پنجشنبه, ۲۲ آذر, ۱۴۰۳ / 12 December, 2024
مجله ویستا


سید مرتضی آوینی: اصل عمل است


سید مرتضی آوینی: اصل عمل است
یادم هست كه حضرت امام می‌گفتند ، وضعیت مردم عادی در صحرای محشر خیلی راحت‌تر از علماست ، چون علما به محض اینكه علم پیدا كردند ، همین علم حجابشان می‌شود . یعنی اسباب عجبشان می‌شود و نسبت به آن علم، خودبین می‌شوند ولی مردم از آنجا كه برای خودشان هیچ شانی از علم قائل نیستند ، مشكلی ندارند . این است كه عجب و خودبینی بزرگترین حجاب بین انسان و خدا می‌شود . كمال بشر در فناست ، فنا یعنی از آدم هیچ اثری نمی‌ماند . یعنی خودش از میان كاملا برداشته می‌شود . كسی كه عجب دارد ، بیشترین بعد را نسبت به حقیقت دارد به خاطر اینكه كمال قرب به خدا فناست یعنی از میان برداشتن آن خودی كه در میان بنده خداشت و اغلب در همین منزل می‌مانند ؛ سخت‌ترین منزل هم هست و از آن نمی‌توانند بگذرند و گرفتار می‌شوند ، گرفتار عجب می‌شوند و بدترین منزل‌ها همین است . خیلی از آقایان كه نمی‌رسند به دلیل عجب است . من هیچ دلیل دیگری نمی‌بینم از لحاظ اصولی هم وقتی به نتیجه نمی‌رسند به دلیل عجب است . علت اینكه كسی به اعتقادات اشتباه می‌رسد ، این است كه صفای روحی ندارد .
فرض كنید كه نشستید علم اصولی خواندید و رسیدید . وقتی صفای قلب نباشد ، در خدمت شیطان قرار می‌گیرد . عقل آن چیزی است كه می‌تواند هم در خدمت شیطان واقع شود و هم در خدمت حضرت رحمان مباحثی كه در مورد عقل شیطانی و عقل رحمانی مطرح می‌شود ، در اصول كافی زیاد است ، یك موردش همان است كه از حضرت صادق (ع) می‌پرسند، اگر عقل آن چیزی است كه حضرت علی (ع) داشت ، پس عقل معاویه چه بود ؟ این ( عقل معاویه) ، شیطنت است ولی خوب توی این دنیا به آن هم عقل می‌گویند كه ما به عقل رحمانی و شیطانی تفسیرش می‌كنیم . ولی واقعا از كجا می‌شود فهمید كه چه كسی صاحب عقل شیطانی و چه كسی صاحب عقل رحمانی است؟ چطور است كه یكی عقلش در خدمت شیطنتش واقع می‌شود و یكی در خدمت دینش؟ چطور است كه یكی به اعتقاد اشتباه می‌رشد و بعد بر آن اصرار میكند ؟ خیلی روشن است ، یعنی در واقع رابطه اصول و وصول را نمی‌شود ندید . این رابطه یعنی كسی كه به حقیقت و اصل می‌شود اعتقادات درستی هم دارد ، هر كس هم كه به حقیقت واصل نشد یعنی از نظر قلبی و روحی به حقیقت نرسید ، اعتقادات اشتباهی داشته است .
این می‌شود كه وقتی یك نفر مثل حضرت امام می‌آید ، كافی است برای اینكه یك دنیا را متحول كند، ایشان وقتی می‌خواست قیام كند، حتی یك قیچی در جیبش نداشت ، حتی یك قلم تراش با چاقو در جیبش نبود. چطور این انسان در دنیایی كه سیستم‌های جاسوسی و ضد جاسوسی پیشرفته‌ای دارد كه هیچ چیز از دید آنها مخفی نمی‌ماند (در این نمایشگاههای خارج از كشور – اگر رفته باشید – حتی با ماهواره پلاك خانه‌ها را هم نمایش می‌دهند و تمام حركات ما را با هواپیماهای آواكس می‌دیدند و دقیق محاسبه می‌كردند و به همین دلیل هم خیلی از عملیات‌های ما لو رفت) امام قیام كرد، فقط با یك عیار و عمامه بدون حتی یك قلم تراش و یا یك چاقوی كوچك؟ علتش آن است كه شخص باید به آنجایی برسد كه حضرت امام رسید. وقتی به آنجا برسد كه حضرت امام رسید. وقتی به آنجا رسید خودش همه دنیا را متحول می‌كند . به هیچ وسیله‌ای هم احتیاج ندارد . آن وقت همه قواعد و سنن و اسباب در خدمت آن فرد در می‌آید.
نمی‌خواهیم اسباب را نفی كنیم ولی مسئله نسبت اسباب یا انسان كامل است . این اسبابی كه در دنیا هست اعم از اشیاء شامل سنن ( الهی ) است ، همه اینها در مقابل انسان كل خاضع است . انسان كامل در این اسباب تسخیر و تصرف می‌كند ، در باطن عالم نه در ظاهرش ، ظاهرش بعدا اتفاق می‌افتد یعنی اول امام در باطن عالم تصرف كرد و بعد ما آثارش را در ظاهر عالم هم دیدیم ، تا زمانی كه آن تغییر در باطن عالم نیفتد در عالم ظاهر شاه نمیرود و انقلاب نمی‌شود. در واقع اینها آثار ظاهری آن تحول باطنی است كه در وجود حضرت امام شكل گرفته ارتباط این دو مهم است كه باید بفهمیم هیچ چیز دیگر این قدر فهمیدنی نیست . بعد تازه اگر این را بفهمید ، این علم به اسماست یعنی به ذات نیست . اگر به ذات علم پیدا كند ، تبعات و نتیجه آن علم بلافاصله می‌رسد . اگر علم ما به ذات بود همین الان كه فهمیدیم با تزكیه روح میشود در عالم تسخیر كرد ، به آن می‌رسیدیم یعنی همین الان به صفای قلب و تزكیه روحانی و كمال انسانی می‌رسیدیم ، چرا نمی‌رسیم؟
هر چه هست این میان حجاب عجب است و (انسان) متناسب با این كه این حجاب چقدر غلیظ و كدر و كثیف است، به اعتقادات اشتباه می‌رسد . این است كه شما (اگر) الان دائم اصول و فلسفه بخوانید ( و این حجاب از بین نرفته باشد)، فلسفه در خدمت آن كسی كه می‌خواهد عالم را با شیطنت تسخیر كند ، در می‌آید . مگر الان در خدمت غرب در نیامده است؟ خیلی راحت با مباحثی كه در فلسفه مطرح می‌كنند ، عالم را تسخیر می‌كنند . اصلا عالم ما یك عالم فلسفی است و غرب ، عالم را با فلسفه تسخیر كرده است . اگر قرار بود فلسفه آدم را به جایی برساند ، پس چطور (غرب) عالم را با فلسفه تسخیر كرده است؟
فلسفه آدم را به جایی نمی‌رساند ، چنان كه عرفان هم نمی‌رساند ، عرفان نظری هم نمی‌رساند . اصل عرفان ، عرفان عملی است نه عرفان نظری . حالا « مصباح الهدایه » حضرت امام را كه به نظر من بهترین كتابی است كه در عالم نوشته شده است – بگذاریم وسط و آن را بخوانیم چه فایده‌ای دارد ؟ فایده‌اش این است كه فقط نشانه‌هایی پیدا می‌كنید كه به كجا باید رسید یا آدم رابطه بین اصول و وصول و رابطه درس و بحث و آنجایی كه می‌خواهد برسد را می‌فهمد ، رسیدن به آن ، چیز دیگری می‌خواهد . مسئله من اینجاست ، ببینید من حرف‌هایی كه اینجاها نوشته‌ام ، مبتنی بر یافته‌هایی مجرد از سینما و رمان و تكنولوژی و تمدن جدید و این طور چیزهاست . این یافته‌ها مسلط بر اینهاست .
یعنی اگر می‌بینید این عناوین اینجا نوشته شده ، علتش این است كه روزگار ما روزگار این گرفتاری‌هاست. یعنی ما الان به این چیزها و به تمام محصولات و لوازم تمدن غرب مبتلاییم و بزرگترین مبارزه ما هم عبور از اینها و یا غلبه بر اینهاست. علت اینكه این مباحث و عناوین را مطرح می‌كردم ، این است كه من یافته‌هایم را از طریق دیگری گیر آورده‌ام ، از طریق سینما كه به دست نیاورده‌ام . فرض كنید این را شما بخوانید و بروید سینما را یاد بگیرید ، منتها اینها از جای دیگری گرفته شده (و بعد آمده تحت عناوینی) مثل سینما و رمان و.... از خود اینها نمی‌شود به جایی رسید. اگر آدم از خود اینها بخواهد به جایی برسد ، مستغرق در اینها می‌شود.
منبع : مرکز اسناد انقلاب اسلامی