جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


جنوبی‌ها


جنوبی‌ها
فقر را چگونه می‌توان تعریف کرد؟ فقر جنوبی‌ها را چگونه؟ اگر واقع‌گرایی پیشه کنیم، چیزی جز نابرابری در جهان کنونی نمی‌بینیم؛ نابرابری همراه با خشونت. جملات پال هریسون نویسنده کتاب «اندرون جهان سوم» ناظر بر همین نکته است: «روش‌های تعریف فقر زیاد است اما همگی بر یک نتیجه اشاره دارند. در این عصر فرود در مریخ و سفر به دیگر سیاره‌ها چیزی حدود یک تا یک و نیم میلیارد نفر در سیاره زمین در فقر مطلق زندگی می‌کنند.
بشر به دیگر کرات راه می‌جوید اما یک سوم از آدمیان عاجز از داشتن زندگی در شأن انسان و فارغ از بی‌نیازی هستند در واقع ناتوان از زندگی انسانی کامل‌اند. اینان مردمان فراموش شده‌اند، غذای کم دارند و شغل درست و حسابی ندارند، بی‌سواد و بیخانه‌اند و ناتندرست. اینان تنگدستانند؛ کسانی که باید توسعه بر آنها تمرکز می‌یافت، اما جریان توسعه نابرابر یا از کنارشان رد شده یا از رویشان گذشته و زیر خود له کرده است.» می‌توان به نقشه جغرافیا نگاه کرد؛ مرز میان کشورهای توسعه‌یافته و توسعه‌نیافته آنقدرها مشخص است که بتوان به‌راحتی ثروتمند را از فقیر جدا کرد. پال هریسون را تئوری‌پرداز فقر نامیده‌اند. او که با سفر به ۱۱ کشور جنوبی بین سال‌های ۱۹۷۵ تا ۱۹۸۰ به تحقیق میدانی دست زده، در تلاش است، توسعه‌نیافتگی کشورها و انسان‌ها را بکاود و همچنین تعریفی برای «فقر» بیابد. از همان ابتدا نخستین لازمه توسعه در جهان سومی‌ها دیده نمی‌شود؛ مازاد تولید. به باور هریسون، هیچ‌گاه طبیعت محیط زندگی سرسازگاری با این کشورها نداشته‌است.
در چنین سرزمین‌هایی خاک و انسان از بهره‌دهی اندکی برخورد است. در کنار این باید به عواملی چون بلایای طبیعی و بارش متغیر نیز اشاره کرد. در نتیجه و با این شرایط مازاد تولید به‌ویژه در محصولات کشاورزی دیده نمی‌شود. البته هریسون راهکاری نیز ارائه می‌دهد؛ سرمایه‌گذاری در منابع انسانی و کشاورزی. در این اقلیم ستیزه‌سر باید در آبیاری، سیلاب‌بندی و مهار فرسایش سرمایه‌گذاری صورت گیرد تا کشاورزی جانی تازه یابد؛ و همچنان‌که بیماری و گرما بر بهر‌ه‌وری کار منابع انسانی اثرات سوء می‌گذارد، به مبارزه با آن برخیزند. با استفاده از صنایع کاربر کوچک و مراقبت‌های بهداشتی اولیه در جامعه نیز می‌توان هزینه سرمایه‌گذاری را کاهش داد.
نظریه‌پردازان توسعه و نوسازی، رشد اقتصادی در کشورهای توسعه‌نیافته را در مجموع، حرکت در چهار مسیر بیان کردند؛ نخست، حرکت در مسیر سرمایه‌داری غربی و گرته‌برداری از آن؛ دوم، از طریق برنامه‌ریزی دولتی؛ سوم، تقسیم بدنه اقتصاد به دو بخش دولتی و خصوصی و سرانجام راه چهارم، از راه باز کردن درهای مملکت روی سرمایه‌گذاران خارجی صورت می‌گیرد تا به آبادانی منجر شود. هریسون معتقد است شرایط کنونی برآمده از نگاه اشتباه حکمرانان در این کشورهاست؛ «آن سرآمدانی که اینان [استعمارگران] قدرت خود را به آنان واگذار کردند ثمره نظام آموزش استعماری و تعلیم و تربیت غربی بودند. این سرآمدان عوض آنکه الگوهای بومی توسعه را تعقیب کنند دربست سعی کردند از جوامع غربی گرته‌برداری کنند.»(صفحه۵۰) آنها فراموش کردند که در غرب بنیادهای رشد و توسعه بر پایه تحولات اجتماعی رخ داده‌است؛ به‌تدریج و آرام آرام.
در غرب سرمایه‌داری ماهیت اجتماعی دارد(زمان‌بندی اجتماعی) درحالی‌که در کشورهای توسعه‌نیافته سرمایه‌داری ماهیت مکانیکی و یکباره دارد؛ با طرح‌های ضربتی به‌دنبال توسعه می‌گردند. نکته دیگر عدم سرمایه لازم برای سرمایه‌گذاری در چنین کشورهایی است. در این شرایط است که به گفته هریسون «کارخانه‌های باب روز پیش از کشاورزی رونق گرفت و قبل از آن که توده‌های مردم سرپناه داشته باشند، برج‌ها و آسمانخراش‌ها افراشته شد و لازم شد به کارمندان بخش مدرن حقوق کافی داده شود تا بتوانند با تقلید از راه و رسم مصرفی غرب کامیابی کنند. . . که حاصل کار وابستگی دیرپای جهان سوم به غرب شد.» (همان) فاجعه از همین‌جا آغاز می‌شود؛ از طرفی ملل فقیر توسعه‌نیافته اکنون با شیوه‌های زندگی و تولیدات و رهیافت‌های غربی آشنا شده‌ و از سویی برای توسعه دست‌شان خالی است. فرزند غربی‌شدن این‌چنینی در این کشورها، فرزندی است مفلوج و بد ترکیب. «شیوه زندگی طبقه متوسط غرب بسی فراتر از شرایط و امکانات بیشتر مردم این کشورهاست و فقط صدرنشینان هستند که به تغابن نابرابری‌ها و استثمار زننده و شنیع از آن منتفع می‌شوند سودمند می‌شوند؛ چرا که فنون خانه‌سازی و صنعت و بهداشت غربی گران هستند و کشورهای نادار دست‌شان خالی است.» (صفحه۶۷) در این راستاست که اقتصادها تحریف شده و بیشتر در مسیر هوی و هوس مصرف‌گرایانه حرکت می‌کنند. آفریقا را فقیرترین قاره‌ها می‌دانند؛ سمبل جهان سوم.
یکی از مهم‌ترین عوامل رشد اقتصادی را جمعیت دانسته‌اند. در کشورهای آفریقایی آنچه بیش از همه به‌چشم می‌خورد جمعیت زیاد است؛ جمعیتی که با رشد اقتصادی هماهنگ نیست و حتی از آن پیشی گرفته‌است. پراکندگی جمعیت و عدم تمرکز آن نیز سبب خسران بسیاری برای آفریقایی‌ها شده‌است. در کنار این معضلات، ترکیب سنی در این جوامع مناسب نیست. جمعیت جوان و کهنسال بسیار زیاد و در نتیجه به کمبود امکانات و نبود سرمایه برای پاسخگویی به مطالبات آنان منجر شده‌است. از نظر هریسون این جوامع قبل از هر چیز باید جمعیت خود را کنترل و روحیه مشارکت همگانی را نیز ترویج دهند. در کنار این باید در بستر برنامه‌هایی هدفمند در بخش‌های کشاورزی و دامپروری اقدام کنند. اما آسیا نیز از جمله مناطقی است که از جلوه‌های فقر به‌خوبی برخوردار است. اگرچه نوآوری‌های بسیاری در زمینه کشاورزی در آسیا دیده می‌شود اما هریسون معتقد است بستر ناعادلانه‌ای که در این کشورها وجود دارد موجب گسترش فقر و نابرابری است.
«در راستای استفاده از مواهب نوآوری به نام مکانیزه‌شدن کشاورزی باید اصلاحات ارزی و دسترسی برابر به وام و راهنمایی مسئولان و ترویج روش‌های مدرن افزایش تولید خوراک را در دستور کار قرار داد». اگر در مناطق روستایی آفریقا فقر ریشه در خاک دارد؛ و اگر افزایش بی‌رویه جمعیت و زمین‌های کم حاصل سبب فقر و تشدید نابرابری در آسیا و عدم پویایی جامعه روستایی شده‌است؛ در آمریکای لاتین فقر و نابرابری ریشه در استثمار ناعادلانه در مناسبات موجود فئودالی دارد. تا زمانی‌که اصلاحات ارضی واقعی برای افزایش مشارکت روستاییان در کشاورزی و دامپروری صورت نبندد و به قول هریسون رسوم جاهلی «خان خانی» از میان برداشته نشود، نمی‌توان از این سد استثمار عبور کرد. همراه تمامی مشکلات در نواحی مذکور، تهدیدهای زیست‌بومی نیز این سرزمین‌ها را آزار می‌دهد.
از این دست تهدیدها می‌توان به خطر از دست رفتن زمین‌های کشاورزی که بسیار باارزش نیز است، اشاره نمود. آماری که نویسنده می‌آورد حاکی از این است که هر سال منطقه‌ای در حدود مساحت بریتانیا از بین می‌رود و سالانه دو میلیارد تن خاک فرسوده می‌شود آن هم در شرایطی که جهان تا آخر قرن بیستم مجبور است جمعیتی ۵/۱ برابر اکنون خود را با حدود سه چهارم مساحت مزروعی کنونی خود تامین غذا کند. برای بهبود این روند چاره‌ای نیست مگر اصلاحات ارضی و تأسیس تعاونی به‌صورت بنیادی بین دهقانان، سوق دادن سرمایه‌گذاری به‌سوی کشاورزان کم‌درآمد، ایجاد مجال دسترسی به خدمات و راهنمایی‌های دولتی و نظارت دقیق بر ترویج مکانیزه کردن در راستای تقسیم برابر درآمدها در جهت نصیب حداکثری زمین از سرمایه برای رونق کشاورزی.
در لابه‌لای نظریه‌های توسعه یکی از مهم‌ترین مباحث مطرح شده پدیده مهاجرت است. آن هم مهاجرت روستانشین‌ها به شهرها. این روندی است که همواره جوامع در مسیر خود به سمت مدرنیته طی کرده‌اند. ایجاد کلانشهرها، هجوم سرمایه در آنجا، دستمزد بالا برای کار کارگران در مقایسه با درآمد کار یک کشاورز روستایی سبب می‌شود سرعت این مهاجرت افزایش یابد. هریسون این روند را باعث مشکلاتی برای ثبات ملی و صلح در جهان می‌خواند و آن را نتیجه مکیدن سرمایه انسانی زمین توسط شهرها می‌داند. وی درمان این درد را سرمایه‌گذاری در روستا برای جذب تحصیل‌کردگان معرفی و بیان می‌کند که توجه لازم و کافی به مناطق توسعه‌نیافته روستایی، شهرها را از این وضعیت نجات می‌دهد. با رشد شهرنشینی آنچه بیش از همه در جوامع روستایی به‌چشم می‌خورد بیکاری آنان است. هریسون بیکاری را نیز نتیجه سلیقه و الگوی غرب‌پسند و بی‌توجهی به صنایع کوچک دانسته و چاره کار را در باور و توجه تمام عیار به صنعت‌های سنتی و کوچک می‌داند. لزوم توجه به اشتغال‌های خودجوش در حاشیه شهرها و مدیریت و وارسی کیفیت و بازاریابی کاراتر تا اینکه بخش‌های فراموش شده با بخش مدرن پیوند برقرار کنند؛ امری ضروری و از جمله اقدامات مؤثر دولتمردان در این راستاست. «واگذاری کارهای کارخانه‌های بزرگ به همین صنایع کوچک و خودجوش حاشیه هم موج بی‌سابقه و دامن‌گستر را خواهد آفرید که اشتغال را رونق می‌بخشد و انسان‌ها را با شهر و فضای زیستی آشتی می‌دهد». هریسون اولویت برتر در اقتصاد روز جهان را توسعه کشاورزی و افزایش درآمد مستمندان روستایی و شهری به جای رویای تأسیس جامعه مصرف‌کننده غربی در ابعاد کوچک بر خاک گرمسیر تعریف می‌کند. در جوامع جنوبی نه تنها سرزمین در فقر است بلکه انسان‌ها نیز عقب‌مانده‌اند. همانطور که باید در بخش‌های اقتصادی سرمایه‌گذاری انجام گیرد، انسان‌های این مناطق نیز به سرمایه‌گذاری محتاج‌اند. برای افزایش قدرت و به‌عبارتی دیگر برای رسیدن به رشد اقتصادی توجه به منابع اقتصادی، مدیریتی و منابع انسانی شرط اساسی است.
نویسنده کتاب این سرمایه‌گذاری را در چند مورد بیان می‌کند؛ طرح‌های ضربتی برای کنترل جمعیت، توزیع عادلانه غذا و توزیع عادلانه درآمد در سطح بازار جهانی، برنامه‌ریزی برای دستیابی به بهداشتی بهتر، نظام آموزشی در خدمت رونق اقتصاد و کشاورزی، آموزش واقعی توسط نظام آموزشی برای ایجاد تعاونی‌های محلی در روستاها به سود کشاورزی مدرن و آموزش‌های ویژه به زنان در جهت آگاهی بیشتر برای تنظیم خانواده و بهداشت و آموزش بسامان‌تر.
نظام اقتصاد بین‌الملل بر پایه دو گونه کشور است؛ دارا و نادار. این تقسیم‌بندی در نظام اقتصاد داخلی ملل نیز صادق است. در هر دو نظام پیوندی عمیق میان این دو طبقه است؛ سرنوشت یکدیگر را رقم می‌زنند. «به افراط رفتن ثروت و فقر موجب فرسودن هر دو می‌شود و از رشد به کمال توان‌های انسان جلوگیری می‌کند؛ به کمال رسیدنی که فقط در جهانی بسیار عادلانه‌تر از این مسیر خواهد بود.» (صفحه۴۰۱) راهکار او این است که کشورهای در حال توسعه بر سر محدود کردن عرضه موادی مانند نفت همکاری کرده و بر تنوع محصولات تولیدی خود بی‌‌افزایند و با تلاش خود به خودکفایی در غذا و انرژی برسند.
هریسون همچنین اشاره می‌کند که نگرانی اصلی دولت‌ها نباید آن باشد که آزادی‌ها روی کاغذ قانون اساسی تصریح شده‌باشد بلکه باید نگران رفاه واقعی مردم بود زیرا مردم تا وضعیت اقتصادی‌شان بهبود نیابد هرگز قادر به استفاده از حقوق سیاسی نخواهند بود. پس اصلی‌ترین اولویت این است که برنامه‌های اقتصادی در کشورهای در حال توسعه در خدمت اجرای راهبردی مساوات‌گرایانه توسعه و پذیرش انجام اصلاحات در نظم اقتصادی منطقه و جهان باشد. هریسون که واقع‌گرایی را پایه نظریات خود قرار داده بر این باور است که «اگر برخورداری اقتصادی به اکثریت مردم سریعا گسترش نیابد و اگر فقر تنگ‌دستان کم یا ریشه‌کن نشود، حکومت‌های جهان سوم باز هم از نوع استبدادی خواهد بود؛ چه راست‌گرا باشند، چه ‌چپ‌گرا و چه ‌میانه‌رو». (صفحه ۴۸۱) آنچه در گزارش‌های توسعه انسانی درسال ۲۰۰۶ انتشار یافت بیانگر تفاوت‌های بسیار سطح مادی زندگی، کیفیت وضعیت معیشتی مردم و فاصله اقتصادی طبقات مختلف، میان جنوبی‌ها و شمالی‌هاست. بر اساس اطلاعات مندرج در این گزارش متوسط درآمد سرانه جهانی ۵۵۳۳ دلار است، اما ۸۰ درصد مردم کمتر از این درآمد دارند. اختلاف بین درآمد متوسط و میانه نشانگر نابرابری در سطح جهان است ۱۷هزار دلار به سال ۲۰۰۰. درآمد ۵۰۰ شخص ثروتمند دنیا بدون احتساب دارایی‌های آنان) بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار است، این درآمد بیش از درآمد فقیرترین ۴۱۶۶ میلیون نفر انسان‌هاست. افزایش تجمع ثروت در دست ثروتمندان بالای جدول درآمد جهانی بیشتر از کاهش فقر در پایین‌های جدول بوده است. به تخمین مریل لینچ در گزارش سال ۲۰۰۴ از ثروت جهان دارایی‌های مالی ۷/۷ میلیون نفر از افراد ثروتمند دنیا در سال ۲۰۰۳ بالغ بر ۳۸ تریلیون دلار شد و تا سال ۲۰۰۸ این رقم به ۴۱ تریلیون دلار خواهد رسید. آمار مندرج در این گزارش نشان می‌دهد که درآمد فقیرترین ۳۰۰ درصد مردمان عالم که روزی کمتر از یک دلار دارند، یک و نیم درصد درآمد جهانی است و درآمد فقیرترین ۴۰۰ درصد که روزی ۲ دلار دارند ۵ درصد درآمد جهانی است. در این گزارش آمده است که ۹/۰ جمعیت کشورهای عضو سازمان همکاری‌های اقتصادی و توسعه جزء ۲۰ درصد بالایی جدول توزیع درآمد جهان هستند. اما یک دوم از مردمان آفریقای زیر صحرا جزء ۳۰ درصد فقیر پایین جدول هستند و واقعیت آن است که از ۱۹۸۰ به این طرف تعداد آنها در پایین جدول زیاد شده است، طوری که ۳۶ درصد افراد جزء ۲۰ درصد فقیرترین مردمان ساکن این ناحیه هستند. آنگونه که در این گزارش تفسیر شده، توزیع درآمد مسئله‌ای فقط برای کشورهای توسعه یافته نیست بلکه برای کشورهای ثروتمند نیز مهم است. در ربع قرن گذشته فاصله بین قعر جدول توزیع درآمد در ایالات متحده با قسمت وسط و بالا به شدت افزایش یافته‌است. بین سال‌های ۱۹۸۴تا ۲۰۰۴ درآمد ثروتمندترین ـ یک درصد خانواده‌ها ـ با درآمد میانگین ۷۳۱هزار دلار در سال ۲۰۰۴، ۱۳۵ درصد زیاد شده‌است.
دستمزد واقعی کارگر کارخانه یک درصد افت کرده و سهم یک درصد ثروتمندترین‌ها از درآمد ملی به دو برابر ۱۶۶ درصد رسیده است. حال پرسش این است که با این آمار و ارقام چگونه می‌توان از عدم فقر در این جهان سخن گفت؟ جهانی که اکنون همه، از تئوری‌پردازان چپ و راست گرفته تا حاکمان مستبد و غیر از وجود فقر در جوامع‌شان مطلع‌اند و از آن می‌گویند. دنیایی که به سمت یکسان‌سازی قوانین به پیش می‌رود و جالب آنکه فقر نیز چهره‌اش را برای همه یکسان نشان داده‌است. فقر اقتصادی مزمن و گسترده به‌راحتی در جوامع جهان سومی قابل رویت است.
یکی از علل بی‌ثباتی مداوم سیاسی در این جوامع وجود ساختارهای اقتصادی به‌شدت غیرکارآمد، غیر انسانی و به‌شدت فاسد است. رویت توده‌های فقیر، مشاهده فاصله وسیع طبقاتی و تمرکز ثروت و امکانات در دستان اقلیت حاکم مستقر در شهرها، آَشکار و واضح است. آنچه در کشورهای جهان سوم مشاهده می‌کنیم چرخه‌ای است که گویی پایانی ندارد. این مسیر دوار را پال هریسون به زیبایی توصیف می‌کند: «زیادی جمعیت، فقر به بار می‌آورد و فقر، گرسنگی را. گرسنگی منجر به بیماری می‌شود و بیماری سوءتغذیه می‌دهد و نهایت این چرخ بر چرخ یا مرگ است یا معلولیت دائمی. نتیجه آن است که هم مغزهای محروم از مواد مغذی و محرک به وجود می‌آید و هم شکست تحصیلی. و این یعنی داشتن شغلی کم‌درآمد و دردخواری فزون‌تر.» (صفحه۲۵۰)
در پایان این نوشته باید به رعایت اخلاق حرفه‌ای ناشر اشاره‌ای کرد. به همراه کتاب لوح فشرده‌ای حاوی پیوست‌ها، آمار جدید و اطلس‌‌هایی است که در اختیار خریداران کتاب قرار می‌گیرد. درحالی‌که برخی از ناشران به‌جهت کم کردن تعداد صفحات و در نتیجه کاهش هزینه‌های چاپ، بخش و قسمتی از کتاب یا پیوست و منابع- که این برای علاقه‌مندان و به‌ویژه محققان بسیار پراهمیت است- را حذف می‌کنند؛ اقدام ناشر عملی است پسندیده و نیکو.
▪ اندرون جهان سوم: کالبدشکافی فقر
▪ نویسنده: پال هریسون
▪ ترجمه: شهریار آژغ
▪ نشر اختران
▪ چاپ اول، ۱۳۸۷
▪ شمارگان: ۱۵۰۰ نسخه
علی بزرگیان
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید