جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

پارادایم تحول در آموزش و پرورش


پارادایم تحول در آموزش و پرورش
در آغاز قرن بیست ویکم، توجه همگان بیش از گذشته، به نظام های رسمی تعلیم و تربیت معطوف شده است تا به کمک ایجاد تحول در این زیر مجموعه نظام های اجتماعی و افزایش کارایی و کفایت آنها، جوامع بشری قادر شوند تا به گونه ای سازنده با معضلا ت و چالش هایی که پیش رو دارند مواجه شوند. به دیگر سخن، بشر امروزی برای رویارویی مولد و موثر با چالش های علمی، صنعتی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و اخلا قی بستری مناسب تر، کارسازتر و موجه تر از نظام تعلیم و تربیت شناسایی نکرده و بدین سبب نزد انسان هایی هوشمند، تحول در نظام های آموزش و پرورش، به عنوان پیش نیاز نیل به اهداف توسعه پایدار ارزیابی شده است.
اکنون باید به این پرسش پاسخ داد که آیا دستیابی به حد کفایت و کارایی در نظام های آموزش و پرورش، مستلزم عطف توجه و تمرکز فکری و مادی روی کدام عنصر یا مولفه این نظام است؟
به عبارت دیگر، اگر از میان نهادها و ساختارهای اجتماعی، نهادهای تعلیم و تربیت، اولویت و اهمیت بیشتری در کمک به دستیابی به اهداف توسعه پایدار دارد آیا در درون این خرده نظام نیز می توان ابعاد و عناصر متشکله را از حیث درجه اهمیت، اولویت و تاثیرگذاری بر دستیابی به اصلاحات و تغییرات، دسته بندی کرد؟
شاید در صحت و اعتبار این پاسخ که از میان عناصر و مولفه های گوناگون تشکیل دهنده نظام تعلیم و تربیت، اولویت قطعی را باید برای معلم قائل شد نتوان تردید و تشکیک کرد.
معلم از آن جهت که مورد تایید و توجه جدی و دارای نقش محوری است که کارگزار اصلی تعلیم و تربیت به شمار می رود و اهداف ومنویات متعالی نظام های تعلیم و تربیت در ابعاد مختلف، در نهایت باید به واسطه او محقق شود.
به دیگر سخن، معلم به این جهت که ضرورتا تنها او باید به بازنمای تمام و کمال خصوصیات و کیفیت های مطلوب هر نظام تعلیم و تربیت تبدیل شود، مهم ترین و موثرترین عامل تغییر و تحول قلمداد می شود.
توضیح بیشتر اینکه ، آنچه دانش آموزان از مقوله رشد و کمال (یا عکس آن) کسب می کنند، بیش از هر چیز تحت تاثیر خصوصیات، کیفیات، و شایستگی های علمی، فرهنگی، اجتماعی، اخلا قی و معنوی معلمان است.
تعامل مستمر و چهره به چهره معلم یا دانشآموزان، وی را در موقعیت ممتاز و منحصر به فرد مجزا و واسطه فیض قرار می دهد. هیچ عنصر انسانی و دیگری از چنین موقعیت و موهبتی برخوردار نیست.
علا وه بر تحلیل های منطقی و کارشناسانه، پژوهش های گوناگونی که از دیدگاه روان شناسی یا جامعه شناسی به موضوع نگریسته اند نیز صحت این مدعا را به اثبات رسانیده اند.
برای شرح و بسط این مدعا، کافی است که نگاهی هر چند گذرا به محورهایی که برای تغییر و تحول در نظام های تعلیم و تربیت در سطح ملی و بین المللی مطرح شده است، بیفکنیم تا دریابیم که بدون در نظر گرفتن جایگاهی ویژه برای عنصر معلم، تحقق هیچ کدام از این خواسته ها امکان پذیر نیست.
به عنوان نمونه به برخی محورهای مورد توجه تغییر که از وارسی منابع تخصصی و روز آمد تعلیم و تربیت قابل وصول است توجه کنید:
تمرکززدایی و اعطای مسوولیت بیشتر به سطوح محلی تحقق چنین خواسته ای، مستلزم توجه داشتن به صلا حیت های حرفه ای معلمان است و تنها به همان اندازه که در این زمینه سرمایه گذاری شود، می توان به موفقیت این سیاست اصلا حی دل بست.
ایجاد انعطاف در طراحی برنامه های درسی کشوری و اعطای فرصت تصمیم گیری درباره پاره ای از مولفه های برنامه های درسی به سطوح پایین تر.
روشن است که فاصله گرفتن از الگوهای سنتی و تجویزی در طراحی برنامه های درسی، پیش از هر چیز، مستلزم افزایش قابلیت ها و صلا حیت های معلمان در این زمینه هاست درغیر این صورت، مترقی ترین صورت های برنامه درسی نیز در عمل، منتهی به تغییر معناداری دراوضاع کنونی نخواهد شد.
- تقویت مولفه پرورش اخلا قی و آموزش ارزش های دینی(انسانی) در نظام های تعلیم و تربیت
محققان و صاحب نظران حوزه تعلیم و تربیت، بر این باورند که رفتار، سلوک، منش و شخصیت معلم است که عمیق ترین تاثیرات مستقیم و غیر مستقیم را بر شخصیت دانش آموزان به جای گذاشته و موجب نهادینه شدن ارزش ها در وجود آنها می شود. علا وه بر این، به کارگیری روش های نوین تدریس برای نیل به این اهداف نیز در گرو بازسازی اندوخته حرفه ای معلمان است.
-تقویت یا پرورش ظرفیت خلا ق دانش آموزان، حس کنجکاوی و پرسشگری در آنان.
توجه به این مقوله ها در نظام های آموزش و پرورش، به عنوان پیش نیاز دستیابی به توسعه علمی و فرهنگی مطرح می شود و باز هم معلم باید آگاهانه در حین ایفای وظایف حرفه ای خود را به عنوان نماد خلا قیت و پرسشگری به دانش آموزان بشناسند تا بذر این کیفیت های ممتاز انسانی در وجود آنها کاشته شود.
همچنین معلم است که باید آگاهانه و با هوشیاری و زیرکی، هرگونه جلوه و ظهور این ویژگی ها را در دانش آموزان، مورد تشویق، حمایت وتمجید قرار دهد.
- ایجاد تغییرات لا زم متناسب با تحولا ت تکنولوژیک در عرضه اطلا عات و ارتباطات.
این موضوع به عنوان یکی از محورهای جدی تغییر در قرن بیست و یکم، به ویژه در کشورهای پیشرفته تر مطرح است. جالب این جاست که برخلا ف تصور خام برخی شیفتگان تکنولوژی، بیشتر دست اندرکاران نظام های آموزش و پرورش که عملا به کاربرد این ابزارها پرداخته اند، بر نقش اساسی معلم در این جریان تاکید داشته و پیش بینی کم رنگ شدن این نقش را با استفاده از تکنولوژی های جدید واهی و خلا ف واقع ارزیابی می کنند. اینان تاکید می کنند که در پرتو به کارگیری منابع و ابزارهای اطلا عاتی جدید در آموزش و پرورش باید نقش متفاوتی را برای معلمان تعریف نموده و در صدد ایجاد قابلیت ها و شایستگی های متناسب با این نوآوری ها در آنان بود.
اکنون به مرور اجمالی فوق بر محورهای عمده تغییرات در نظام های آموزش و پرورش و تبیین مختصر نقش و جایگاه معلم در تحقق آنها، در می یابیم که چرا منابع تخصصی تعلیم وتربیت، در طرح و بحث درباره خصوصیات نظام های مطلوب تعلیم و تربیت، مالا مال از نظریاتی است که به وضوح بر محوریت معلم تکیه دارد. به عبارت دیگر، شعارها و آرمان هایی که توسط صاحب نظران برای نظام های تعلیم و تربیت مطرح می شود به گونه ای آشکار و هماهنگ با تحلیل فوق - بر معلم به عنوان نقطه اتکای هر تغییر و تحولی دلا لت می کند و برخی از شعارها یا آرمانها، عبارتند از حرفه ای گری معلم، توانمندسازی معلمان و معلم پژوهنده.
در این جا وظیفه متعالی سیستم آموزشی و اهمیت جایگاه آن مشهود و مشخص می گردد و این گفته اغراق نیست که بقای انسانی به اجرای این وظیفه، بستگی دارد.
رسالت آموزش وپرورش، توان بخشیدن به فرد، فرد انسان ها در جهت توسعه کامل استعدادهای خود و نیز شناخت توانمندی های خلا ق خود است و این هدف از سایر اهداف متعالی تر می باشد. حصول این هدف، هر چند دشوار و طولا نی است، اما سهمی ضروری در جهت جست و جوی جهانی عادلانه تر و بهتر برای زیستن به شمار می رود. این امر زمانی تحقق خواهد یافت که همه چیز سر جای خود قرار گیرد.
به عنوان نتیجه بحث، می توان سه اصل را که باید نصب العین نظام های تعلیم و تربیت قرار گیرد به شرح زیر مطرح کرد:
اصل اول: نمی توان به تحقق عملی هیچ هدف یا نوآوری در آموزش و پرورش دل بست، مگر آنکه تغییرات مناسب با آن، پیشاپیش در معلمان به عنوان کارگزاران اصلی تغییر و تحول به وقوع پیوسته باشد. به عبارت دیگر، رمز سلا مت، رشد و بالندگی نظام های تعلم و تربیت را باید در سلا مت، رشدو بالندگی معلم جست و جو کرد.
اصل دوم: زمان ساده اندیشی و برخورد ساده لوحانه با امر خطیر معلمی به سرآمده است. معلمان اعم از شاغل یا تحت تربیت، باید ظرفیت تحمل باری سنگین را که همان تحقق شایستگی های متناسب با روح و مضمون تغییرات است، داشته باشند. معلمی کردن به رغم تصور برخی معادل تحمل یک بار سنگین حرفه ای است که شاغلا ن و متقاضیان ورود به آن، باید از کشش ذهنی و گرایش عاطفی متناسب با حمل این بار گران برخوردار باشند.
اصل سوم: سرمایه گذاری مادی و معنوی در تربیت معلم و همچنین افزایش توان حرفه ای معلمان شاغل، باید متناسب با چنین نگرشی دست خوش تحول شده و عزمی جدی از سطوح ملی تا محلی به عنوان پشتوانه ای دائمی این حرکت در طی نسل ها استقرار یافته و نهادینه شود.
جمع بندی:
در این نوشتار سعی شد با طرح روشی مبتنی بر یک منطق روشن به ارائه طریق درباره چگونگی مواجهه با نظام تعلیم و تربیت معلم، به منظورپیشنهاد اصلاحات پرداخته شود. این روش در نظر گرفتن یک چارچوب ذهنی و نظری است که از چهار مولفه برخوردار است:
الف - ویژگی های عصری که دانش آموزان در آن زندگی خواهند کرد.
ب - درک از ماهیت معلمی
ج - ویژگی های دنیایی که معلمان به طور اعم و معلمان تازه کار به طور اخص در آن به سر می برند.
د - مطالعات مربوط به اجرای نوآوری ها در مدارس.
در پایان ذکر این نکته ضروری است که منابع الهام بخش محدود به موارد یاد شده در مقاله نیست و بر حسب تغییر و تحولاتی که در آینده رخ خواهد داد می توان به تعداد این منابع افزود یا از آنها کاست.
رعایت محدودیت هایی که در حجم مقاله وجود دارد، عامل دیگری است که موجب صرف نظر کردن از طرح برخی تغییرات دیگر شده است.
به هر تقدیر، اندیشیدن درباره چگونگی اصلاح تربیت معلم و همچنین نوع تغییرات ضروری به مثابه پرداختن به مهمترین رکن نظام تعلیم و تربیت است که باید در میان متفکران جامعه دامن زده شود.
نویسنده : لیلا مومنیان
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید