه قدرت احیای جامعه را هم خواهد داشت . ممكن نیست كسی به آب زندگانی نرسد و بتواند جامعه ای را احیا كند . هرگز میسر نیست برای مردگان كه توفیق احیای جوامع بشری را به عهده بگیرند و چون علم ، آب زندگانی است و بهترین علم ، آن است كه به بهترین علوم تعلق گیرد لذا هیچ علمی بالاتر از علم به خدا و اوصاف و اسماء حسنای خدا و صفات حق تعالی نیست . ارزش علم به مقدار ارزش معلوم ، بستگی دارد . یك وقت انسان زمین شناس است ، یك وقت گیاه شناس است ، یك وقت جانور شناس یا جهان شناس است . علم به مقدار معلوم می ارزد . همه علوم در یك حد و ردیف نیستند . همان طور كه مردم در یك ردیف نیستند ، علوم هم در یك درجه نیستند . بعضی از علوم مانند طلا و نقره اند ، بعضی از علوم برتر از آنند كه به طلا و نقره تشبیه شوند .
روزی در محضر امام پنجم (ع) سخنانی از معارف الهی مطرح شد . شاگردان امام از محضرش استفاده ها بردند ، یكی از شاگردان عرض كرد از جواهر كلام شما استفاده كردیم . حضرت فرمود این سخنان مرا به جواهر تشبیه كردی ، جوهر و گوهر جز سنگ چیز دیگری نیست ، هرگز سنگ آن مقام را ندارد كه معارف الهی به سنگ زرد و سفید تشبیه شوند . بنابراین همان طور كه معادن گوناگون است ، علوم هم معدن های مختلف هستند ، تا برسیم به آن علمی كه فوق همه ی این معادن و همه ی این ارزش هاست و آن معرفت خداست كه بهترین آب حیات است . انسانی كه به این علم رسیده تا ابد زنده است و این انسان توفیق احیای علوم اسلامی را دارد . عمده آن است كه روش تفكر انسان در شناخت و معارف چه باشد . آیا از راه چشم و گوش و احساس می شود جهان را شناخت ؟ یا باید از راه عقل و هوش ، جهان را بشناسد و خالق جهان را بفهمد ؟ آیا منطق احساس مثل منطق عقل است ؟ آیا منطق احساس مقدم بر منطق عقل است ؟ یا طرز تفكر عقلی مقدم بر طرز تفكر احساس است و مركز احساس به منزله ی مركز تفكر عقلی نخواهد بود ؟
بیانی را امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع) در این زمینه دارند ، می فرمایند : « تفكر عقلی و فكر ، هرگز مانند دیدن نیست . چشم دروغ می گوید ، اشتباه می كند ، بزرگ را كوچك می بیند ، مستقیم را كج می بیند و دیگر اشتباه ها در احساس راه پیدا می كند اما تفكر است كه اشتباهات چشم و گوش را كنترل می كند ، بعد معلوم می شود كه اشتباه كرده است و آن فكر است كه خطای باصره را تعدیل می كند و آن عقل است كه اشتباهات چشم را تنظیم می كند . عقل است كه به انسان می گوید : آن چه را كه چشم به صورت آب می بیند ، سراب است . عقل است كه می گوید اگر چشم ، ستاره را كوچك می بیند ، بزرگ است نه كوچك . عقل است كه به انسان می گوید اگر چوب را در آب ، شكسته می بیند ، این چوب شكسته نیست . همه ی استنباطات چشم را عقل ترمیم می كند . امیرالمومنین علی (ع) فرمود تفكر عقلی هرگز مانند احساس با چشم نیست زیرا چشم در كار و گزارش خیانت می كند اما عقل در هوش و بینش خیانت نمی كند . گزارش هایی كه از چشم می رسد ، آغشته به دروغ است ولی گزارش هایی كه از عقل و هوش می رسد ، اگر انسان شرایط تعقل را خوب رعایت كند به صواب می رسد و منزه از اشتباه خواهد بود . منطق احساس – به بیان امیرالمومنین (ع) – متهم به خیانت است ولی منطق تفكر و تعقل مبرای از خیانت است .
عقل امین در تفكر است . آنها كه طرفدار منطق احساس اند باید توجه كنند ، اگر با میزان احساس بخواهند جهان را بشناسند ، به گزارش گری تكیه كرده اند كه صادق و امین نیست و باید در گزارش از جهان به گزارش كننده ای تكیه كرد كه صادق و امین باشد و ترجمان امین باشد و بتواند از جهان ، خوب و فهمیده ترجمه كند و آن عقل است لذا رسول الله (ص) درباره علی بن ابی طالب (ع) كه خود عقل منفصل جوامع بشری است چنین فرموده : اوتینی جوامع الكلم و اوتیت جوامع العلم . « به من جوامع كلم داده شده ولی تو از جوامع علم برخوردار شدی كه این علم در مدینه آن كلمات طیبه خواهد بود . › علی بن ابی طالب (ع) می فرماید : « منطق احساس قوی نیست و منطق عقل قوی است . › با توجه به این كه علم آب حیات است و با توجه كه بهترین آب حیات ، آن است كه از مرگ محفوظ باشد و انسان را از مردن رهایی بخشد ، در نتیجه منطق تعقل است كه می تواند به بهترین علم كه همان علم به خداست ، نایل گردد زیرا بهترین علم آن است كه به بهترین معلوم تعلق بگیرد و هیچ علمی در جهان ، بالاتر از هدف خدا نیست و هیچ طرز تفكری هم از تفكر عقلی بهتر نیست و تفكر احساس آن كاربرد را ندارد كه انسان را به عقل جهان برساند .) مرحوم شهید مطهری (رضوان الله علیه) از منطق عقل برخوردار بود . او عاقل بود ، گرفتار احساس و چشم و گوش نبود ، از عقل مدد می جست و از دل و ایه مایه می گرفت . همان طور كه حضرت رسول اكرم (ص) حقایق را با دل می فهمید ، آنگاه با چشم می دید ، شاگردان آن حضرت نیز حقایق را با دل می فهمند ، بعد با چشم می بینند .اگر اول دل بفهمد و اول دل بیابد و عقل درك كند ، چشم در دیدن و گوش در شنیدن اشتباه نمی كند زیرا چشم و گوش با رهبری عقل می بیند و می شنود و اگر عقل مطلبی را درست فهمید ، چشم و گوش با رهبری عقل می بیند و می شنود و اگر عقل مطلبی را درست فهمید ، چشم و گوش در دیدن و شنیدن ، منزه از خطا می شوند . قرآن كریم در مورد رسول اكرم (ص) چنین می فرماید : « قلب پیامبر هرچه را دید درست دید و دروغ نمی گوید.› چون قلبش درست را می بیند ، چشم او نه منحرف است و نه غیر را می بیند . چشم وقتی درست می بیند ، كه نه انحراف داشته باشد و نه طغیان كند ، بیش تر از حد شیئی ، شیئی را نبیند و به قول نظامی كه چنین می سراید : « مگو زاغ ، كو مهر ما زاغ داشت . › یعنی مگو كه پیامبر ، خدای نكرده چشمش منحرف بود ، زیرا خدا مهر قبولی ما زاغ البصر و ما طغی را بر دیده ی رسول الله زد .
چون رسول الله اول می فهمید ، بعد می دید لذا چشم اشتباه نمی كرد ، شاگردان این مكتب ، آنهایی كه جهان را اول با عقل و هوش بشناسند ، بعد با چشم و گوش ببینند و بشنوند ، كمتر اشتباه می كنند . شهید مطهری (رصوان الله علیه) در همین مكتب تربیت شد ، زیرا « علمه شدید القوی › . كسی او را تربیت كرد كه از نظر قوای عقلی عملی و نظری قوی بود و آن استاد علامه طباطبایی (رضوان الله علیه) بود . آن « شدید القوی › شاگردی چنین پروراند . شهید مطهری اول اسرار عالم را به اندازه ی وسعش می فهمید ، بعد چشم و گوشش می دید و می شنید ، اول می فهمید ، بعد سخن می گفت زیرا فكر وقتی مسلط به حواس باشد ، حواس را كنترل می نماید ، منطق اگر منطق عقل باشد ، بر احساس مسلط خواهد شد ، عقل برای آن است كه منطق حاكم باشد و اشتباهات حواس را تعدیل كند .
یكی از صحابه ی امام صادق (ع) به نام « هشام بن حكم › در بصره بیانی را در اصل نیاز جامعه و احتیاج امت به امام با « عمرو بن عبید › دارد و در آن احتجاج به عمرو می گوید آیا تو گوش و چشم و اعضا و جوارح داری ؟ عمرو سؤال می كند این پرسش های ساده برای چیست ؟ گفت سؤالات ما این چنین است . عمرو اظهار می دارد آری ، اعضا و جوارح دارم . هشام سؤال می كند قلب داری یا نداری ؟ می گویم دارم . سؤال می كند قلب برای چه ؟ تو اگر چشم و گوش و اعضا و جوارح داری ، چه نیازی به قلب داری ؟ عمرو در جواب می گوید : قلب كه همان نور الهی است ، برای آن است كه اشتباهات حواسم را ترمیم كند ، اگر چیزی را حواسم ادراك كرد و شك نمود ، عقل تنظیم نماید . شك را برطرف كرده ، باطل را ضایع و حق را تثبیت كند . آنگاه هشام بن حكم به عمرو می گوید : آن خدایی كه در پیكر تو قلب قرار دارد كه اشتباهات اعضا و جوارح را برطرف كند ، قلبی به تو نداد كه باطل را از بین ببرد و حق را تثبیت كند ؟ آیا بر این عالم قلبی قرار ندارد به نام امام علی (ع) . آیا خدای متعال برای جوامع انسانی قلب نیافرید كه اشتباهات افراد را كنترل كند و حق را اثبات و باطل را از بین ببرد ؟ امام هر زمانی ، قلب آن زمان است . امام معصوم قلب عالم امكان است . اصل نیاز بشری به امام این چنین است ، یعنی افراد جامعه به منزله یك پیكرند و امام امت به منزله قلب و عقل جامعه است . هشام بن حكم جریان را به امام صادق (ع) عرضه داشت ، امام از او پرسید این را از كه آموختی ؟ گفت از شما ، حضرت خوشحال شد و فرمود این سخن در كتاب انبیای الهی نیز آمده است كه امام به منزله ی قلب عالم امكان است . در زمان كنونی ما ، امام امت (ره) ، جانشین حضرت ولی الله اعظم بودند . چنین امام امتی در تربیت شهید مطهری نقش داشت . قلب جامعه اگر بخواهد بپروراند ، او قلب امت است ، كسی را تربیت كرد كه عقلی بیندیشد ، دارای قلب باشد . اگر قلب باشد ، چشم و گوش به جا می بیند و می شنود . این كه شهید مطهری در كنار سفره آن حكیم الهی و این رهبر عظیم الشان قرار گررفت و از این دو كوثر و چشمه ی فروزان ، آب حیات نوشید ، زنده شد و از انسان زنده اثر زنده برمی خیزد و اگر كسی از جان سخن گفت ، قبل از این كه به مرگ طبیعی بمیرد ، با مرگ ارادی می میرد و به حیات ابدی می رسد . او زنده است ، زنده می تواند مردم را با قلم ، بیان و درس و سخنرانی زنده كند . سخنان و آثار شهید مطهری طعم آب حیات را دارد . غرض آن نیست كه كسی حرف بزند ، خیلی ها حرف زدند و كتاب نوشتند ، قبل از آن كه خودشان از یاد جامعه بروند ، آثارشان از یاد ما رخت بربست ، زیرا نوشته ای كه از منطق حس برخیزد ، از جان نشات نگیرد ، مایه ی الهی ندارد . این كه ملاحظه می كنید ، قلم و بیان و سیره علمی شهید مطهری جاذبه دارد ، او از عالم دیگر سخن می گوید ، چون سرسپردی جهان دیگری است . اوست كه می تواند علوم الهی را احیا كند ، این مكتب غیبی و قوی است كه سرایندگانی را تربیت كرد كه چنین سرودند : « هرگز نمیرد آن كه دلش زنده شد به عشق › ، كسی كه به مهر و محبت خدا زنده است ، هرگز نمی میرد . چون شهید مطهری در علوم اسلام و طرز تفكر عقلی زنده است ، توفیق احیای علوم اسلامی را داشت و توانست در علوم رایج اثر بگذارد و آنها را از مرگ نجات دهد ، از آمیختگی با خرافات رهایی بخشد ، از حس دور بدارد و به عقل نزدیك كند.
و اما در مورد ویژگی های علمی شهید مطهری باید گفت گرچه در بین پویندگان این راه و كسانی كه از آب حیات برخوردار شدند ، تفاوت هایی هست و همه یكسان نیستند و هركدام برجستگی ویژه ای دارند ولی ویژگی شهید مطهری (رضوان الله علیه) در تحریر و تحلیل بود . شهید مطهری در طرز تفكر از راه صبر و تقسیم به عمق وارد می شد ، یعنی اگر می خواست مطلبی را بررسی كند و اثری را به منشا آن استناد دهد ، تمام جوانب قضیه را با تحلیل بررسی می كرد ، آن گاه با نفی و اثبات ، ثابت می كرد كه این اثر مال آن امور نیست ، مال آن شیء خاص است . این صبر و تقسیم كه در ریشه یابی علت و طرز تفكر منطقی مؤثر است به طور وضوح در نوشته ها و آثار شهید مطهری محسوس است ، در منطق چند راه برای استدلال وجود دارد ؛ یكی راه تقسیم ، یكی راه تركیب و دیگری راه تحلیل . شهید مطهری در راه تحلیل خیلی ماهر و توانا بود ، یعنی می شكافت و دوباره می بافت . كسی كه بخواهد بداند این شیء چگونه بافته شده ، رشته را پنبه می كند ، دوباره می بافد . شهید مطهری آن خطوط كور را می دید ، گره های كور را كه دیگران نمی دیدند ، او می دید . گره ها را باز می كرد و نشان می داد و دوباره می بافت . این هنر در شهید مطهری بود . منشا این توان هم از نظر قرآن كریم شرح صدر است . كسانی كه دارای شرح صدر و سینه ی بازند ، از سینه ی باز این گونه مطالب نشات می گیرد . انسانی كه دارای شرح صدر است ، چشم و دلش بیناست ، وقتی كه چشم و دل بینا بود ، نقطه ی كوری نمی ماند . انسانی كه از شرح صدر برخوردار است ، قضایا را تشریح می كند . شهید مطهری برای متن عالم ، شارحی خوب بود و برای متن جهان ، مفسری خوب . رضوان الله تعالی علیه .
آیت الله جوادی آملی
روزی در محضر امام پنجم (ع) سخنانی از معارف الهی مطرح شد . شاگردان امام از محضرش استفاده ها بردند ، یكی از شاگردان عرض كرد از جواهر كلام شما استفاده كردیم . حضرت فرمود این سخنان مرا به جواهر تشبیه كردی ، جوهر و گوهر جز سنگ چیز دیگری نیست ، هرگز سنگ آن مقام را ندارد كه معارف الهی به سنگ زرد و سفید تشبیه شوند . بنابراین همان طور كه معادن گوناگون است ، علوم هم معدن های مختلف هستند ، تا برسیم به آن علمی كه فوق همه ی این معادن و همه ی این ارزش هاست و آن معرفت خداست كه بهترین آب حیات است . انسانی كه به این علم رسیده تا ابد زنده است و این انسان توفیق احیای علوم اسلامی را دارد . عمده آن است كه روش تفكر انسان در شناخت و معارف چه باشد . آیا از راه چشم و گوش و احساس می شود جهان را شناخت ؟ یا باید از راه عقل و هوش ، جهان را بشناسد و خالق جهان را بفهمد ؟ آیا منطق احساس مثل منطق عقل است ؟ آیا منطق احساس مقدم بر منطق عقل است ؟ یا طرز تفكر عقلی مقدم بر طرز تفكر احساس است و مركز احساس به منزله ی مركز تفكر عقلی نخواهد بود ؟
بیانی را امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع) در این زمینه دارند ، می فرمایند : « تفكر عقلی و فكر ، هرگز مانند دیدن نیست . چشم دروغ می گوید ، اشتباه می كند ، بزرگ را كوچك می بیند ، مستقیم را كج می بیند و دیگر اشتباه ها در احساس راه پیدا می كند اما تفكر است كه اشتباهات چشم و گوش را كنترل می كند ، بعد معلوم می شود كه اشتباه كرده است و آن فكر است كه خطای باصره را تعدیل می كند و آن عقل است كه اشتباهات چشم را تنظیم می كند . عقل است كه به انسان می گوید : آن چه را كه چشم به صورت آب می بیند ، سراب است . عقل است كه می گوید اگر چشم ، ستاره را كوچك می بیند ، بزرگ است نه كوچك . عقل است كه به انسان می گوید اگر چوب را در آب ، شكسته می بیند ، این چوب شكسته نیست . همه ی استنباطات چشم را عقل ترمیم می كند . امیرالمومنین علی (ع) فرمود تفكر عقلی هرگز مانند احساس با چشم نیست زیرا چشم در كار و گزارش خیانت می كند اما عقل در هوش و بینش خیانت نمی كند . گزارش هایی كه از چشم می رسد ، آغشته به دروغ است ولی گزارش هایی كه از عقل و هوش می رسد ، اگر انسان شرایط تعقل را خوب رعایت كند به صواب می رسد و منزه از اشتباه خواهد بود . منطق احساس – به بیان امیرالمومنین (ع) – متهم به خیانت است ولی منطق تفكر و تعقل مبرای از خیانت است .
عقل امین در تفكر است . آنها كه طرفدار منطق احساس اند باید توجه كنند ، اگر با میزان احساس بخواهند جهان را بشناسند ، به گزارش گری تكیه كرده اند كه صادق و امین نیست و باید در گزارش از جهان به گزارش كننده ای تكیه كرد كه صادق و امین باشد و ترجمان امین باشد و بتواند از جهان ، خوب و فهمیده ترجمه كند و آن عقل است لذا رسول الله (ص) درباره علی بن ابی طالب (ع) كه خود عقل منفصل جوامع بشری است چنین فرموده : اوتینی جوامع الكلم و اوتیت جوامع العلم . « به من جوامع كلم داده شده ولی تو از جوامع علم برخوردار شدی كه این علم در مدینه آن كلمات طیبه خواهد بود . › علی بن ابی طالب (ع) می فرماید : « منطق احساس قوی نیست و منطق عقل قوی است . › با توجه به این كه علم آب حیات است و با توجه كه بهترین آب حیات ، آن است كه از مرگ محفوظ باشد و انسان را از مردن رهایی بخشد ، در نتیجه منطق تعقل است كه می تواند به بهترین علم كه همان علم به خداست ، نایل گردد زیرا بهترین علم آن است كه به بهترین معلوم تعلق بگیرد و هیچ علمی در جهان ، بالاتر از هدف خدا نیست و هیچ طرز تفكری هم از تفكر عقلی بهتر نیست و تفكر احساس آن كاربرد را ندارد كه انسان را به عقل جهان برساند .) مرحوم شهید مطهری (رضوان الله علیه) از منطق عقل برخوردار بود . او عاقل بود ، گرفتار احساس و چشم و گوش نبود ، از عقل مدد می جست و از دل و ایه مایه می گرفت . همان طور كه حضرت رسول اكرم (ص) حقایق را با دل می فهمید ، آنگاه با چشم می دید ، شاگردان آن حضرت نیز حقایق را با دل می فهمند ، بعد با چشم می بینند .اگر اول دل بفهمد و اول دل بیابد و عقل درك كند ، چشم در دیدن و گوش در شنیدن اشتباه نمی كند زیرا چشم و گوش با رهبری عقل می بیند و می شنود و اگر عقل مطلبی را درست فهمید ، چشم و گوش با رهبری عقل می بیند و می شنود و اگر عقل مطلبی را درست فهمید ، چشم و گوش در دیدن و شنیدن ، منزه از خطا می شوند . قرآن كریم در مورد رسول اكرم (ص) چنین می فرماید : « قلب پیامبر هرچه را دید درست دید و دروغ نمی گوید.› چون قلبش درست را می بیند ، چشم او نه منحرف است و نه غیر را می بیند . چشم وقتی درست می بیند ، كه نه انحراف داشته باشد و نه طغیان كند ، بیش تر از حد شیئی ، شیئی را نبیند و به قول نظامی كه چنین می سراید : « مگو زاغ ، كو مهر ما زاغ داشت . › یعنی مگو كه پیامبر ، خدای نكرده چشمش منحرف بود ، زیرا خدا مهر قبولی ما زاغ البصر و ما طغی را بر دیده ی رسول الله زد .
چون رسول الله اول می فهمید ، بعد می دید لذا چشم اشتباه نمی كرد ، شاگردان این مكتب ، آنهایی كه جهان را اول با عقل و هوش بشناسند ، بعد با چشم و گوش ببینند و بشنوند ، كمتر اشتباه می كنند . شهید مطهری (رصوان الله علیه) در همین مكتب تربیت شد ، زیرا « علمه شدید القوی › . كسی او را تربیت كرد كه از نظر قوای عقلی عملی و نظری قوی بود و آن استاد علامه طباطبایی (رضوان الله علیه) بود . آن « شدید القوی › شاگردی چنین پروراند . شهید مطهری اول اسرار عالم را به اندازه ی وسعش می فهمید ، بعد چشم و گوشش می دید و می شنید ، اول می فهمید ، بعد سخن می گفت زیرا فكر وقتی مسلط به حواس باشد ، حواس را كنترل می نماید ، منطق اگر منطق عقل باشد ، بر احساس مسلط خواهد شد ، عقل برای آن است كه منطق حاكم باشد و اشتباهات حواس را تعدیل كند .
یكی از صحابه ی امام صادق (ع) به نام « هشام بن حكم › در بصره بیانی را در اصل نیاز جامعه و احتیاج امت به امام با « عمرو بن عبید › دارد و در آن احتجاج به عمرو می گوید آیا تو گوش و چشم و اعضا و جوارح داری ؟ عمرو سؤال می كند این پرسش های ساده برای چیست ؟ گفت سؤالات ما این چنین است . عمرو اظهار می دارد آری ، اعضا و جوارح دارم . هشام سؤال می كند قلب داری یا نداری ؟ می گویم دارم . سؤال می كند قلب برای چه ؟ تو اگر چشم و گوش و اعضا و جوارح داری ، چه نیازی به قلب داری ؟ عمرو در جواب می گوید : قلب كه همان نور الهی است ، برای آن است كه اشتباهات حواسم را ترمیم كند ، اگر چیزی را حواسم ادراك كرد و شك نمود ، عقل تنظیم نماید . شك را برطرف كرده ، باطل را ضایع و حق را تثبیت كند . آنگاه هشام بن حكم به عمرو می گوید : آن خدایی كه در پیكر تو قلب قرار دارد كه اشتباهات اعضا و جوارح را برطرف كند ، قلبی به تو نداد كه باطل را از بین ببرد و حق را تثبیت كند ؟ آیا بر این عالم قلبی قرار ندارد به نام امام علی (ع) . آیا خدای متعال برای جوامع انسانی قلب نیافرید كه اشتباهات افراد را كنترل كند و حق را اثبات و باطل را از بین ببرد ؟ امام هر زمانی ، قلب آن زمان است . امام معصوم قلب عالم امكان است . اصل نیاز بشری به امام این چنین است ، یعنی افراد جامعه به منزله یك پیكرند و امام امت به منزله قلب و عقل جامعه است . هشام بن حكم جریان را به امام صادق (ع) عرضه داشت ، امام از او پرسید این را از كه آموختی ؟ گفت از شما ، حضرت خوشحال شد و فرمود این سخن در كتاب انبیای الهی نیز آمده است كه امام به منزله ی قلب عالم امكان است . در زمان كنونی ما ، امام امت (ره) ، جانشین حضرت ولی الله اعظم بودند . چنین امام امتی در تربیت شهید مطهری نقش داشت . قلب جامعه اگر بخواهد بپروراند ، او قلب امت است ، كسی را تربیت كرد كه عقلی بیندیشد ، دارای قلب باشد . اگر قلب باشد ، چشم و گوش به جا می بیند و می شنود . این كه شهید مطهری در كنار سفره آن حكیم الهی و این رهبر عظیم الشان قرار گررفت و از این دو كوثر و چشمه ی فروزان ، آب حیات نوشید ، زنده شد و از انسان زنده اثر زنده برمی خیزد و اگر كسی از جان سخن گفت ، قبل از این كه به مرگ طبیعی بمیرد ، با مرگ ارادی می میرد و به حیات ابدی می رسد . او زنده است ، زنده می تواند مردم را با قلم ، بیان و درس و سخنرانی زنده كند . سخنان و آثار شهید مطهری طعم آب حیات را دارد . غرض آن نیست كه كسی حرف بزند ، خیلی ها حرف زدند و كتاب نوشتند ، قبل از آن كه خودشان از یاد جامعه بروند ، آثارشان از یاد ما رخت بربست ، زیرا نوشته ای كه از منطق حس برخیزد ، از جان نشات نگیرد ، مایه ی الهی ندارد . این كه ملاحظه می كنید ، قلم و بیان و سیره علمی شهید مطهری جاذبه دارد ، او از عالم دیگر سخن می گوید ، چون سرسپردی جهان دیگری است . اوست كه می تواند علوم الهی را احیا كند ، این مكتب غیبی و قوی است كه سرایندگانی را تربیت كرد كه چنین سرودند : « هرگز نمیرد آن كه دلش زنده شد به عشق › ، كسی كه به مهر و محبت خدا زنده است ، هرگز نمی میرد . چون شهید مطهری در علوم اسلام و طرز تفكر عقلی زنده است ، توفیق احیای علوم اسلامی را داشت و توانست در علوم رایج اثر بگذارد و آنها را از مرگ نجات دهد ، از آمیختگی با خرافات رهایی بخشد ، از حس دور بدارد و به عقل نزدیك كند.
و اما در مورد ویژگی های علمی شهید مطهری باید گفت گرچه در بین پویندگان این راه و كسانی كه از آب حیات برخوردار شدند ، تفاوت هایی هست و همه یكسان نیستند و هركدام برجستگی ویژه ای دارند ولی ویژگی شهید مطهری (رضوان الله علیه) در تحریر و تحلیل بود . شهید مطهری در طرز تفكر از راه صبر و تقسیم به عمق وارد می شد ، یعنی اگر می خواست مطلبی را بررسی كند و اثری را به منشا آن استناد دهد ، تمام جوانب قضیه را با تحلیل بررسی می كرد ، آن گاه با نفی و اثبات ، ثابت می كرد كه این اثر مال آن امور نیست ، مال آن شیء خاص است . این صبر و تقسیم كه در ریشه یابی علت و طرز تفكر منطقی مؤثر است به طور وضوح در نوشته ها و آثار شهید مطهری محسوس است ، در منطق چند راه برای استدلال وجود دارد ؛ یكی راه تقسیم ، یكی راه تركیب و دیگری راه تحلیل . شهید مطهری در راه تحلیل خیلی ماهر و توانا بود ، یعنی می شكافت و دوباره می بافت . كسی كه بخواهد بداند این شیء چگونه بافته شده ، رشته را پنبه می كند ، دوباره می بافد . شهید مطهری آن خطوط كور را می دید ، گره های كور را كه دیگران نمی دیدند ، او می دید . گره ها را باز می كرد و نشان می داد و دوباره می بافت . این هنر در شهید مطهری بود . منشا این توان هم از نظر قرآن كریم شرح صدر است . كسانی كه دارای شرح صدر و سینه ی بازند ، از سینه ی باز این گونه مطالب نشات می گیرد . انسانی كه دارای شرح صدر است ، چشم و دلش بیناست ، وقتی كه چشم و دل بینا بود ، نقطه ی كوری نمی ماند . انسانی كه از شرح صدر برخوردار است ، قضایا را تشریح می كند . شهید مطهری برای متن عالم ، شارحی خوب بود و برای متن جهان ، مفسری خوب . رضوان الله تعالی علیه .
آیت الله جوادی آملی
منبع : بنياد انديشه اسلامي
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست