جمعه, ۲۰ مهر, ۱۴۰۳ / 11 October, 2024
مجله ویستا


فقط ۱۲ سال فرصت برای نویسندگی


فقط ۱۲ سال فرصت برای نویسندگی
گی دوموپاسان در کنار استندال، بالزاک، فلوبر و زولا یکی از بزرگترین داستان نویسان قرن نوزدهم فرانسه به حساب می آید. او در طول زندگی نسبتاً کوتاه ۴۳ ساله اش حدود ۳۰۰ داستان کوتاه و بلند، ۶ رمان و نیز ۳ سفرنامه، یک مجموعه شعر و مجلدی از چند نمایشنامه خلق کرد. اما نقطه اوج کارهای موپاسان داستان های کوتاه و بلند اوست که برخی از آنها از شاهکارهای ادبیات داستانی جهانی شمرده می شوند. موپاسان استاد نوعی از داستان کوتاه است که به قول سامرست موآم «می توانید آن را پشت میز شام یا در اتاق استراحت کشتی نقل کنید و توجه شنوندگان خود را جلب نمایید.» (نقل از کتاب «درباره رمان و داستان کوتاه»، نوشته سامرست موآم؛ ترجمه: کاوه دهگان، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۲)
● طرحی از یک زندگی
گی دوموپاسان در ۵ آگوست ۱۸۵۰ در قصر میرومانسنیل در نزدیکی شهر بندری دیپ فرانسه واقع در ساحل نورماندی متولد شد. درواقع پدر و مادر موپاسان ساکن شهر کوچک فکان، در ۱۵ کیلومتری آنجا بودند. اما از آنجایی که مادر موپاسان زنی با پیشینه اشرافی و بلندپرواز بود شوهرش را واداشت این قصر را برای اقامت تابستانی اجاره کند تا او بتواند فرزندشان را در محیطی اشرافی به دنیا بیاورد. البته موپاسان کودکی اش را عمدتاً در شهر فکان گذراند. دایی موپاسان از دوستان دوران جوانی گوستاو فلوبر، نویسنده مشهور فرانسوی بود. اختلاف های پدر ومادر سرانجام در سال ۱۸۵۹ منجر به جدایی آنها شد. پدر در پاریس به عنوان یک کارمند ساده بانک مشغول به کار شد و مادر به همراه «گی» و برادرش «اروه» در استراحتگاه ساحلی اترتا که شهری کوچک و در حال ترقی بود اقامت گزید.
این جدایی درزندگی گی دوموپاسان تأثیر بسزایی داشت و دوران کودکی او را دچار تلخکامی کرد. بنابراین شرط همینگوی برای نویسنده شدن یعنی «داشتن دوران کودکی ناشاد» درمورد موپاسان کاملاً صادق بود. درونمایه برخی از داستان های موپاسان مؤید تأثیر نامطلوبی است که جدایی پدر و مادرش در آن دوران بر ذهن و روح وی گذاشت.
او در ۱۳ سالگی وارد مدرسه شبانه روزی در شهر ایوتو که مؤسسه ای وابسته به کلیسا بود شد. در همانجا بود که تحت تأثیر ویکتورهوگو به سرودن اشعاری به سبک رمانتیک پرداخت و نیز تحت تأثیر ادبیات کلاسیک، اشعار راسین و رمان های ژان ژاک روسو قرار گرفت. موپاسان پنج سال بعد از ورودش به این مدرسه به علت سرودن شعری گستاخانه از آنجا اخراج شد. او پس از وقفه در دبیرستان دولتی شهر روئن اسم نویسی کرد و مشغول تحصیل در آنجا شد. موپاسان در روئن با شاعری به نام لوئی بویه، که یکی از دوستان صمیمی گوستاو فلوبر بود، آشنا شد. بویه نخستین کسی بود که ظرایف کار ادبی را به موپاسان آموخت و اشعارش را تصحیح کرد. اما بویه کمی بعد، قبل از این که موپاسان دیپلمش را بگیرد با زندگی وداع گفت.
موپاسان در روئن با فلوبر نیز آشنا شد. بعد از گرفتن دیپلم به پاریس رفت و تحصیل در رشته حقوق را آغاز کرد. او در این دوره نزد پدرش اقامت داشت. با شروع جنگ میان فرانسه و پروس از آنجا که به جنگ فراخوانده شده بودند، مجبور به ترک دانشگاه شد. موپاسان اگرچه به خط مقدم نرفت اما شکست و اشغال فرانسه به وسیله ارتش پروس را با گوشت و پوستش احساس کرد.
● آغاز فعالیت های ادبی
بعد از مرخصی از جنگ در پائیز سال ۱۸۷۲ موپاسان تحصیلش را ادامه نداد، بلکه در پاریس به کمک فلوبر شغلی به عنوان کارمند وزارت نیروی دریایی ـ و از سال ۱۸۷۷ به بعد در وزارت آموزش ـ برای خودش دست وپا کرد. برای جبران شغل ملال آور کارمندی در اوقات فراغت به قایقرانی بر روی رود سن و سایر تفریحات می پرداخت. در کنار زندگی کارمندی و سرگرمی هایی چون قایقرانی با راهنمایی های فلوبر دست به طبع آزمایی در شیوه های گوناگون ادبی زد، اما مدتی طولانی تقریباً چیزی منتشر نکرد.
او از طریق فلوبر که زمان زیادی را در پاریس می گذراند با نویسندگان پاریس، بویژه امیل زولا که رئیس مکتب نوپای ناتورالیسم بود، آشنا شد. موفقیت موپاسان در مقام نویسنده در سال ۱۸۸۰ با انتشار نوول استادانه و روانشناختی «بولی دوسویف» ـ که استاد محمدقاضی نام «تپلی» را بر آن نهاده ـ روی داد. این نوول در مجموعه ای از داستا ن های ضد جنگ که زولا، زوریس کارل اوئیسمان و تعدادی دیگر از نویسندگان معروف ناتورالیست تحت عنوان «شب ها در مدان» منتشر کرده بودند به چاپ رسید. مدان نام روستایی بود در کنار رود سن که زولا ویلایی در آنجا داشت. نویسندگان این مجموعه امیدوار بودند که از شهرت زولا که داستانش در ابتدای مجموعه آمده بود، برای مطرح شدن داستان های خودشان بهره ببرند، اما توجه همه منتقدان به داستان موپاسان معطوف شد و آن را استثنایی در میان آن داستان ها به شمار آوردند و ستودند. تورگنیف که آن زمان مقیم پاریس بود آن را بسیار عالی خواند و فلوبر در نامه ای به موپاسان از داستان «تپلی » به عنوان «شاهکار» نام برد. مردم نیز از این داستان استقبال گسترده ای به عمل آوردند و کتاب در عرض ۲ هفته ۸بار تجدید چاپ شد.
● اوج و پایان زودهنگام
بعد از توفیق «تپلی» موپاسان سرودن شعر و نگارش متون نمایشی را تا حدود زیادی رهاکرد. او برای این که به نویسنده ای تراز اول در ادبیات جهان تبدیل شود تنها دوازده سال - تا مرگ زودهنگامش در سال ۱۸۹۳- فرصت داشت. در این ۱۲ سال اعتبار و درآمد او بابت آثار داستانی اش به سرعت فزونی گرفت. با موفقیتی که «تپلی» آغازگر آن بود توانست در پایان همان سال ۱۸۸۰ شغل کارمندی اش را رها کند و به صورت حرفه ای به نویسندگی بپردازد. او در سال ۱۸۸۳ در شهر اترتا برای خودش خانه ای ساخت و ۲ سال بعد قایق بادبانی گرانقیمتی خریداری کرد.
رویدادهای داستان های موپاسان که غالباً گرایشی ناتورالیستی در آنها مشهود است عمدتاً در حوالی محل تولد او، نورماندی و پاریس می گذرند. موپاسان این داستان ها را به شیوه معمول آن زمان ابتدا در صفحات ادبی مجلات پاریس منتشر می کرد. بعد از انتشار «تپلی» او یکسره خود را وقف نوشتن کرد و مجموعه داستان هایش یکی پس از دیگری منتشر شدند. مجموعه های معروفی مثل «مادموازل فی فی» ، «میس هریت»، «ایوت»، «قصه های روز و شب» ، «هورلا» و ...
موپاسان دراین دوره داستان هایی آفرید که در نوع خود بی نقص اند، مانند داستان معروف «گردنبند» که به داستانی آموزشی و الگو از نظر «زمینه چینی»، «گره افکنی» ، «اوج» و «گره گشایی» تبدیل شده است.
رمان های موپاسان نیز هنوز خوانندگان بسیاری دارند، رمان هایی نظیر «یک زندگی»، «قوی همچون مرگ» و «بل آمی».
● بل آمی
رمان «بل آمی» بیش از سایر رمان های موپاسان شهرت پیدا کرده. این رمان داستان جوانی به نام «ژرژ دوروآ» است که بی اصل و نسب و فاقد تحصیلات ، اما باهوش و خوش قیافه است. او پس از این که مدتی در آفریقا در ارتش خدمت می کند، به پاریس می آید تا به محافل سطح بالای آنجا راه پیدا کند. در پاریس با همخدمتی سابقش که اکنون روزنامه نگار موفقی شده ملاقات می کند. او با مدیر روزنامه که مردی ثروتمند و سوداگر است آشنا می شود و کارش را در روزنامه آغاز می کند. «دوروآ» که آدمی کم مایه اما جسور و بی باک است با مقالاتش مسیر ترقی را به سرعت می پیماید.
این رمان تصویری گویا از دنیای فاسد بورژوازی مرفه پاریس در اواخر قرن نوزدهم ارائه می دهد. با وجود این که منتقدان ادبی موپاسان را به سیاه بینی متهم می کنند، رمان برای او موفقیت بزرگی را به ارمغان می آورد.
● مرگ
مرگ زودرس موپاسان در سال ۱۸۹۳ اتفاق افتاد و در این سال بیماری مغزی علاج ناپذیری به زندگی ۴۳ساله اش پایان داد. او را در گورستان «مونپارناس» پاریس به خاک سپردند.
سهراب برازش
منبع : روزنامه ایران