جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

یوسف درون


یوسف درون
این مطلب در صدد آن است تا دیدگاه قرآن درباره برخی از پرسشهای اصلی مطرح در حوزه زیبایی شناسی را دریابد، پرسشهایی از قبیل:
امكان تعریف زیبایی (معنای زیبایی)؛
بدیهی بودن معنای زیبایی (درك پذیری علم)؛
نسبی بودن یا مطلق بودن زیبایی؛
عینی بودن یا ذهنی بودن زیبایی؛
مشكك بودن زیبایی (مراتب زیبایی)؛
توارث (انتقال) زیبایی (تبارشناسی زیبایی)؛
تحقق به زیبایی (كسب و اكتساب زیبایی)؛
از این رو روش مقاله، استفاده از مجموعه ای از روشهای معناشناسانه برای ترسیم شبكه معنایی زیبایی در قرآن است و حوزه پژوهش در هر سه سطح واژه، جمله، ساختار و همچنین فضا و روابط عاطفی حاكم بر متن است.
به نظر نویسنده، قرآن را هم می توان به مثابه متن دید هم به مثابه اثر و سپس از هر دو رویكرد به نقد زیبایی در آن پرداخت. اما نكته قابل ملاحظه ای كه توجه به آن ضروری است این ا ست كه آیا اصلاً نوع مبانی زیبایی شناسی قرآن، از نوعی است كه در فضا و چارچوب سؤالات فلسفی حوزه زیبایی شناسی مطرح باشد یا نه؟
به زبان دیگر، نوع مبانی زیبایی شناسی قرآن با مبانی زیبایی شناسی فلسفی متفاوت است یا نه؟ و اگر جواب مثبت است این حیطه كجاست و چه فضایی بر آن حاكم است؟
از آنجا كه قرآن كتاب هدایت، نور و رشد است و برنامه كمال آدمی برای رسیدن به خدا، میزان توجه و پرداختن آن به زیبایی و مسائل آن نیز به اندازه نقش، اهمیت و جایگاه زیبایی در راستای كمال آدمی و متناسب با حوزه برنامه تربیتی قرآن است. اگر قرآن زیبایی را به عنوان امری جدا از بافت (سیاق _ context) خویش ببیند و به آن مستقلاً بپردازد و یا اگر آن را نادیده انگارد، از حكمت خارج گشته ، پس متناسب با خود موضوع به آن پرداخته است.
لطافت و ظرافتی كه اینجا وجود دارد آن است كه:
▪اولاً: زیبایی به گونه ای جداناپذیر در قرآن جریان یافته و با آن یكی شده است، به طوری كه قرآن خود (و در همه لایه های معنایی اش) به امری زیبا تبدیل شده است. این محسوس بودن زیبایی و نه آشكار بودن آن ، از ویژگیهای قرآن است و اتفاقاً ویژگی زیبایی همین درآمیختگی با امر زیباست، به گونه ای كه دوگانگی و انفكاكی بین آن دو پیدا نیست و به تعبیری با هم وحدت دارد.
▪ثانیاً: در پرداخت قرآن به این موضوع نیز ویژگی همراه بودن و محسوس بودن، اما نه متمایز بودن لحاظ شده است. به این معنا كه قرآن به مباحث زیبایی پرداخته است اما نه محسوس و متمایز بلكه همراه با دیگر حكمتهایش. مثال بارز این ادعا سوره یوسف است، كه در حالی كه مهمترین محور موضوعی آن زیبایی است و همه داستان حكایت جمال یوسف است، هیچ واژه ای در آن اشاره صریح به زیبایی ندارد، ولی همه با خواندن داستان یوسف به زیبایی او پی می برند.
بنابراین شیوه قرآن كه كتاب تفصیل یافته فطرت الهی آدمی است، اصرار بر پاسخگویی به جوابهای ساحتهای دیگر وجودی او مانند سؤالات ذهنی و فلسفی كه بیشتر ریشه در كنجكاوی آدمی دارند تا راهگشایی در راه كمال، نیست و حتی قرآن در اسلوبی حكیمانه ، سؤالات بشر را بیش از آن كه جواب دهد، جهت داده و ارتقا می بخشد و به هیچ وجه خود را ملزم به صرف پاسخگویی به همه آنها نمی داند، برخورد قرآن در رابطه با سؤال از روح، داستانهای پیشینیان و... به وضوح این شیوه را نشان می دهد. (برای نمونه نك: اسراء/،۸۵ بقره/۱۸۹) قرآن خود را با سؤالات رنگارنگ مردمان تنظیم نمی كند، سؤالاتی كه معلوم نیست چه قدر جدی است و چه قدر تاثیر در رشد و كمال ما دارد، بلكه با جدیت این نیاز به سؤال را نیز تربیت می كند و جهت می دهد.
انتظار ما از قرآن نیز چنین نیست كه پاسخگوی سؤالات ریز و درشت ما باشد، بلكه آن است كه از میان سؤالات ما به آن دسته بپردازد كه به كار كمال انسانی می آید، چه بسا سؤالی كه به جای رشدآفرینی باعث توقف و ركود و حتی باعث افتادن به وادی حیرت و سقوط به قهقرا شود، كلافی سردرگم كه توجه كردن به آن بر پیچیدگی اش می افزاید و قرآن باید ما را از افتادن در دور باطل و گرداب یك سویه آن نجات دهد.
پس در حیطه زیبایی شناسی نیز انتظار ما این نیست كه قرآن ملزم به پاسخگویی به سؤالات مطرح شده در فضاهای فلسفی باشد، بلكه قرآن خود طراح سؤال و پاسخ دهنده به آن است، آن گونه كه به كار كمال ما می آید. هرچند سؤالات ذهنی و فلسفی نیز در خلال آیات قرآن كریم قابل پی جویی و پاسخ یابی است.بخش اول این نگارش تلاش در پاسخگویی به این سؤالات از دیدگاه قرآن دارد و بخش دوم، نظریه پردازی قرآن در حیطه زیبایی را مستقل از مباحث فلسفی روز، به تفكر می نشیند.
●بخش اول:
در این بخش مروری داریم بر اهم مسائل مطرح در حوزه زیبایی:
۱. امكان تعریف زیبایی (معنای زیبایی):
زیبا شدن قرآن خود به دلیل زیبا بودن محتوای آن است. از سویی نباید انتظار داشته باشیم تعریف تئوریزه شده ای از «مفهوم زیبایی» در قرآن بیابیم. بلكه قرآن در سطوح مختلف عمل، صفت، عقیده و دنیا، آخرت، عالم الوهیت و جسم، روح و قلب سعی در بیان حدود و ثغور زیبایی دارد. نكته مهم آن است كه قاعده «تعرف الاشیاء باضدادها» در فضای ترسیم زیبایی قرآن قابل پی جویی است.قرآن مجید گاهی با معرفی زشتیها در سطوح مختلف هستی، سعی در مشخص كردن حدود زیبایی دارد: «لیمیز الله الخبیث من الطیب» (انفال/۳۷) از قانونمندیهای الهی، وجود گل با خار و چراغ مصطفوی با شرار بولهبی است. زیبایی نیز در عالم كثرت با زشتی همراه است. وجود تضادها در عالم كثرت، بهانه معرفت زایی است. پس گرایش قرآن بیشتر تمیز زیبایی از زشتی است تا تعریف زیبایی.
۲. بدیهی بودن معنای زیبایی (درك پذیری عام):
بدیهی بودن زیبایی یا بین الاذهانی بودن آن، وقتی متصور است كه عقول و اذهان در حد متعارفی از تعقل باشند. مانند دیگر مفاهیم فلسفی ملاك، عقل متعارف است؛ اما بیان قرآن مجید از تعقل، بیانی فراتر و عمیق تر از عقل متعارف است. بسیاری از مواضع عقل متعارف مردمان، مانع از پذیرش ایمان توسط آنان می شود. پس عقلی ملاك قضاوت است كه در طوری فراتر سیر كند ، قرآن مجید نام این عقل را «لب» می داند و عاقلان به این عقل را «اولوالالباب» می نامد. پس آنانی قائل به درك بداهت زیبایی هستند كه اولوالالباب (صاحبان خرد) باشند و زیبایی در میان آنان امری بین الاذهانی است:
«ان فی خلق السماوات والارض واختلاف اللیل والنهار لآیات لاولی الالباب» (آل عمران/۱۹۰)؛
... وما یذكر الا اولوالالباب «(بقره/،۲۶۹ رعد/،۱۹ زمر/۱۹).
۳. نسبی بودن یا مطلق بودن زیبایی:
هرچه از جهانی كثرت به سوی وحدت پیش رویم، قانونها احكام یافته تر و یكدست تر شده، به سمت بسیط شدن پیش می رود. گوناگونی و رنگ به رنگ شدن در لایه های تفصیل یافته خلقت امكان فراوان دارد، اما در مراتب احكام یافته، حقیقت یكپارچه تر است.
نسبی بودن از چیزهایی است كه نمی تواند در عوالم مجردات خود را بنماید، دیگر چه رسد به عالم اسماء. برای همین ممكن است در برخی از نمونه های این جهانی قرآنی، امری نسبی وجود داشته باشد، مثلاً در آیه ۱۶ انفال پشت كردن به میدان جنگ به دلیل تاكتیكی نظامی، مثبت و در غیر این صورت، امری زشت به حساب می آید، یا در آیه ۱۰۶ نحل اقرار به شركت به عنوان تقیه، امری مثبت و در غیر این صورت زشت به حساب می آید، اما اگر از تاكتیكها و برخوردهای جزیی كه به اقتضاهایی لازم می شود، بگذریم، وقتی وارد فضای صفات و اخلاق می شویم، در نظر قرآن مجید نسبیت وجود ندارد و حقیقت، مطلق جلوه گری می كند، یعنی این ماییم كه باید خود را با آن تطبیق دهیم، حتی اگر مكروه پنداریمش «و عسی ان تكرهوا شیئا و هو خیر لكم.... »(بقره/،۲۱۶ نساء/۱۹). پس به عالم معانی كه برویم نسبیت رخت بر می بندد و مطلق می شود. زیبایی نیز از مقوله معانی است. زیبا همواره زیباست، حتی اگر در چاره رود و زشت همواره زشت است، حتی اگر« انا ربكم الاعلی» سر دهد.به نظر می رسد می توان ادعا كرد، از نظر قرآن زیبایی مطلق است و نسبی نیست، پس بسته به شرایط تغییر نمی كند، بلكه شرایط باید خود را با آن منطبق سازد.۴ _ عینی و ذهنی بودن زیبایی
تنها ذهن زیبا قادر به درك عین زیباست. در ادبیات عرفانی این مطلب به زیبایی بیان شده است. حافظ در شعری نقیض نما بر آن است كه:
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاك خطاپوشش باد
اذعان به این نكته كه خطا بر قلم صنع نرفته است وقتی میسر می شود كه نظر پاك و خطاپوش وجود داشته باشد، یعنی هم عین زیبا وجود دارد و هم ذهنی زیبا باید، تا نائل به درك آن شود.اما گر كسی ذهن زیبایی نداشته باشد یا قادر به درك زیبایی نیست« و هو علیهم عمی»(فصلت/۴۴)،«وهم لایبصرون »(یس/۹)،«و لهم اعین لایبصرون بها»(اعراف/۱۷۹)،« و كم من آیه فی السموات والارض یمرون علیها و هم عنها معرضون»(یوسف/۱۰۵)، یا زشتی را زیبا می پندارد« وهم یحسبون انهم یحسنون صنعا»(كهف/۱۰۴)،« زین لهم الشیطان اعمالهم » (نمل/۲۴).
فاجعه آمیزترین بخش این محرومیت، محجوب شدن از لقای الهی است«كلا انهم عن ربهم یومئذ لمحجوبون» (مطففین/۱۵). كه تخریب عمیق توان زیبایی دیدن است. در مقابل این گروه نیز گروهی ذهن زیبابین خویش را به كار دیدن عین زیبایی می گیرند« ولقاهم نضرهٔ و سرورا»(انسان/۱۱)،« وجوه یومئذ ناضره، الی ربها ناظره»(قیامه/۲۲)
در مراتب پایین تر ناتوانی دیدن زیبایی منجر به انتخاب حیات دنیا، بر زندگی آخرت می شود« الذین یستحبون الحیاهٔ الدنیا علی الآخره... »(ابراهیم/۳). پس آنان كه عمق زیبایی را درك نكنند خود زشت خواهند بود« و یوم القیامه هم من المقبوحین »(قصص/۴۲)
۵. مشكك بودن زیبایی (مراتب زیبایی):
از دیدگاه قرآن مجید زیبایی مفهوم مشككی است كه از بالاترین لایه های هستی، یعنی اسماء الهی تا پایین ترین سطوح آن یعنی عالم خاك كشیده شده است، در این میان فضای معنویت، فرشتگان و بهشت نیز زیباست.
« له الاسماء الحسنی » (طه/۸) كه اشاره به زیبایی عالم الوهیت دارد؛ « لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم »(تین/۴) بیانگر زیبایی خلقت باطنی انسان در عالم علوی است؛ «وصوركم فاحسن صوركم »(سجده/،۷ غافر/۶۴) كه زیبایی خلقت ظاهری آدمی را نشان می دهد؛ « انا جعلنا ما علی الارض زینه لها... »(كهف/۷) پس طبیعت هم زیبا است.
آنچه مهم است این است كه درك مراتب زیبایی، با ترك مراتب پایین آن امكان دارد. بدین شرح كه از دیدگاه قرآن؛
▪اولاً: باید نگاه به مراتب پایین، نگاهی پر از شعور و تذكر و معرفت باشد، نه غفلت و بی خبری و هواپرستی ... «لم یخروا علیها صما و عمیانا» (فرقان/۷۳).
▪ثانیاً: عبور از دیدن این زیبایی و نماندن در مرتبه آن شرط دریافت مراتب بالاتر است، هرچند این زیبایی نیز چیزی جز مراتب نازل همان زیبایی برتر نیست. از دیدگاه قرآن نزول «حسن» ، نزولی بدون تجافی است و مراتب پایین با مراتب بالا نسبت این همانی دارند است بنابراین راه وصول به مراتب بالا طی كردن مراتب پایین است با این توضیح كه در هر لایه از هستی، زیبایی هویتی تازه می یابد و قانونمندی مخصوص به خویش پیدا می كند، گویی یك حركت جوهری، باعث تغییر زیبایی در هر لایه می شود، چیزی شبیه به انكسار نور.
۶. توارث (انتقال) زیبایی (تبارشناسی زیبایی):
قانونمندی توارث زیبایی، در قرآن مجید پیچیده است. هم به دلیل مشیتی فراتر از توارث متداول، گاهی توارث رخ نمی دهد و هم به دلیل وسعت رحمت، گاهی بدون توارث زیبایی ایجاد می شود و گویی نوعی تأسیس وجود دارد. اما بنا بر توارث است مگر آن كه خلافش ثابت شود.
نمونه متداول توارث، انتقال زیبایی در ذریه پیامبران است:
«یرثنی ویرث من آل یعقوب» (مریم/۶)؛ «ذریه بعضها من بعض والله السمیع العلیم» (آل عمران/۳۴) _ بقید بعضها من بعض توجه شود _ «... وجعلنا ذریته هم الباقین» (صافات/۷۷)؛ «... الحقنابهم ذریتهم...» (طور/۲۱)؛ «اولئك الذین انعم الله علیهم من النبیین من ذریه آدم و ممن حملنا مع نوح و من ذریه ابراهیم و اسماعیل...» (مریم/۵۸).
گاهی نیز در سیر انتقال وراثتی زیبایی، وقفه ایجاد می شود و این مشیت و قانونمندی برتر است كه قانونمندی دیگر را نسخ می كند چنانچه پسر نوح از سیر ذریه منتقل كننده زیبایی خارج می شود:
«قال یا نوح انه لیس من اهلك انه عمل غیر صالح» (هود/۴۶)
و از سویی دیگر وسعت رحمت الهی، بزرگتر از آن است كه جز به وراثت زیبایی منتقل نشود و چه بسیار جاهایی كه زیبایی تاسیس می شود، چنانچه عیسی، مانند آدم خود تأسیسی جدید است و ابراهیم نیز بی آن كه پدرش منتقل كننده زیبایی باشد، خود نقطه شروع زیبایی است و هر كس او را تبعیت كند وارث زیبایی خواهد بود: «فمن تبعنی فانه منی» (ابراهیم/۳۶).
زیباترین ذروه این معرفت آن است كه انتقال زیبایی در نسبتی حقیقی رخ می دهد و به ارث می رسد نه در نسبتی اعتباری. چنانچه سلمان« منا اهل البیت» می شود، در حالی كه هیچ نسبت اعتباری ندارد و چه بسا كسانی كه علیرغم نسبت اعتباری از ارث زیبایی محروم می شوند.
۷. تحقق به زیبایی (كسب و اكتساب زیبایی):
آیا زیبایی كسبی است، یا اكتسابی یا عطایی؟ می دانیم كه نظریه كسبی بودن زیبایی، منجر به آفرینش مكتب ایده آلیسم می شود، همانگونه كه معتقدان به اكتسابی بودن زیبایی، ایده آلیسم را پیگیری می كنند و اگر بگوییم زیبایی اعطایی است، سوررئال خواهیم شد. شاید بتوان گفت: تحقق به مراتب پایین زیبایی از دیدگاه قرآن اكتسابی است، در حالی كه مراتب بالای آن اعطایی است و آدمی همواره باید در تلاش برای كسب زیبایی باشد.
در آموزه های قرآنی عبوركردن از مراتب پایین و تلاش برای كسب مراتب بالاتر و امید بستن به اعطای برترین مراتب زیبایی مطرح شده است:
«ولا تمدن عینیك الی ما متعنا به ازواجاً منهم زهره الحیوهٔ الدنیا» (طه/۱۳۱)؛ «... لیبلوكم ایكم احسن عملا»ً (هود/۷) ،«و ان احسنتم احسنتم لانفسكم...»(اسرا/۷) «ومن جاهد فانما یجاهد لنفسه »(عنكبوت/۶)؛ «و من كان یرجو لقاءالله فان اجل الله لات» (عنكبوت/۵).
كه به ترتیب سه فضای حاكم بر تحقق زیبایی را بیان می كند. همچنین در آموزه های عرفانی بر عبور از درازی امل و آرزو در عین كوشش برای امیدواربودن به دریافت والاترین مرتبه زیبایی، تأكید شده است.
۸. ابدیت امر زیبا یا زیبایی:
تأمل در نحوه تحقق زیبایی، ریشه ای عمیق در میل به جاودانگی زیبایی دارد و ارتباطی تنگاتنگ با مراتب زیبایی. در قرآن كریم هر چه مرتبه زیبایی پایین تر رود به میراشدن و نامانا بودن، نزدیكتر می شویم، پس ابدیت و نامیرایی، اختصاص به مراتب بالای زیبایی دارد:
بالاترین مرتبه زیبایی، ابدی ترین مرتبه آن است:« كل من علیها فان و یبقی وجه ربك ذوالجلال و الاكرام» (الرحمن/۲۶ و ۲۷).
مرتبه بعدی زیبایی نیز بهره مندی از ابدیت است، یعنی زیبایی بهشت جاودان است«... خالدین فیها ابداً »(نساء /۱۲۲) و«خالدین فیها مادامت السموات والارض»(هود/۱۰۷) و این زیبایی ابدی در همه تصاویر بهشت جاری است.
علی رغم پایداری زیبایی در آخرت، زیبایی دنیا، ناپایدار است:« وماالحیوهٔ الدنیا الا متاع الغرور...»(آل عمران/۱۸۵)،« و ماالحیوه الدنیا فی الاخره الا المتاع»(رعد/۲۶).
بنابراین زیبایی این دنیا:
اولاً: قابل چشم پوشی است:«قل للمومنین یغضوا من ابصارهم... ذلك ازكی لهم»(نور/۳۰) و نیز به پیامبر خویش می گوید«ولا تمدن عینیك الی ما متعنا به ازواجاً منهم زهره الحیوهٔ الدنیا»(طه /۱۳۱)؛
ثانیاً: متعلق حب قرار نمی گیرد و دوست داشتنی نیست...« قال لااحب الافلین »(انعام/۷۶).
۹. فراتر از زیبایی:
پرسش مطرح در مكاتب فلسفی زیبایی شناسی این است كه آیا زیبایی هدف و غایت است، یا ابزار و وسیله آیا زیبایی موضوعیت دارد یا طریقیت، آیا ما خود را فدای زیبایی می كنیم یا زیبایی را فدای حقیقتی برتر؟
اگر فراتر از زیبایی وجود داشته باشد، زیبایی طریقیت خواهد یافت و ابزار و وسیله ای برای رسیدن بدان غایت خواهد بود. به نظر می رسد قرآن چنین فضای فراتر از زیبایی را ترسیم می كند، جایی بالاتر از وصف و درك و رسم. جایی كه زیبایی نیز آنجا زانوی تواضع به زمین می زند:
«... و سبحان الله عما یصفون» (صافات/۱۵۹)؛ «...وكبره تكبیراً »(اسرا/۱۱۱)؛ «قل هوالله احد»(توحید/۱).
در ادبیات عرفانی از این فضای برتر از زیبایی به احدیت، ذات، عنقای مغرب و سیمرغ كوه قاف تعبیر می كنند.
قرآن خداوند را احسن خالقین و احسن صورتگران می داند و آفرینش خلقت را احسن آفرینش ها، آدمی نیز در احسن تقویم خلق شده است و احسن صورتها را به خویش گرفته است و قرآن از او احسن قول، احسن عمل، احسن پیروی از خالق و احسن انتخاب در عقیده را می خواهد و از سویی اجر احسن و جایگاه احسن را نوید می دهد. پس معلوم می شود مبانی نظری زیبایی در قرآن در برترین نوع زیبایی مستقر است●بخش دوم:
این بخش، اختصاص دارد به نظریه زیبایی شناسی قرآن:
چنانچه گذشت نوع مبانی زیبایی شناسی قرآن، الزاماً چنان نیست كه در فضا و چارچوب سؤالات فلسفی حوزه زیبایی شناسی مطرح باشد بلكه خود نیز به گونه ای دیگر به آن حیطه نگریسته و سؤالات و مسائل متفاوتی از سؤالات و مسائل مرسوم در حوزه زیبایی شناسی مطرح كرده است. به زبان دیگر نوع مبانی زیبایی شناسی قرآن با زیبایی شناسی فلسفی متفاوت است. در این بخش برآنیم كه قرآن را به مثابه نظریه پرداز زیبایی، بخوانیم:
الف- مفهوم كانونی زیبایی در قرآن« حسن»است، كه در لایه های مختلف معنایی خویش با دیگر كلید واژه های مفهوم زیبایی در قرآن ارتباط برقرار می كند.
۱- به معنای زیبایی ظاهری و جسمی با واژه«جمال»:
« ... و لو اعجبك حسنهن »(احزاب /۵۲)؛ « ولكم فیها جمال حین تریحون و حین تسرحون»(نحل/۶)، و با زیبایی ظاهری از جنس اخروی:
-«فیهن خیرات حسان» (رحمن/۷۰)
۲- زیبایی جهان هستی و آراستگی خلقت با واژه «زینه» :
- زینت آسمان به ستارگان «انا زینا السماء الدنیا بزینه الكواكب» (صافات/ ،۶ فصلت/،۱۲ حجر/،۱۶ ق /،۶ ملك/۵)؛
- زیبایی زندگی دنیا: «انا جعلنا ما علی الارض زینه لها لنبلوهم ایهم احسن عملاً (كهف/ ۷ ، حدید /۲۰ )
«زینه الحیوهٔ الدنیا »(كهف /۲۶ و ۴۶)،
زیبایی زنان:« ولایبدین زینتهن الا ما ظهر منها» (نور /۳۱).
- آفریده های پروردگار:« قل من حرم زینه الله التی اخرج لعباده والطیبات من الرزق»(اعراف/۳۲)؛
۳-زیبایی معنوی و درونی با واژه«طیب»:
زیبایی بیرونی:« كلوا من رزق ربكم و اشكروا له بلده طیبه و رب غفور»(سبا/ ۱۵)
«والبلد الطیب یخرج نباته باذن ربه» (اعراف /۵۸)،
- زیبایی درونی: «اذهبتم طیباتكم فی حیوتكم الدنیا و استمتعتم بها» (احقاف /۲۰)؛
- «وهدوا الی الطیب من القول و هدوا الی صراط الحمید» (حج /۲۴)؛
- و «الیه یصعد الكلم الطیب والعمل الصالح یرفعه» (فاطر/۱۰)،
۴- زیبایی اسماء الهی با واژه حسنی كه بالاترین حوزه معنایی حسن در قرآن است:
- «الله لااله الا هو و له الاسماء الحسنی»(اعراف /۱۸۰ ، اسراء /،۱۱۰ طه /،۸ حشر/۲۴).
از سویی حسن صفت بسیاری از حیطه های اخلاقی است و همراه شدن آن با افعال، خصوصیات و صفات انسانی مفهوم تعمیم حسن در زندگی را دارد. از نظر قرآن زیبایی باید در همه حیطه ها و لایه های زندگی منتشر شود:
- زیبایی قول:«و من احسن قولا ممن دعا الی الله» (فصلت /۳۳)،«یقولوا التی هی احسن»(اسراء/۵۳)
- زیبایی عمل: «ولنجزینهم اجرهم باحسن ماكانوا یعملون» (نحل/۹۷)، «... ایكم احسن عملاً» (هود/۷)؛
- زیبایی تبلیغ: «و جادلهم بالتی هی احسن» (نحل /۱۲۵)؛
- زیبایی برخورد: «فاصفح الصفح الجمیل» (حجر/۸۵)؛
- زیبایی انتخاب: «فیتبعون احسنه» (زمر /۱۸)، «اتبعوا احسن ما انزل الیكم من ربكم» (زمر/۵۵)؛
- زیبایی خلقت: «الذی احسن كل شیء خلقه» (سجده/۷)، «فتبارك الله احسن الخالقین» (مؤمنون /۱۴)؛
- زیبایی آدمی: «فصوركم فاحسن صوركم» (غافر/،۴۰ تغابن/۶۴)؛
- زیبایی رشد: «فانبتناها نباتا حسناً »(آل عمران /۳۷)؛
- زیبایی امتحان«... بلاء حسناً » (انفال /۱۷)؛
- زیبایی صبر: «فاصبر صبرا جمیلا» (معارج /۵)
- زیبایی رزق: «...رزقا حسنا» (حج /۵۸)؛
- زیبایی اجر: «... اجرا حسنا»ً (كهف/۲)،« ... وعدا حسنا »(طه /۸۶)؛
- زیبایی موعظه:«... والموعظه الحسنه»(نحل/۱۲۵)؛
- اسوه ای زیبا:« لقد كان لكم فی رسول الله اسوه حسنه» (احزاب /۲۱)
از این رو اولین اصل زیبایی شناسی قرآن تعمیم زیبایی است، دعوت قرآن به آن است كه همه لحظات و آنات و لحظه های زندگی بشر زیبا باشد:
پرهیز قرآن از تصور و وهم واجد زیبایی بودن بدون وجود زیبایی واقعی، انذاری است كه ما را از اشتباه گرفتن سراب زیبایی، به جای زیبایی متین باز می دارد:
« قل هل ننبئكم بالاخسرین اعمالا، الذین ضل سعیهم فی الحیوه الدنیا وهم یحسبون انهم یحسنون صنعا»(كهف /۱۰۴)،
و از سویی ما را از هر زشتی چه بیرونی، چه درونی پرهیز می دهد:
« قل انما حرم ربی الفواحش ماظهر منها و ما بطن» (اعراف /۳۳)؛
« بلی من كسب سیئه و احاطت به خطیئه فاولئك اصحاب النار هم فیها خالدون»(بقره /۸۱).
ب- ساختار لفظی تعبیر« حسن»در قرآن افعال تفضیل است (صفت برتر یا برترین) یعنی قرآن خواستار برترین سطح زیبایی است، این خود نشان دهنده دو نكته است:
۱- زیبایی دارای مراتب است و قرآن قائل به تشكیك زیبایی است.
۲- انتخاب قرآن، برترین رتبه زیبایی برای آدمی است و راضی به مراتب پایین تر نمی شود.
قرآن خداوند را احسن خالقین و احسن صورتگران می داند و آفرینش خلقت را احسن آفرینش ها، آدمی نیز در احسن تقویم خلق شده است و احسن صورتها را به خویش گرفته است و قرآن از او احسن قول، احسن عمل، احسن پیروی از خالق و احسن انتخاب در عقیده را می خواهد و از سویی اجر احسن و جایگاه احسن را نوید می دهد.پس معلوم می شود مبانی نظری زیبایی در قرآن در برترین نوع زیبایی مستقر است.
ج- زیبایی در قرآن به صورت نماد و نشانه مطرح شده است، زبان قرآن در فضای زیبایی، زبانی نشانه شناسیك است. بسیاری از مراتب و قواعد زیبایی در لایه های زیرین معنایی قرآن قابل پی جویی و كشف است و دستیابی به آنها احتیاج به فرآیندی معناشناسیك دارد. وسیع ترین فضای توصیف زیبایی در قرآن، سوره یوسف است كه سه شخصیت نمادین آن یعنی یوسف(ع)، یعقوب(ع) و زلیخا هر كدام نشان بعدی از زیبایی است.
یوسف مظهر جمال الهی و كانون زیبایی است، هر زیبایی عشقی به همراه دارد كه آن زیبایی را می ستاید، زلیخا مظهر عشق و زیبایی است یعنی واكنشی جمالی در كنش زیبایی. زیبایی همچنان بعدی جلالی دارد، عظمت زیبایی گاهی چنان دور از دسترس می شود كه در كنشی جلالی، واكنشی جز فراق و حزن ندارد. یعقوب مظهر حزن برخاسته از زیبایی است كه به فراق یوسف مبتلا می شود.
د- زیبایی اقتضای ظهور دارد و خداوند می خواهد ظهور یابد اما همواره عواملی در صدد پوشاندن زیبایی است.
یوسف كه نماد زیبایی است، خود این ظهور را در خواب می بیند. خوابی كه در پایان داستان تعبیر می شود و خداوند زیبایی را برفراز تخت پادشاهی می نشاند. از سویی دیگر اقتضای برخی از قانون های الهی نیز، پوشاندن زیبایی است، در هر لایه ای با انگیزه ای:
۱-یعقوب به یوسف می گوید:« لاتقصص رؤیاك علی اخوتك »(یوسف/۵)، او از سر خیرخواهی و خوبی و محبتش به یوسف، می خواهد زیبایی یوسف را بپوشاند تا هم یوسف حفظ شود و به كید برادران دچار نگردد و هم خود یوسف را از دست ندهد و به فراق و حزن مبتلا نشود. آری زیبایی و عشق چنان خونین ظاهر می شود كه حتی مهر یعقوبی آن را تاب نمی آورد و یوسف را نه از بعد پیامبری خویش كه از سر عطوفت پدری از برملا كردن زیبایی خویش برحذر می دارد.
۲- گروه دوم، برادرانند كه از سر حسد و كینه ، ماه جمال یوسف را در چاه می كنند« ... ان یجعلوه فی غیابت الجب »(یوسف /۱۵) تا پدر فقط اینان را ببیند چرا كه تابش نور یوسفی، ستاره وجود آنها را در محاق كرده است« یخل لكم وجه ابیكم»(یوسف/۹) اما نمی دانند كه با پوشاندن زیبایی ظاهر، لایه عمیق تری از زیبایی خود می نماید و عشق به لایه های درونی تر نفوذ می كند، اگر در را ببندند از پنجره می آید.
شاید فلسفه دعوت به حجاب و پوشاندن زیبایی ظاهر، انتقال عشق به لایه های درونی تر و كشف و شكوفایی زیبایی های عمیق تر وجود باشد.
پس یعقوب دو چندان عاشق یوسف می شود و چنان در فراقش می گرید كه« وابیضت عیناه من الحزن و هو كظیم» (یوسف /۸۴) برادران رقیب یوسف اند و تابش او را در كنار خویش تاب نمی آورند پس او را به ثمن بخس می فروشند«وشروه بثمن بخس دراهم معدوده»(یوسف /۱۹)
۳- سومین كسی كه یوسف را می پوشاند، زلیخاست، عاشق زیبایی، اما او خود را فدای عشق نمی كند بلكه زیبایی را در تملیك خویش می خواهد و از آنجا كه دامن زیبایی منزه از تملیك دیگران است و مایل به بازگشت به اصل خویش، یوسف« قال معاذالله انه ربی احسن مثوای »(یوسف/۲۳) سر می دهد، یعنی یوسف جمال یار را به دلفریبی زلیخایی نمی فروشد، به ساختار احسن و مثوای بنگرید.
پس زلیخا او را در زندان می افكند«لیسجنن »(یوسف /۳۲) تا او را نبیند و دیگران نیز او را نبینند، اما باز زیبایی از در دیگر رخ می نماید و ماه بر آسمان می شود. كید الاهی، هم كید برادران را درمی نوردد و هم كید زنان مصری را در هم می شكند«والله غالب علی امره»(یوسف/۲۱)، «والله خیرالماكرین»(آل عمران /۵۴).
ورود زندانیان به سلول یوسف و خواب آنان و تعبیر یوسف از آن، یوسف را بدانان می شناساند و بعد خواب پادشاه احتیاج به تعبیر خواب، ناتوانی معبران، حضور یوسف در صحنه، برائت از تهمت زنان مصری، تعبیر خواب پادشاه، مایل شدن پادشاه به یوسف، گمارده شدن یوسف به خزائن مصر، سالهای قحطی، اعسار خشكسالی بر مردم، سفر برادران برای كمك خواهی از عزیز مصر، نقشه زیركانه یوسف و ... همه و همه طرح الاهی برای تجلی زیبایی است.
همه در كارند تا یوسف به رغم برادران غیور و به زعم زلیخای حیله گر، از قعر چاه و از كنج زندان بر اوج ماه و بر تخت پادشاهی نشیند. تجلی دوباره زیبایی، اقرار زنان مصر بر بی گناهی یوسف، دلجویی پادشاه از وی، معرفت شان یوسف و معذرت خواهی و توبه برادران و وصال دوباره یعقوب بعد از سالهای فراق و بالاخره سجده یازده ستاره و ماه و خورشید بر محضر زیبایی و اینك پیام یوسف به پدرش:
«قال یا ابت هذا تأویل رؤیای من قبل قدجعلها ربی حقا... ان ربی لطیف لما یشاءانه هوالعلیم الحكیم » (یوسف /۱۰۰).
●سخن آخر:
یوسف نماینده زیبایی درون ماست، زیبایی ودیعه نهاده از خالق زیبایی ها و بسیاری كسان كه می خواهند این زیبایی را بپوشانند و مجال ظهور به آن ندهند، هر چند خود نیز بهره ای از زیبایی داشته باشند، اما خدای مهربان متعال از ما می خواهد كه زمینه ظهور این بالاترین زیبایی را در بالاترین مرتبه آن و زیباترین شكل آن چنان مهیا كنیم كه همه زیبایی ها هم به پاكی و قدوسیت این زیبایی اعتراف كنند و هم در مقابلش به سجده بیفتند و هم به وصالش برسند كه همه اجزای هستی ما و همه لایه ها و مراتب زیبایی وجود ما تشنه و مشتاق ظهور این زیبایی اند، زیبایی كه از جنس نور است و خورشید و ماه ستارگان در آستان او سر بر خاك می گذارند.
دكتر مهدی مطیع
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید