سه شنبه, ۱۷ مهر, ۱۴۰۳ / 8 October, 2024
مجله ویستا

شکست طرح خاورمیانه آمریکایی


شکست طرح خاورمیانه آمریکایی
خاورمیانه به سبب تمدن كهن ومنابع فراوانی كه دراختیار دارد، همیشه مورد توجه قدرت های بزرگ بوده است. دردهه های اخیر طرح آشكار و پنهان بسیاری ازسوی قدرت های بزرگ برای این منطقه پی ریزی شده است. برخی ازآن طرح ها عملی گشته ومنافع قدرت های بزرگ را تأمین نموده و برخی دیگر نیز با شكست مواجه شده اند ویا در حد یك طرح باقی مانده اند.
بنابراین طرح خاورمیانه بزرگ اولین طرحی نیست كه برای این منطقه مطرح شده است. پیش ازاین طرح نخست وزیر سابق رژیم صهیونیستی شیمون پرز با عنوان خاورمیانه جدید سال ها مورد بحث قرارگرفت. همچنین طرح های اقتصادی برای ایجاد بازارمشترك خاورمیانه و تأسیس یك سازمان بزرگ منطقه ای با عضویت همه كشورهای منطقه ازشمال آفریقا تا غرب آسیا نیز بارها موردتوجه قرار گرفته است.
از نمونه های دیگر این طرح ها می توان به همكاری كشورهای اروپایی و مدیترانه ای اشاره نمود. در عین حال طرح های دیگری نیز در همین زمینه وجود دارند كه به مسائل منطقه به صورت جزئی می پردازند، نظیر طرح های مختلفی كه برای حل مسئله فلسطین مطرح شده است. اگر بخواهیم همه این موارد را مدنظر قرار دهیم باید بگوییم كه طی ۳۵ سال اخیر بیش ازیكصد طرح در مورد مسائل كوچك و بزرگ این منطقه ارائه شده كه سرنوشت همه آنها تقریبا یكسان بوده است. زیرا این طرح ها نه برای اجرا بلكه برای ایجاد یك فضای روانی در جهت پیشبرد سیاست های خاصی مطرح می شوند.
طرح خاورمیانه بزرگ نیز درهمین چارچوب مطرح شده است.انتخاب اصطلاح خاورمیانه بزرگ از جانب استراتژیست های آمریكایی و اسراییلی، برای دربرگرفتن تمام كشورهای اسلامی(مانند پاكستان، افغانستان، آسیای مركزی، ایران و تركیه) است كه درتحولات جهان اسلام تأثیر گذارند. بنابراین در تعریف حدود خاورمیانه بزرگ توسط نظریه پردازان راهبردی ایالات متحده و رژیم صهیونیستی، از كشورهای شمال آفریقامانند مراكش والجزایر گرفته تاكشورهای آسیای میانه همچون ازبكستان و تاجیكستان و حتی كشورهایی نظیر افغانستان و پاكستان نیز نام برده می شود.
آمریكا با توجه به داعیه و انگیزه هژمونی جهانی (سلطه و رهبری اش برای ایجاد و حفظ یك نظام جهانی و تقدم منافع و اهداف ملی اش بر مقررات بین المللی)، و تعریف فراملی كه از منافع و امنیت ملی خود دارد، به طرح استراتژی اقدام نظامی پیشگیرانه در پرتو جهان بینی مبتنی بر دو انگاری متضاد (خیر و شر) پرداخته است.
دراین راستا سیاست خارجی خود را درخاورمیانه به عنوان تنها منطقه ناآرام جهان برپایه ممكن و مطلوب دانستن ایجاد تغییراتی اساسی در وضعیت ژئوپولتیك و دموكراتیزه كردن آن (مقابله با دیكتاتوری، بسط و توسعه دموكراسی و آزادی، وبه قدرت رساندن دولت های مردمسالار، مبارزه با افراط گرایی و از میان برداشتن ریشه های آن، تحت طرح خاورمیانه بزرگ) و تغییر حاكمان مستبد به عنوان اولویت مبارزه با تروریسم (به عنوان حامیان تروریسم وهراس از دست یابی گروه های تروریستی به سلاح های هسته ای توسط این دولت ها) گذارده است.
واشنگتن معتقد است همانگونه كه پیمان هلسینكی اروپا را متحد كرد و درفروپاشی شوروی و نظام دیكتاتوری كمونیستی نقش مهمی داشت،یك طرح جدید نیز برای خاورمیانه می تواند رادیكالیسم اسلامی را در این منطقه متلاشی نماید. بدین ترتیب طرح خاورمیانه بزرگ براساس الگوی «فرایند هلسینكی» پس از سال ۱۹۷۵تدوین شد كه بر حقوق بشر در سراسر اروپا به ویژه دربلوك شرق تكیه داشت.
برنامه ای كه از منابع متنوع اروپایی (به خصوص «فرآیند بارسلون») و سازمان ملل (گزارش های ویرانگر دپارتمان توسعه سازمان ملل درباره منطقه خاورمیانه) الهام می گیرد، اما مدعی است كه فراتر وجامع تر از آنهاست. این برنامه سه كمبود اصلی را در كشورهای خاورمیانه مطرح كرده و مدعی است كه باید این كمبودها را جبران كرد: ۱-انواع آزادی های اساسی ۲-آموزش و پروش ۳- حقوق زنان.
اگرچه طرح خاورمیانه بزرگ آمریكا درنگاه اول به نكات دقیقی نظیر انتخابات آزاد، احزاب دموكراتیك، آزادی زنان، ایجاد رسانه های مستقل، توسعه مدارس، برنامه های اصلاحات اقتصادی وعضویت در سازمان تجارت جهانی (WTO) اشاره می كند، اما در واقع بیش از آنكه به نفع كشورها و یا مردم خاورمیانه باشد، ضامن منافع حیاتی آمریكا در عرصه های نظامی و اقتصادی می باشد. منافع حیاتی آمریكا در منطقه با استقرار ثبات عجین شده است و از نظر استراتژیست های ایالات متحده و اسراییل، صحنه اصلی نبرد جهانی با تروریسم در حوزه خاورمیانه بزرگ قراردارد.
ازاین دیدگاه برای دستیابی به «امنیت مطلق» در قبال تهدیدات یاد شده باید این نبرد روی ریشه های تروریسم (Attack the Roots of Terrorism) در خاورمیانه متمركز شود.
بنابراین در نگرش آمریكایی و اسراییلی، اجرای طرح خاورمیانه بزرگ به طور دقیق به دنبال تحقق «امنیت و ثبات» در این حوزه گسترده جغرافیایی متشكل ازكشورهای مسلمان است. نتیجه عملیاتی و اجرایی تحقق «امنیت وثبات» درخاورمیانه بزرگ قبل از هرچیز «امنیت برای بقاء اسراییل» و «تثبیت هژمونی ایالات متحده» در سطح این منطقه است كه البته ثمره نهایی آن هژمونی جهانی آمریكا خواهدبود. هسته مركزی ایده طرح خاورمیانه بزرگ عبارت از تغییر وضع موجود مبتنی بر مفهوم تغییر منطقه ای «Regional Change» است.
پیش از این در دوران جنگ سرد گسترش نفود شوروی و كمونیسم درمنطقه، گسترش ناسیونالیسم افراطی عربی و به خطر افتادن كنترل نفت در منطقه از جمله تهدیداتی بودند كه منافع ایالات متحده را به خطر می انداختند. درحال حاضر نیز اگر چه آمریكا بر چهار موضوع صلح خاورمیانه، تروریسم، اشاعه سلاح های كشتار جمعی، دموكراسی و حقوق بشر تكیه می كند اما در واقع نگرانی ها و چالش های رودرروی آمریكا در منطقه عبارتند از:
۱) صلح خاورمیانه: علی رغم همه تلاش های آمریكا برای استقرار صلح در خاورمیانه هنوز موفقیتی به دست نیامده است. پیروزی حماس در انتخابات فلسطین و آغاز دور جدیدی از منازعات خونین میان رژیم صهیونیستی و حزب الله لبنان، نشان از پیچیدگی بیشتر مناسبات در منطقه دارد. درواقع پیروزی حزب الله بر ارتش قدرتمند رژیم صهیونیستی كه از سوی ایالات متحده و كشورهای غربی پشتیبانی می شد، فصل تازه ای را در مناسبات و معادلات خاورمیانه آغاز كرد. اسرائیل كه با چراغ سبز آمریكایی ها به لبنان حمله كرده بود، با مقاومت و پایداری نیروهای مقاومت لبنان رو به رو شد و جنگی را كه از پیش خود را برنده آن می پنداشت، به حزب الله باخت و با سرشكستگی مجبور به پذیرش صلح گردید.
به همین سبب حزب الله لبنان موفق شده است نسبت به سایر احزاب سیاسی در لبنان، احترام و همدلی قابل توجه و برجستگی خاصی كسب كند و به عنوان الگوی تحول و پختگی حركت های اسلامی مبارز بر اثر گذشت زمان به حساب آید.
۲) نفت: نیاز آمریكا به نفت درحال افزایش است، اما كنترل قیمت نفت در دست واشنگتن نیست. درواقع عوامل متعددی در تعیین قیمت نفت تأثیرگذار هستند كه درحال حاضر صلح خاورمیانه، مسئله هسته ای ایران و جنگ عراق در صدر آنها قرار دارد.
۳) ایران: مسئله هسته ای ایران و پایداری جمهوری اسلامی در دفاع از حقوق حقه خود، ایالات متحده را با چالشی جدی در عرصه سیاست های جهانی روبه رو كرده است.
از نظر نومحافظه كاران كاخ سفید، ایران كشوری است كه به مجموعه اقداماتی دست زده كه می تواند ثبات منطقه ای كه خود در آن قرار دارد را به مخاطره اندازد. واشنگتن، ایران را به مخالفت با روند صلح خاورمیانه و رعایت نكردن حقوق بشر و دموكراسی متهم و به خاطر حمایت از حزب الله لبنان و گروه های نظامی فلسطینی از قبیل حماس و جهاد، به عنوان فعال ترین كشور حامی تروریست معرفی می كند. اما بیشترین فشار آمریكا توسط اهرم تلاش برای دستیابی به تسلیحات هسته ای می باشد. آمریكا معتقد است كه ایران به پیشرفت در زمینه اجرای برنامه هسته ای ادامه می دهد و هدفش، دستیابی به كنترل چرخه كامل سوخت هسته ای است و به صورت پنهانی سرگرم تهیه سلاح های هسته ای است.
اما با توجه به شرایط موجود آمریكا در عراق و افغانستان، برخی از تحلیل گران معتقدند آمریكا در موقعیت فعلی قادر به حمله نظامی گسترده به ایران برای تغییر رژیم و یا انهدام توانایی هسته ای ایران نمی باشد.
بنابراین این مسئله برای نومحافظه كاران كاخ سفید كه حتی فعالیت هسته ای صلح آمیز ایران را در چارچوب موازین قانونی و بین المللی نیز نمی پذیرند بسیار گران تمام خواهد شد. چرا كه آنها در تبلیغات خود چنین توجیه می كنند كه اگر ایران به فناوری هسته ای دست یابد، ممانعت تهران از تبدیل ظرفیت های هسته ای خود به نفوذ سیاسی به چالش كلیدی سیاست آمریكا تبدیل خواهد شد. از همین روی دولت بوش امیدوار است با متحد كردن جامعه بین المللی و اعمال فشار سهمگین، ایران را از ادامه فعالیت های هسته ای باز دارد.
۴) عراق: اوضاع ناامن عراق از یك سو این كشور را به باتلاق و جهنمی دیگر برای ایالات متحده مبدل كرده و از سوی دیگر شكاف فزاینده میان دموكرات ها و لیبرال ها در داخل آمریكا در مورد جنگ، نومحافظه كاران كاخ سفید را با چالش های جدی رو به رو ساخته است. تیم جنگ طلب محافظه كاران كه پس از ساقط نمودن طالبان در افغانستان، حمله به عراق، اشغال این كشور و حكمرانی بر آن را ساده تصور می كردند، روز به روز با چالش های گسترده تری مواجه می شوند. به طوری كه اگر پیش از حمله به عراق گمانه زنی های درستی در این رابطه به عمل می آوردند، بعید به نظر می رسید كه به عراق تجاوز كنند.
مقامات آمریكایی كه ابتدا با اعتماد به معارضین، تصور می كردند كه با وارد شدن به عراق، مورد استقبال مردم این كشور قرار می گیرند، نه تنها مورد استقبال قرار نگرفتند، بلكه با مقاومت هایی در استان های مهم عراق نیز روبه رو شدند.
۵) ضدیت با آمریكا در منطقه: حمله غیرقانونی آمریكا به عراق، نارضایتی از سیاست های آمریكا در نزد افكار عمومی و دولت های منطقه گسترش بخشیده است. به طوری كه ظهور «جنبش های سیاسی اسلامی ضداسرائیلی و ضدآمریكایی» در سرزمین های اشغالی و لبنان و تسری آن به سایر مناطق خاورمیانه بزرگ تهدید جدیدی بر علیه ایالات متحده محسوب می شود. از دیدگاه نظریه پردازان آمریكایی آن چیزی كه در حوزه خاورمیانه تهدید اصلی علیه امنیت و بقای رژیم صهیونیستی و تثبیت هژمونی ایالات متحده در قرن ۲۱ محسوب می شود، سلاح های كشتار جمعی نیست، بلكه رفتار جدید مسلمانان است كه از تحول بنیادین فرهنگ و اعتقاد سیاسی آنان نشأت می گیرد.
شاخص اساسی این تحول، ظهور «اسلام سیاسی» در تفكر و رفتار مسلمانان پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران است كه به صورت مقاومت و مقابله با موجودیت رژیم صهیونیستی و عدم تمكین به سیطره ایالات متحده بر جهان و نیز خاورمیانه نمود یافته است.
بنابر استدلال استراتژیست های آمریكایی و اسرائیلی، برای تحقق «امنیت مطلق» باید ریشه های ظهور این روح و تفكر در حال گسترش در میان مسلمانان منطقه را نشانه رفت. طبق این نگرش نخست باید دولت های حامی و نشر دهنده این تفكر و روح ضدیت با بقاء اسرائیل و ایالات متحده میان مسلمانان منطقه را هدف گرفت. لذا قبل از هر چیز باید نسبت به «تغییر این حكومت ها» با پیگیری راهبرد تغییر رژیم «Change Regime» جهت «امنیت سازی» اقدام كرد.
براین اساس طرح خاورمیانه بزرگ آمریكا برای نبرد با ریشه های تهدید در قبال تل آویو به عنوان متحد اصلی واشنگتن مبتنی است بر تغییر بنیادین منطقه ای كه شامل پیگیری تغییر رژیم حكومت های چالشگر و الهام بخش، و تغییر ساختار فرهنگی و اجتماعی و دینی كلیه كشورهای مسلمان با عنوان اصلاحات و توسعه دموكراسی می باشد.
بدین ترتیب به نظر می رسد طرح اصلاحات ایالات متحده در خاورمیانه بزرگ برای «تغییر بنیادین منطقه» به جای تكیه بر صرف تغییر رژیم و «دولت سازی» مانند آنچه كه در كوتاه مدت در افغانستان و عراق با روی كار آوردن دولت های طرفدار و متحد واشنگتن در حال پیگیری است، روی ریشه اصلی یعنی «دین سازی» یا همان مدرنیزه كردن اسلام به روش آمریكایی استوار می باشد.
براین اساس دولتمردان ایالات متحده در یك رویكرد آرمان گرایانه درپی عملیاتی ساختن ایدئولوژی لیبرال دمكراسی از بیرون، به عنوان دستاورد و انتخاب برگزیده بشر مغرب زمین به درون كشورهای اسلامی در خاورمیانه بزرگ هستند. مقامات كاخ سفید به دنبال آن هستند كه با انجام تغییراتی در خاورمیانه بر اسلام گرایی در این منطقه چیره شوند.
در جهان دگرگون شده پس از یازده سپتامبر، آمریكا در جغرافیایی كه اكثر جمعیت آن را مسلمانان تشكیل می دهند درصدد است كه تغییر رژیم را ابتدا از كشورهای خاورمیانه شروع كرده و سپس به دیگر كشورهای مسلمان سرایت دهد.
چرا كه واشنگتن بر این نظر است كه تروریسم از خاورمیانه سرچشمه می گیرد و ریشه تروریسم در جغرافیای اسلامی نهفته است.
به زعم آمریكا رژیم های اقتدارگرا در خاورمیانه هرچه دروازه های خود را به روی جهان باز كنند و هر چه با دیگر كشورهای جهان پیوسته شوند و هر چه اقتصادشان بیشتر رشد كند و هر اندازه كه دموكراتیزه شوند به همان اندازه خلا امنیتی پر شده و كانال های ترور هم محدودتر خواهد شد. به علاوه یك چنین فرآیندی درگیری های اعراب- اسرائیل را به یك راه حل دائمی رهنمون می سازد.
از این رو درمی یابیم كه طرح خاورمیانه بزرگ بیش از آنكه برآمده از مردم منطقه، در خدمت ملت های منطقه و منافع ملی كشورهای منطقه باشد، برآمده از خواسته و اراده صهیونیست ها و آمریكایی ها است و بالطبع حامی منافع آنان نیز در منطقه خواهد بود.
با تمام این تفاسیر، طرح خاورمیانه آمریكا به اهداف از پیش تعیین شده و نتایج مطلوب دست نیافته است. چرا كه اولا جمهوری اسلامی ایران همچنان به عنوان كشوری چالشگر در مقابل قدرت هژمون ایستادگی خود را ادامه می دهد. ثانیا صلح مطلوب آمریكایی و اسرائیلی به لطف پایداری مقاومت اسلامی برقرار نشده است و ثالثا بر خلاف ادعاها و پیش بینی های استراتژیست های آمریكایی، در هر یك از كشورهای منطقه كه در آن انتخابات آزاد برگزارگردید، اسلام گرایان و مخالفان آمریكا قدرت را دست گرفتند. فرایندهای فوق بیش از هر چیز دیگر، شكست آمریكا را در طرح خاورمیانه بزرگ نمایان می سازند.
شعیب بهمن
منبع : روزنامه کیهان