چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

نزول قرآن کریم


نزول قرآن کریم
یكی از مسائل مهم در باب وحی، كیفیت نزول و دریافت آن توسط پیامبر(صلی الله علیه وآله) است. نزول قرآن چه مفهومی دارد؟ پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) چگونه وحی را دریافت می نمود و حالت های آن حضرت هنگام دریافت وحی چگونه بوده است؟ آیا این حالت ها تحلیل و توجیه عقلانی یا عرفانی دارد یا خیر؟ موارد مزبور سؤالاتی هستند كه این نوشتار در پی پاسخ گویی به آن هاست.
● مفهوم شناسی
نزول مانند هبوط به معنای فرود آمدن است كه مصداق روشن آن فرود آمدن مكانی و مادی، یعنی از مكان بالا به پایین آمدن است; مانند فرود آمدن انسان از اسب یا فرود آمدن باران از آسمان.۱
اما مفهوم نزول منحصر در معنای فرود آمدن مكانی مادی نیست; چرا كه در موارد دیگر مانند رسیدن سختی ها و شداید به انسان نیز به كار رفته است.۲ آیات فراوانی دلالت دارد بر اینكه قرآن كریم از سوی خداوند متعال نازل شده است، اما اینكه نزول قرآن چگونه است، دانشمندان بیان های مختلفی دارند كه عبارتند از:
الف) نزول روحانی
نزول دو معنا دارد:
۱) نزول مادی:
مانند نزول باران از آسمان، چنان كه در آیات فراوانی به چشم می خورد; از جمله (وَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الَّثمَراتِ رِزقاً لَكُم)(بقره: ۲۲); (او خدایی است كه) از آسمان آبی فرو فرستاد و به وسیله آن میوه ها را پرورش داد تا روزی شما باشد.
۲) نزول روحانی:
مانند نزول قرآن بر قلب مبارك پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)، چنان كه خداوند متعال می فرماید: (نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمینُ عَلَی قَلْبِكَ)(شعراء: ۱۹۳); قرآن را جبرئیل امین بر قلب تو فرو فرستاده است.
بنابر بیان مزبور، كاربرد واژه نزول و مشتقات آن اگرچه در هر دو قسم حقیقی است، اما نزول قرآن به معنای دوم می باشد.۳
ب) نزول مقامی
نزول در اصل به معنای فرود آمدن جسم از مكانی بالا به مكانی پایین است، اما نزول قرآن بدین معنا نیست; زیرا خدا جسم نیست و مكان ندارد، پس باید نزول قرآن به معنای دیگری باشد. تعدادی از آیات ظهور در این دارند كه وجود قرآن ملفوظ و مكتوب، مسبوق به وجود عالی تری است; یعنی همین قرآن در مقامی عالی تر نیز وجود دارد و از آنجا نزول یافته است; قرآن می فرماید: (إِنَّهُ لَقُرآنٌ كَریمٌ فِی كِتاب مَكْنُون لاَ یَمَسُّهُ إِلاَّ المُطَهَّرونَ تَنزیلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِینَ)(واقعه: ۷۷ـ۸۰); این قرآنی است گرامی كه در كتاب مكنون و محفوظی وجود دارد و جز پاكان نمی توانند آن را درك كنند، از جانب پروردگار جهانیان نازل شده است.
آیه مذكور ظهور در این دارد كه اصل قرآن در كتابی مكنون و مخفی است و از جانب خداوند فرود آمده است.
علّامه طباطبائی می نویسد: «از تدبّر در آیات چنین استفاده می شود كه قرآن موجود ملفوظ و مكتوب عربی است و در مدت ۲۳ سال تدریجاً بر پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)نازل شده، ولی همین قرآن در مقامی عالی تر نیز وجود دارد كه آن مقام، تفصیل و تدریج نیست، عربی یا عجمی معنا ندارد. از سنخ معانی و مفاهیم اعتباری نیست، بلكه واقعیت دیگری ماورای فهم عرفی ما است. جز افراد معصوم كه از آلودگی به گناه مصونیت دارند كسی را به درك آن مقام راه نیست.»۴
این نزول قرآن گرچه به معنای فرود آمدن از مكانی فوق به مكانی دون نیست، لیكن نزول مفهوم حقیقی خود را دارد; زیرا به معنای نزول از مقامی عالی، یعنی مقام بساطت و تجرّد، به مقامی دانی، یعنی تفصیل است. پس استعمال الفاظ نزول و انزال و تنزیل در مورد قرآن استعمال حقیقی است۵ نه مجازی، اگرچه برخی آن را مجازی دانسته اند.۶
ج) نزول حقیقی (در مقابل نزول مادی و اعتباری)
نزول در برابر صعود و عروج قرار دارد كه گاهی در مورد محسوسات به كار می رود; یعنی جسمی از نقطه فوقانی به نقطه ای كه پایین تر قرار گرفته منتقل شود و گاهی در امور اعتباری استعمال می شود; مانند كسی كه از مقام اعتباری بالاتری برخوردار است ـ مثلا رئیس ـ به مقام پایین تری ـ مثلا معاون ـ تنزل كند; چنان كه گفته می شود: «نزل المَلِك عن عرشه» (پادشاه از تخت فرود آمد) كه منظور خلع و یا كناره گیری از مقام سلطنت است. گاهی نیز در امور حقیقی غیرحسی به كار می رود; مانند قرآن كه از طرف خداوند متعال بر قلب پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)نازل شده و در واقع، از مقام علم الهی به مرحله الفاظ و مفاهیم بشری تنزّل یافته است; زیرا روشن است كه نزول قرآن به معنای حركت یك شیء جسمانی از یك مبدأ مادی به مقصد مادی دیگر یا به معنای تنزّل مقام و اعتبار حقیقت قرآن نمی باشد.۷
اگرچه تعبیرهای گوناگونی برای نزول قرآن بیان شده است، اما هر یك، سه مفهوم مزبور را تداعی می كند; زیرا در هر صورت، چه نزول قرآن را روحانی، مقامی یا حقیقی بنامیم، قرآن كریم از یك مرتبه «عنداللهی» و والا و مستحكم به یك مرتبه فروتر، كه مرتبه الفاظ و عبارات است، تنزّل داده شده است تا در اختیار بشر قرار گرفته و برای همه قابل فهم باشد.
● كیفیت نزول وحی
با توجه به مفهوم نزول، این مطلب قابل استفاده است كه قرآن كریم از جانب خداوند، كه در عالم قدسی و ماورایی و دارای مرتبه بساطت و تجرّد است، بر پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) برای بشر، كه در حیات مادی است، نازل شده است و این تحقق نمی یابد مگر با ارتباط یك موجود مادی (پیامبر اسلام) با عالم قدسی و ملكوتی. حال این پرسش مطرح می گردد كه از نظر عقلی امكان ارتباط آن حضرت با عالم قدسی چگونه است و دریافت وحی چگونه تحقق می یابد؟
دانشمندان دو حالت را برای این ارتباط تبیین كرده اند: گاه پیامبر از حالت بشری خارج می گردید و به صورت ملكوتی درمی آمد و با فرشته و مقام تجرّد مرتبط می شد، كه این مقام را می توان صعود آن حضرت از عالم ظاهر به باطن دانست. گاهی نیز فرشته از حالت تجرّد منسلخ می شد و تبدیل به حالت بشری می گردید و وحی را پیامبر می رساند، كه این مقام را می توان نزول فرشته از عالم باطن به ظاهر نامید.۸
سیوطی، به نقل از راغب اصفهانی، حالت اول را سخت تر از حالت دوم می داند.۹
صدرالمتألّهین بر این باور است كه وقتی روح پیامبر به عالم ملائكه، یعنی عالم وحی ربّانی، صعود می كند كلام خدا، یعنی اعلام حقایق را در مقام «قاب قوسین او ادنی»، كه مقام قرب الهی و مقعد صدق است، استماع می نماید. وحی در اینجا عبارت از كلام حقیقی ربّانی است. هم چنین وقتی روح پیامبر با ملائكه علیین ارتباط برقرار ساخت، صدای قلم و القای كلام آنان را خواهد شنید; كلام آنان همان كلام خداست كه بر قلوب آنان نازل گشته است.
درباره سیر دوم می نویسد: «در هنگام وحی حس ظاهری پیامبر به جانب فوق جذب می شود و صورتی از واقع برایش تمثل خواهد یافت (كه این صورت ها و تمثلات واقعیت دارند و از احلام و خیالات باطله نیستند.) بنابراین، فرشته با صورتی محسوس برای پیامبر تمثل می یابد تا تاب تحمل مشاهده آن را داشته باشد. پس پیامبر فرشته را به صورتی غیر از صورت واقعی و نفس الامری خود مشاهده می كند; زیرا موجودی مجرد و امری وقتی به عالم خلق تنزّل و تجلّی نمود موجودی خلقی و محدود خواهد شد و به همین جهت به صورت موجودی خلقی مشاهده می شود و كلامش مسموع می گردد، با اینكه در مراحل عالی تر وحی، معقول بوده و گاهی به صورت لوحی مكتوب مشاهده می شود. بنابراین، فرشته وحی و كلام و كتاب او از جهان غیب و باطن به مشاعر حسی و قوای مدركه پیامبر نزول می كنند، لیكن این تنزل به معنای انتقال و تجافی فرشته از مقام خود نیست، بلكه به معنای حركت و نزول پیامبر از نشأت باطن به سوی نشأت ظاهر است، برخلاف سیر اول او كه از عالم شهادت و حس به عالم غیب داشت.»۱۰
ابن خلدون نیز كیفیت دریافت وحی را سیر پیامبر از عالم ظاهر به باطن و مجردات می داند. وی می نویسد: «فوق این عالم بشری عالم روحانیت و ملائكه است. نفس انسان این استعداد را دارد كه از جنبه بشری منسلخ شود و به عالم فرشتگان كه فوق این عالم است صعود نماید و در لحظه ای از لحظات در زمره ملائكه قرار گیرد، علوم و معارف را از آن عالم بگیرد و دوباره به صورت بشری خویش باز گردد و آنچه را از عالم مافوق گرفته است به مردم ابلاغ كند. معنای وحی و خطاب فرشتگان نیز همین است.»۱۱
این رهیافت برای كیفیت نزول قرآن، امكان وحی را از نظر عقلی راهوار می سازد; چرا كه انسان دارای دو ساحت وجودی است: ساحت جسم و ساحت روح. انسان با پرورش روح و قدرتمند شدن نفس و دوری از كدورت معاصی دارای نور معرفت و ایمان به خدا می شود و به ذات اقدس ربوبی و عالم ملكوت مرتبط می گردد.
● نزول وحی و حالت های پیامبر
نزول وحی بر پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)حالت های خاصی برای آن حضرت ایجاد می كرده است. وحی همان گفتار الهی است كه سنگینی خاص خود را دارد; خداوند می فرماید: (إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیكَ قَوْلا ثَقیلا) (مزمّل: ۵); ما گفتار سنگینی بر تو القا می كنیم.
بدون تردید، منظور از «قول ثقیل» قرآن است.۱۲ قرآن از آن روی كه كلام خداوند است و از ساحت مقدّس و كبریایی او گرفته شده، تنها نفس پاكیزه كه از هر آلودگی دور است و جز با خدای سبحان ارتباطی ندارد شایستگی دریافت آن را خواهد داشت.
این كتاب گران بها دارای ظاهر، باطن، تنزیل، تأویل۱۳ و تبیان۱۴ هر چیزی است و سنگینی آن از حالات پیامبر ـ حالتی شبیه بی هوشی كه در روایات نقل شده است ـ فهمیده می شود.
این كتاب حقایقی را در بردارد كه تحقق آن ها بسیار سنگین است: (لَو أَنزَلنا هذا القُرآنُ علی جبل لرأیته خاشعاً متصدعاً من خشیهٔ اللّه و...) (حشر: ۲۱)
آری، آیات قرآن از نظر محتوا، وعده و وعیدها، تحمل بر قلب ها، فرامین و برنامه های عبادی، سیاسی و اخلاقی، تبلیغ و مشكلات رساندن آن برای مردم و... بسیار سنگین و با عظمت است و دریافت آن به آسانی تحقق نمی پذیرد، اگرچه از نظر قرائت و تلاوت زیبا و دلنشین است.
در روایت های گوناگونی حالت های پیامبر از نظر سنگینی آیات بیان شده است; از جمله حالت غشیان و بی هوشی، تغییر چهره مبارك و عرق كردن حتی در فصل سرما. این حالات هنگامی به حضرت دست می داده است كه جبرئیل واسطه نبوده و پیامبر وحی را مستقیماً از ناحیه خداوند متعال دریافت می كرده است. به برخی از روایات اشارت می رود:
۱) هشام بن سالم از امام صادق(علیه السلام)نقل می كند كه فرمود: وقتی كه به پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) وحی نازل می شد اگر جبرئیل(علیه السلام)واسطه بود، پیامبر(صلی الله علیه وآله)می فرمود: «این جبرئیل است و چنین می گوید» و اگر جبرئیل نبود و وحی مستقیم به آن حضرت نازل می گشت برای پیامبر غشیان و بی هوشی عارض می شد; زیرا در این وقت وحی بر حضرت سنگین بود.۱۵
۲) از زراره نقل شده است كه به امام صادق(علیه السلام) گفت: فدایت شوم آن غشیان و بی هوشی چه بوده است كه بر رسول خدا(صلی الله علیه وآله)عارض می گشت؟ فرمود: آن در صورتی بود كه بین خدا و رسولش واسطه ای نبود و خداوند خود را برای پیامبرش تجلّی می كرد. سپس فرمود: ای زراره! این همان نبوّت است. در این وقت امام(علیه السلام)حالت خضوع و خشوعی به خود گرفت.۱۶
۳) در روایتی آمده است: «دریافت وحی چنان بر پیامبر(صلی الله علیه وآله)سنگین بود كه حتی در فصل سرما عرق می كرد و بر صورتش جاری می گشت.» و نیز «رنگ صورتش تغییر می كرد و سرش فرود می آمد.»۱۷
در عصر رسالت برخی افراد مغرض با مشاهده این حالت پیامبر(صلی الله علیه وآله)، آن حضرت را متهم به جنون یا حالت هایی مانند آن می كردند. در عصر حاضر نیز برخی از مستشرقان همین راه را ادامه داده و با این اتهام سست درصدد تضعیف قرآن كریم برآمده اند. برخی گفته اند: پیامبر مبتلا به بیماری صرع بوده است۱۸ و آنچه به نام وحی و حالت غش برای پیامبر(صلی الله علیه وآله)نقل شده است همان «صرع» می باشد كه وقتی به هوش می آمد چیزی بر مردم تلاوت می كرد به گمان آن كه بر او از جانب پروردگارش وحی شده است!۱۹ برخی نیز حالت غش را همان حمله هیستری دانسته اند!۲۰نویسنده آمریكایی واشنگتن اروینچ مدعی است امراض روحی و جسمی و قدرت طلبی موجب شده تا پیامبر ادعای نبوّت كند، به ویژه كه خدیجه و ورقهٔ بن نوفل نیز او را بر این كار تشجیع كردند.۲۱ هرچند حالت های مزبور، در تحلیل عقلانی و عرفانی پاسخ داده می شود، اما پیش از هر دلیلی، خود قرآن كریم این اتهامات را از ساحت مقدّس پیامبر دور ساخته و هرگونه جنون، كهانت و سحرگری را از وی نفی می كند; در آیه ای می فرماید: (فَذَكِّرْ فَمَا أَنتَ بِنِعمَتِ رَبِّكَ بِكَاهِن وَ لاَ مَجنُون)(طور: ۲۹); پس تذكر ده، كه به لطف پروردگارت تو كاهن و مجنون نیستی.
در آیه ای دیگر به مردم می فهماند كه (وَ مَا صَاحِبُكُم بِمَجنُون)(تكویر: ۲۲); مصاحب و همراه ]= پیامبر[ شما دیوانه نیست. و این اتهام با حالات پیامبر و تاریخ زندگانی او در میان مردم پیش از نبوّت و حتی در زمان رسالت حتی برای خود كفار نیز قابل پذیرش نبود; زیرا او فرد امین و آگاه بود و حتی كافرانی مانند ابوسفیان، ابوجهل و اخنس بن شریق شبانه می آمدند و به طور پنهانی به سخنان آن حضرت گوش فرا می دادند.۲۲
افزون بر آن، مستشرقان نیز متوجه شده اند كه اتهام صرع و مانند آن اتهامی واهی و بی ارزش است و با شخصیت، آموزه ها و تاریخ زندگی پیامبر هیچ تناسب عقلی ندارد.۲۳ از همین روست كه افرادی مانند توماس كارلایل از پیامبر دفاع كرده و هرگونه ادعای كذب و مانند آن را از وی دور دانسته اند.۲۴
شواهدی كه دلالت بر عدم صحت نسبت های مزبور دارند، عبارتند از:
۱) گزاره ها و معارف والای قرآن
معقول و امكان پذیر نیست كه یك انسان دیوانه یا مبتلا به صرع كتابی مانند قرآن بیاورد كه حاوی بالاترین قوانین، احكام و معارف برای بشر باشد. در قرآن قوانینی مانند عدالت طلبی، ظلم ستیزی، آزادی انسان، احسان و نیكوكاری، ترغیب و تشویق علم، دانش و دانشمندان، فقرستیزی و احكام عبادی و قوانین معاملات و احكام قضایی و حقوقی و زندگی مسالمت آمیز آمده است كه حقوق بشر امروز آن ها را برترین قوانین بشری می داند، اگرچه نسبت به بسیاری از قوانین آن هم چنان در غفلت به سر می برد.
۲) گسترش اسلام
با ارائه مكتبی همچون اسلام، بسیاری از مردمان عصر پیامبر كه مبتلا به كفر و شرك بودند به دین اسلام گرویدند. پیروی گسترده انسان ها، دقّت در تبلیغ دین، خنثی كردن انواع توطئه ها و دشمنی های منافقان و دشمنان اسلام و پیروزی های چشمگیر مسلمانان در مبارزات خود تا سرحد شهادت در راه اهداف پیامبر اسلام، خود بهترین دلیل است تا چنین اتهام واهی و غیرمقعول را از بین ببرد; چرا كه هیچ زمانی یك انسان دیوانه یا مبتلا به هیستری یا صرع، نمی تواند جهان و انسان های میلیونی را به تسخیر خود درآورد.
۳) اعتراف سخن سرایان عرب
تحوّل عظیم بعثت و حركت دینی و معنوی پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) با ارائه دادن آیات آسمانی به گونه ای بود كه مخالفان بسیاری از جامعه آن زمان را به چالش كشانید. مخالفان پیوسته درصدد از بین بردن، سست نمودن یا همانند آوردن بودند. تلاش های فراوانی در این زمینه انجام گرفت، سخنوران و فصحای آن زمان با تشكیل انجمن ها و گروه ها به اندیشه افتادند تا مانند قرآن را بسازند یا آن را كلام بشری جلوه دهند یا پیامبر را به جنون متهم كنند. آنان در آخرین تلاش و مبارزه فكری خود به دلیل شگفتی بیش از حد قرآن كریم، آن را «سحر» نامیدند.۲۵ مخالفان خود پی بردند كه این اتهام ها با عقل بشر سازگار نیست و انسان های خردمند آن را نمی پذیرند، به همین سبب اعتراف نمودند كه قرآن برترین كلام هاست.
ولید بن مغیره، اندیشمند عرب در مكه، كه او را «ریحانهٔ القریش» می نامیدند، پس از اینكه آیات سوره سجده را شنید به سوی قبیله بنی مخزوم رفت و گفت: به خدا سوگند كلامی را از محمد شنیدم كه نه كلام انسان است و نه كلام جن، ولی كلامی است كه بر همه كلام ها برتری دارد.۲۶
چنین اعترافی و نیز اعتراف سخن سرایان آن زمان و همچنین گوش دادن ابوسفیان و اخنس بن شریق شب هنگام به آیات قرآن، بهترین دلیل است كه قرآن برخاسته از یك حالت صرع یا هیستری و بیماری های دیگر عصبی و مانند آن نیست.
۴) قرینه تاریخی; تاریخ زندگی پیامبر(صلی الله علیه وآله)
به شهادت تاریخ، زندگی پیامبر پیش از بعثت یك زندگی كاملا سالم و منظم و مورد پذیرش همگان بوده است و هرگز ابتلا به بیماری جنون یا صرع و مانند آن به حضرت نسبت داده نشده است; نه در سنین كودكی و نه در دوران نوجوانی، جوانی و یا میانسالی. اگر چیزی می بود باید تاریخ به آن اشاره می كرد، به ویژه اینكه دشمنان اسلام انگیزه برجسته كردن آن را فراوان داشته اند. در حالات عادی نیز آثاری از جنون یا صرع از آن حضرت مشاهده نمی شد، بلكه سخنان و حالات بسیار معقول و ارزنده از وی شنیده می شد. تنها در هنگام وحی بود كه حالتی غیرعادی به وجود می آمد و دشمنان اسلام چون از حقیقت و عوارض ناشی از آن بی اطلاع بودند تهمت صرع یا جنون را مناسب دیده و بدینوسیله دشمنی خود را آشكار می كردند.۲۷
● تحلیل عرفانی از حالت پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) هنگام دریافت وحی
۱) تجلّی:
وحی، چنان كه پیش از این گفته شد، سخنان سنگین خداوند متعال بر پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) بوده است: (انّا سنلقی علیكَ قولا ثقیلا.) پیش از این در روایتی از امام صادق(علیه السلام)نقل شد كه غشیان و بی هوشی نتیجه تجلّی خداوند متعال بر پیامبر بوده است. تجلّی ممكن است به یكی از دو معنای زیر باشد:
▪ اول: به دلیل آنكه ظهور ذات خداوند متعال محال است، منظور ظهور جلالت و جبروت و اقتدار و عظمت او یا آثار او می باشد كه به نوعی نور الهی تجلّی می كند; مانند تجلّی خداوند بر حضرت موسی(علیه السلام) و مدهوش شدن وی، كه در آیات قرآن بدان اشارت یافته است: (فَلَمَّا تَجَلّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكّاً وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً...) (اعراف: ۱۴) این آیه شریفه درباره حضرت موسی(علیه السلام) است كه دیدن خداوند را درخواست كرد و در پاسخ وی، خداوند نور خود را بر كوه تجلّی نموده كوه متلاشی و با خاك یكسان شد و حضرت موسی بی هوش بر زمین افتاد.
مرحوم طبرسی می فرماید: خداوند متعال آیات خود را برای حضرت موسی بر كوه ظاهر نمود تا ثابت كند خداوند دیدنی نیست. در ادامه، از ابن عباس نقل می كند كه: معنای تجلّی این است كه خداوند نور ذات مقدس خود را بر كوه ظاهر نمود.۲۸
به همین دلیل وقتی پیامبری خود را نزد مقام با عظمت الهی ببیند، لازمه چنین حضوری، از خود بی خود شدن یا مدهوش ماندن است و بر كسی كه مدهوش شود مذمّت روا نیست.
▪ دوم: «نزول قرآن به صورت تجافی نیست; یعنی بدین صورت نبوده كه حین نزول جایگاه اصلی خود را در مقامات فوق از دست بدهد و به موقف تفصیل نزول كند، بلكه تنزیل قرآن به صورت تجلّی بوده است; بدین معنا كه كلام الهی از موطن غیب مكنون و بساطت و تجرّد، در موقف طبیعت و كثرت و تفصیل ظهور می كند و جلوه گر می شود، بدون اینكه مقام عالی خود را از دست بدهد. قرآن از علوم بی پایان ذات اقدس الهی سرچشمه گرفته و نزول و ظهور یافته است، همانند پرتوی از خورشید كه بر زمین می تابد; زیرا همه پدیده های علمی و غیرعلمی جهان با واسطه یا بدون واسطه، از ذات اقدس خدای متعال فیض وجود را دریافت می دارند. او ذات كامل و غیر محدودی است كه همه كمالات از مقام شامخ او سرچشمه می گیرند و نازل می شوند. او در مقام شامخ و بسیط ذات خود، واجد كمالات همه معالیل عینی و عملی است.»۲۹
۲) انسلاخ از مقام مادی:
دیدگاه دیگر این است كه پیامبر در حالت وحی از حالت مادی خارج شده و در حال مشاهده ملكوت الهی و مستغرق در چنین مشاهده ای است. ابن خلدون می نویسد: «پیامبران در حالت وحی از این جهان خارج شده و انصراف می یابند، به گونه ای كه تصور می شود حالت غشوه و اغما بر ایشان به وجود آمده. در صورتی كه چنین نیست ]كه غش باشد[، بلكه در مشاهده فرشته وحی مستغرق گشته اند. در این هنگام است كه درك ویژه ای دارند كه با ادراكات متعارف بشر متفاوت است.»۳۰
● مراتب نزول و كیفیت دریافت ظاهر و باطن قرآن
برخی برای پیامبر دو مرحله دریافتی قرآن مطرح كرده اند كه به نوعی چگونگی نزول تدریجی و دفعی را نیز حل می كند. یك مرحله، دریافت ظاهری قرآن و الفاظ آن است كه به واسطه جبرئیل می باشد. مرحله دیگر، دریافت باطن، حقیقت و تأویل قرآن می باشد كه بر نزول جبرئیل مقدّم است و آن دریافت بدون واسطه از خداوند متعال و از ام الكتاب است. این نظریه را اگرچه طرفدارانی از مكتب عرفانی مطرح كرده اند، اما به نوعی خود مؤید دیدگاه نزول دفعی است كه افراد معروفی مانند سیوطی در الاتقان، زركشی در البرهان و علّامه طباطبائی و بسیاری از مفسّران عصر حاضر نیز طرفدار آن هستند.
ابن عربی در این باره می گوید: اینكه خداوند می فرماید: این قرآن چیزی جز تذكر نیست، یعنی قرآن كریم و نزول آیات آن چیزی جز تذكر و یادآوری برای آنچه قبلا مشاهده كرده است نیست. در نتیجه، قرآن ذكر و یادآور پیامبر برای آنچه قبلا مشاهده كرده است می باشد.۳۱
سعدالدین فرغانی نیز بر این باور است كه پیامبر دو نوع دریافت وحی داشته است: یك دریافت باواسطه جبرئیل و دیگری دریافت مشاهده ای بدون واسطه. و تعجیل پیامبر در قرائت پیش از تمام شدن وحی به وسیله جبرئیل به همین علت بازمی گردد.۳۲ وی می نویسد: مصطفی(صلی الله علیه وآله) در وقت وحی به واسطه جبرئیل، طریق لاواسطه ای هم بر وی منكشف می كرد، تا عین آن معنا را جبرئیل(صلی الله علیه وآله)به طریق وحی ادا می كرد او به طریق لاواسطه، آن را مشاهده می فرمود.۳۳
آیهٔ اللّه جوادی آملی، مفسّر فرزانه معاصر، ضمن پذیرفتن نزول لفظی قرآن كریم به وسیله جبرئیل،۳۴ دریافت باطن و تأویل قرآن را بدون واسطه می داند كه با ترقّی به عالم غیب از حقایق قرآن آگاه می گردد. ایشان می نویسد: باطن و تأویل قرآن ممكن نیست كه به واسطه نزول فرشته وحی بر پیامبر(صلی الله علیه وآله)القاء گردد; زیرا هرچه نزول یابد و به مقام لفظ و مفهوم و علم حصولی برسد در قلمرو ظاهر قرآن خواهد بود نه باطن آن و اگر روح مطهر پیامبر(صلی الله علیه وآله)آیات الهی را بدون ترقّی به عالم غیب و تنها با نزول فرشته وحی دریافت كند، لازمه اش آن است كه از باطن و تأویل قرآن آگاهی نداشته باشد، در حالی كه از جمع بندی آیات قرآن به دست می آید كه آن حضرت از تأویل قرآن و دریافت ام الكتاب از مقام لدن با ترقّی روح آگاه بوده اند.۳۵ با پذیرش این مرتبه از نزول (بدون واسطه) و دریافت باطن و حقیقت قرآن كریم، نزول دفعی، كه به استدلالی شهودی و معنوی نیاز دارد، توجیه خواهد شد; چرا كه نزول دفعی جنبه ای فوق نزول تدریجی دارد و از نظر مرتبه برتر از نزول لفظی و ظاهری است كه افزون بر دلایل قرآنی نیاز به توجیه عرفانی و معنوی خواهد داشت.
علّامه طباطبائی آیه شریفه (و لا تَعجل بالقرآنِ منِ قبل اَن یُقضی الیك وحیه) (طه: ۱۱۴) را گواه بر نزول دفعی و تدریجی گرفته و می فرماید: معنای آیه بازگشت می كند به اینكه تو به قرائت قرآن كه هنوز بر تو نازل نشده است شتاب می كنی; چرا كه تو اجمالا علم به آیات قرآن داری، اما به آن بسنده نكن و از خداوند علم جدید را با صبر و شنیدن ادامه وحی طلب كن. این آیه روایاتی كه نزول قرآن را دو بار می دانند ـ یكی نزول تدریجی و دیگری نزول دفعی ـ تأیید می كند.۳۶
حسین علوی مهر
پی نوشت ها
۱ـ ر.ك: راغب اصفهانی، مفردات فی غریب القرآن، ماده نزل / ابن فارس، مقائیس اللغه.
۲ـ ر.ك: حسن مصطفوی، التحقیق فی كلمات القرآن، ماده نزل، ج ۱۲، ص ۸۲.
۳ـ همان، ج ۱۲، ص ۸۷ و ۸۸.
۴ـ سید محمدحسین طباطبائی، المیزان، ج ۲، ص ۱۲ ـ۱۶ و ج ۱۸، ص ۸۲ـ ۸۸ و ج ۱۳، ص ۱۴۰ ـ ۱۴۱.
۵ـ ابراهیم امینی، وحی در ادیان آسمانی، ص ۶۵ـ۶۷.
۶ـ جلال الدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج ۱، ص ۱۱۵، نوع شانزدهم (مسئله دوم) / زرقانی، مناهل العرفان، ج ۱، ص ۳۴.
۷ـ محمدتقی مصباح، قرآن شناسی، جلد اول، ص ۳۲.
۸ـ جلال الدین سیوطی، پیشین، ج ۱، ص ۱۲۱ (چهار جلدی).
۹ـ همان، و نیز ر.ك: راغب اصفهانی، مقدمه جامع التفاسیر، ص ۸۵.
۱۰ـ صدرالمتألهین، مفاتیح الغیب، ص۳۶،ونیز جزء دوم از سفر سوم،ص۲۷.
۱۱ـابن خلدون،مقدمه ابن خلدون،ص۵۹۸.
۱۲ـ سید محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج ۲۰، ص ۶۲.
۱۳ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۹۸ و ۸۹.
۱۴ـ «و نَزّلنا علیك الكتاب تبیاناً لكل شیء» (نحل: ۸۹).
۱۵الی ۱۷ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج ۱۸، ص ۲۶۸ / ص ۲۵۶ / ص ۲۶۱.
۱۸ـ محمود ماضی، الوحی القرآنی فی المنظور الاستشراقی، ص ۱۰۹ و ۱۱۰.
۱۹. The Life of mohomet. p. ۱۳۵ Emile Der menghem New Yourk Dial Press ۱۹۳۰.
منبع : مجله معرفت


همچنین مشاهده کنید