جمعه, ۱۳ مهر, ۱۴۰۳ / 4 October, 2024
مجله ویستا
میدان جنگ شیر و خرس
● دو کلمه حرف حساب دربارهٔ ونیز
ونیز مشهور است به شهر عشاق، اما وقتی پای جشنوارهٔ ونیز به میان میآید، آرامش و لطافت به کنار میرود و جوش و خروش، مبارزه و جنگ، دوندگی و مسابقه و کشمکش در تمام سطح آن (حتی بین سازماندهندگانش) بهوجود میآید. این جشنواره از سالها پیش دنبالهرو مستقیم سیاستهای حکومت ایتالیا بوده و هنوز هم هست. وقتی چپها در قدرت هستند، آدمهای خود را مسئول ونیز میکنند و هنگامیکه راستها در انتخابات پیروز میشوند، مهرههای خود را بر جشنواره تحمیل میکنند. این میدان جنگ، و اعمال سلیقه و قدرت، در انتخاب فیلمها و گزینش هیأت داوران هم گسترش مییابد. اما جدال بر سر اعتبار بینالمللی، خود یک میدان جنگ دیگر است: رقابت سرسختانه با جشنوارهٔ برلین. شیرهای ونیز با خرسهای برلین درگیری میشوند! جالب اینجاست که سمبل بسیاری از جشنوارهها حیوانات و جانوران و پرندگاه هستند“؛ مثل بز بالدار جشنوارهٔ تهران، سیمرغ جشنوارهٔ فجر، یوزپلنگ لوکارنو و غیره. برلین و ونیز با کن هم رقابت دارند.
مارکو مولر مدیر توانا و هوشمند جشنوارهها که از سال پیش مسئولیت ونیز را بهعهده گرفته از چپ و راست مورد حمله قرار میگیرد و بسیاری از حرفهایهای سینمای ایتالیا میپرسند چگونه مارکو مولر با ایدههای چپش میتواند با حکومت ”خیلی راست“ برلوسکونی همکاری کند؟ وقتی از او سئوال میشود وضعیت ونیز ۲۰۰۵ چگونه است، پاسخ میدهد: ”حتی قبل از اینکه جشنواره شروع شود و فیلمها دیده شوند، در مطبوعات ایتالیا به من حمله میکنند. من اعلام میکنم که کاملاً مستقل عمل میکنم و بههیچ عنوان تحت تأثیر قدرت مرکزی نیستم... بعضیها مرا متهم میکنند که جشنواره را آمریکائیزده کردهام. من ادعا دارم که فیلمهائی که انتخاب کردهام همه کیفیت هنری خوبی دارند؛ اینها نمونههای خوب سینمای مستقل آمریکا هستند. جشنواره باید نقش مؤلف را بازی کند. در عین حال باید سینماهای حاصلخیز را معرفی و عرضه کند. باید آثار کشورهائی از بالکان، آفریقا، کشورهای مسلمان و غیره را به نمایش گذاشت. یک جشنواره باید امکان دیده شدن فیلمهای مؤلف، نوآور و متفاوت را هم برای خریداران و کاشفان بهوجود بیاورد. مشکل ما این است که به اندازهٔ جشنوارهٔ کن دستمان باز نیست. تیری فرمو (مدیر هنری کن) برای انتخاب فیلمهایش دست به ریسکهای بزرگتری میتواند بزند. من واقعاً ژیل ژاکوب را تحسین میکنم که موفق میشود بزرگان را در کنار جوانها و ناشناختهها قرار دهد. سابقهٔ فرانسه که مستعمرههای زیادی داشته به او کنجکاوی خاصی میدهد که به سراغ کشورهای قبلاً مستعمره برود و فیلمهائی هم بیابد و حتی در جاهای دیگر. ایتالیا از این بابت کمبود دارد. مثلاً ما وقتی میخواستیم به مناسب صدمین سالگرد تولد سینمای چین یک برنامهٔ مفصل در ونیز برگزار کنیم، اینجا همه به من خیلی چپچپ نگاه میکردند که مارکو دارد سینمای آسیا را علم میکند! اما بگویم که ”سینمای شرقی“ یا ”آسیائی“ وجود ندارد. اینگونه صحبت کردن خیلی نژادپرستانه است و احمقانه.“
مارکو مولر در پاسخ به اینکه انتخاب فیلمهای ایتالیائی مشکلی ایجاد نکرد، گفت ”روش من این است که آنچه مرا به سر شوق میآورد انتخاب میکنم. در مورد فیلمهای ایتالیائی سعی کردم مجموعهای از ژانرهای مختلف را که معرف سینمای این کشور باشد برگزینم. فیلمها میبایستی آینهای از واقعیتهای جامعه باشد. ایتالیا امروز فیلمهائی همه تهیه میکند که به زبانهای دیگر ساخته شده و سینما دارد در اینجا هویت دیگری پیدا میکند. مسئلهٔ هنری و تجارتی هم مطرح است که آیا اینها علیه همدیگرند؟ چیزیکه امروز به آن پی بردهام این است که برای جشنوارهای چون ونیز بایستی نه چندان قراردادی و طبق سلیقهٔ اینجا عمل کرد و نهچندان هم خیلی غیرمتعارف.“
مطبوعات ایتالیا که انتقادهای خود را قبل از شروع جشنواره علیه مدیر آن شروع کرده بودد، کار را بهجائی رساندند که میگفتند بین رئیس جشنواره (داوید کروف) و او نیز درگیری و اختلافنظر شدید وجود دارد. یکی از اختلافها در مورد ایجاد یکبازار فیلم در ونیز است. مولر میگوید: ”یک جشنواره هدفش نباید فقط نمایش تعدادی فیلم باشد، بلکه باید شرایطی ایجاد کند که زندگی این فیلمها دوام یابد و به نمایش عمومی هم درآید. باید بتوان پس از پایان جشنواره در جاهای دیگر هم آنها را عرضه کرد. من میخواهم سیاست همکاران قبلیام را ادامه بدهم که معتقدند ”ونیز یک قارۀ بدون پاسپورت“ است. به من بسیار بد و بیراه میگویند، چون همواره اصرار دارم باید در ونیز بازار فیلم ایجاد کرد. یک جشنواره باید زمینهای فراهم کند که فیلمهایش به فروش برسد. جشنوارهٔ کن سیستم فوقالعادهای ایجاد کرده ”بنیاد سینمائی“ است. به سینماگران جوان کمک میکند تا بتوانند برای فیلمهایشان سرمایه پیدا کنند و سپس به آنها کمک میکند تا فیلمهایشان در کن به نمایش درآید و در همینجا در بازار فیلم بتوانند آنرا بفروشند. مایلم ونیز هم سکوی پرتاب فیلمها و فیلمسازان بشود. مسئولان این اجازه را هنوز به من ندادهاند و مرا از اینکار منبع کردهاند. ما نسبت به دیگران عقب هستیم و باید آنرا جبران کنیم.“
● دو کلمه حرف حساب با دبیرهنری هفتهٔ منتقدان
یکی دو روزی به پایان جشنواره بیشتر نمانده که سرانجام قرار گفتوگو با فرانچسکو دیپاچه قطعی میشود و در کافهٔ نزدیک کاخ جشنواره همدیگر را میبینیم. قبلاً قرار بود در پاریس این گفتوگو انجام شود اما بهدلیل گرفتاریهای دبیرهنری هفتهٔ منتقدان میسر نشد. حالا اکثر فیلمهای این بخش را دیدهام و راحتتر میتوانم قضاوت کنم. فرانچسکوی ۴۸ ساله اهل ناپل است و در همان شهر پس از تحصیلات ادبیات شروع به نوشتن نقد در روزنامههای مختلف از جمله مانیفست کرده. سپس پانزده سال با کانال ۳ ایتالیا برای برنامههای سینمائی همکاری داشته و از چهارپنج سال پیش عضو هیئت انتخاب بخش هفتهٔ منتقدان ونیز است و از امسال بهعنوان دبیر جدید این بخش انتخاب شده است.
● امسال بیستمین سالگرد این بخش است و شما بهعنوان دبیرهنری جدید انتخاب شدید. در نظر دارید سیاست خاصی برای هفتهٔ منتقدان در پیش بگیرید؟
بله از امسال فقط فیلمهای اول بلند کارگردانان را قبول میکنیم، در حالیکه قبلاً فیلمهای اول و دوم پذیرفته میشدد. ما میخواهیم دیدهبان جوانانی باشیم که قدم در سینما میگذارند. میخواهیم با دیگران متفاوت باشیم و هویت مستقل و مشخصی داشته باشیم. ما سازماندهی جدیدی از امسال داریم و یک سالن اصلی جشنواره (سالن پرلا) را با بخش ”روزهای مؤلفان“ تقسیم میکنیم. ولی مانند گذشته فقط هفت فیلم برای بخش رقابتیمان انتخاب میکنیم.
● بهجزء شما چند نفر دیگر عضو کمیته هستند؟
کلاً پنج نفریم که همگی عضو شورای منتقدان ایتالیا هستیم. امسال ۲۵۰ فیلم را دیدیم که از ایران هم تعدادی در آن بود. بیشترین فیلمهای خوب از فرانسه بود که حداقل پنج شش فیلم قابل بحث داشتند ولی ما فقط یک فیلم میتوانستیم انتخاب کنیم.
● از ایتالیا چطور؟
سال گذشته از ایتالیا فیلم خوبی ندیدیم و انتخاب هم نکردیم. میخواستیم به سینمای خودمان هشدار بدهیم که اوضاع خطرناک است. البته خیلیها ما را سرزنش کردند که چرا از ایتالیا فیلم نگرفتهایم. امسال یک فیلم خوب ایتالیائی در برنامه داریم.
● بودجهٔ شما را چه سازمانی تأمین میکند؟
برای سفر به کشورها و انتخاب فیلمها، جشنوارههای همان کشورها ما را دعوت میکنند و خرج سفر میدهند. اما در ایتالیا وزارت فرهنگ حمایت میکند و چندین اسپانسر خصوصی هم داریم، به هر حال بودجهٔ محدودی داریم. جایزهٔ اول این بخش که با ترکیب رأی مردم و منتقدان انتخاب میشود، سههزار یورو است. اما فیلمهای هفتهٔ منتقدان، خودبهخود کاندیدای دریافت ”شیر طلای فیلمساز آینده“ (معادل دوربین طلائی کن) هستند. قبلاً بسیاری از فیلمهائی که در بخش ما بودهاند موفق به دریافت این جایزه شدهاند که صدهزار یورو به سازندهٔ آن تعلق میگیرد.
● از ایران تاکنون چند فیلم طی بیست سال در بخش شما پذیرفته شده؟
در ۱۹۹۷ فصل پنجم (رفیع پیتز)، در سال ۲۰۰۰ روزی که زن شدم (مرضیه مشکینی)، در ۲۰۰۲ امتحان (ناصر رفائی)، در ۲۰۰۴ ساکنان سرزمین سکوت (سامان سالور) و امسال یادداشت بر زمین (علیمحمد قاسمی)
● از بین شش فیلمی که تاکنون در جشنوارهٔ امسال در بخش شما دیدیم، هنوز فیلم فوقالعادهای پیدا نکردهام...
این نظر شماست. شاید از فیلم هفتم خوشتان بیاید! حتماً این فیلم فرانسوزی را ببینید. یک نکته و دلگیری خودم را بگویم که متأسفانه رسانهها توجه چندانی به هفتهٔ منتقدان نمیکنند و فقط به فیلمهای مسابقه میپردازند. خیلی حیف است! گاهی اگر یک فیلم انگلیسی یا آمریکائی در بخش ”روزهای مؤلفان“ باشد کمی به آن میپردازند، در حالیکه در جشنوارهٔ کن مطبوعات فرانسه صفحات زیادی را به همهٔ بخشهای کن اختصاص میدهند و باعث خوب مطرح شدن فیلمهای هفتهٔ منتقدان و پانزده روز کارگردانان میشوند. ما باید راهی بیابیم تا از این وضعیت در ایتالیا بیرون بیائیم. برای سال آینده ممکن است جدا از فیلمهای داستانی چنانچه مستند بلند فوقالعادهای هم پیدا کنیم آنرا انتخاب کنیم.● دو کلمه حرف حساب با مدیر ”روزهای مؤلفان“
چند سال پیش گویا مارتین اسکورسیزی و برناردو برتولوچی در ملاقاتی با هم در جشنوارهٔ ونیز صحبت ایجاد بخشی به نام ”روزهای مؤلفان“ را کرده بودند. این بخش که میبایستی کلاً جدا از سیاستهای رسمی جشنواره عمل کند و همانگونه که از اسمش برمیآید به سینمای مؤلف، مستقل، نوگرا و متفاوت بپردازد، از سال پیش به همت انجمن کارگردان ایتالیا شکل گرفت و مدلش هم ”پانزده روز کارگردانان“ کن بود. در دومین سال، این بخش بسیار مورد توجه قرار گرفت و خیلی از تهیهکنندگان اروپا و آمریکا و فیلمسازان کشورهای گوناگون علاقهٔ خود را برای شرکت در این بخش اعلام کردند. مدیر هنری آن آقای جورجو گوزِتّی بسیار مهربان، خوشبرخورد و باکلاس است. همواره در آستانهٔ ورودی ”ویلای مؤلفان“ که جنب هتل مشهور اکسلسیور است، حضور دارد و به مؤلفان، خبرنگاران و مهمانان خوشامد میگوید. او قبلاً روزنامهنگار بوده و سپس طی بیست سال گردانندهٔ جشنوارههای گوناگونی در ایتالیا شده و از ۱۹۷۹ با جشنوارهٔ ونیز بهعنوان مشاور جیلو پونتهکوروو (مدیر قبلی) همکاری داشته است. در ۱۹۹۱ خودش جشنوارهٔ فیلم نوآر را در شمال ایتالیا بهوجود آورد و با جشنوارهٔ فیلمهای ایتالیائی شهر نیس (در فرانسه) همکاری میکند. در ۲۰۰۴ دو انجمن ”سینماگران مؤلف ایتالیا“ و ”انجمن سینماگران و تهیهکنندگان“ این کشور از او خواستند مسئولیت ایجاد بخش ”روزهای مؤلفان“ را بهعهده بگیرد. در سال اول اکثریت فیلمهای این بخش خیلی ویژه و تجربی بود، و از امسال چارچوب خود را گسترش داده و فیلمها ترکیبی از آثار مؤلف و فیلمهائیست که بتوانند راهی به بازار هم بیابند. مطبوعات بینالملل دربارهٔ این بخش مطالب خوبی نوشتند؛ از جمله روزنامههای فرانسه مثل لوموند، لیبراسیون، فیگارو، اما در خود ایتالیا نیز توجهی را برانگیخت.
● علت ایجاد بخش ”روزهای مؤلفان“ چیست؟
ما در جستوجوی ”سینمای مورد نیاز“ یا میتوان گفت در پی ”سینمای بد رنجور“ هستیم. البته بعضیها ما را مسخره کردند و گفتند که سینمای مؤلف در دیگر بخشها هم وجود دارد. اما چیزیکه ما میخواهیم روی آن تمرکز کنیم، سینمائی است که بحث ایجاد کند، ما را به تفکر وادارد و به کشمکش دعوت کند. ”سینمای مورد نیاز“ سینمائی است که شما را آرام نمیگذارد، چیزی است که وادارمان میکند وارد بحث شویم، مشاجره کنیم. ”سینمای بد رنجور“ سینمائی است که افقهای گوناگون را باز میکند، باعث بازگشائی زبان دیگری میشود، نگاه دیگری میطلبد. معمولاً فیلمهای بخش مسابقهٔ اصلی، چشمانداز محصولات عادی سال هستند. ”هفتهٔ منتقدان“ روی کشفهای فیلم اول شرطبندی میکند، و ما بهدنبال قانونشکنی و کشفیات تازهٔ زبانی هستیم بدون اینکه الزاماً بهدنبال سینمای آزمایشگاهی و تجربی باشیم. ما به دنبال سوژههائی که دربارهٔ جامعه با دید جدید صحبت میکند هستیم که نگاه اریژینال داشته باشند.
● بهعنوان مثال کدام فیلم دارای این خصلت است؟
۱۳ ساختهٔ ژلا بابلوانی که به برخورد دو فرهنگ، دو نسل (فرانسه و گرجستان) میپردازد. این اولیه ساختهٔ کارگردانش است که دیدگاه مشخصی نسبت به جهان دارد، نسبت به زیبائی شناسی دارد، به نژاد دارد. یا مسئلهٔ فیلم انتظار اثر سینماگر فلسطینی رشید مشراوی که نگاه جالبی به سیاست دارد و شهادت بر مقطع خاصی از تاریخی میدهد. داستان در اردوگاههای فلسطینی میگذارد. فرم کارش طوری است که نمیتوان بیتفاوت از آن گذشت. یا مستندی از سینماگر ایتالیائی دربارهٔ الیو پتری، و وارد شدن به دنیای این مؤلف؛ مؤلفی که هم اسکار گرفت و هم با فیلمهای سیاستزدهاش خطرهائی برای خودش خرید. یا فیلمکانادائی C.R.A.Z.Y که موفقیت مردمی عظیمی در کشور خودش بهدست آورده. فیلم باید طوری باشد که آدم به خودش بگوید: ”باید بیشتر دربارهٔ آن بدانم.“ و سپس بیشتر فکر کند.
● سینمای امروز ایتالیا را چگونه تحلیل میکنید؟
نباید گفت که ما مؤلف جدیدی نداریم؛ اگر چه کسانی چون آنتونیونی جدید همه نداریم. به هر حال موقعیت خوبی نیست، آنقدر که باید راهی یافت. وضعیت مالی سینما خوب نیست. تلویزیونها بسیار کمتر از قبل در سینما سرمایه میگذارند و مشکل، مشکل فرهنگی است. پس از جنگ دوم سینمای ایتالیا شکوفا شد، و در دههٔ ۱۹۶۰ هم جالب توجه بود؛ از نظر زندگی اجتماعی، سیاسی، و ایدئولوژی هم شکوفائی وجود داشت. تولد دوبارهٔ سینما منوط به تولد دوبارهٔ دولت جدید است. باید گفت که سینماگران هم باید ترس را از خود دور کنند. باید جرأت کنند و نقطهنظرهای اریژینال و جدید ارائه بدهند. امروز چیزیکه کم است جرأت و همت است!
● دو کلمه حرف حساب دربارهٔ بخش اصلی
بخش اصلی ونیز را مسابقه (با نوزده فیلم)، بخش افق (نوزده فیلم)، فیلمهای کوتاه و ستایش از صدسال سینمای چین تشکیل میداد. حضور گستردهٔ آمریکا و ستارگانش، ونیز را در چند روز به هالیوودی روی آب تبدیل کرده بود. اول همهٔ فیلمهای بخش رسمی، فیلم کوتاه یکدقیقهای آرم جشنواره به نمایش درمیآید. این فیلم بیشترین تعداد نمایش را در طول جشنواره داشت و بدترین تأثیر را روی تماشاگرش. متأسفانه بسیار بدسلیقه و بدون ایده میخواهد در خدمت دومین جشنوارهٔ مهم جهان باشد. به شکل کارتون، با طرحهای زشت و موسیقی ناجور، چنان است که آدم دلش میخواهد هر چه زودتر تمام شود. سال گذشته فیلم آرم جشنواره خیلی بهتر بود. بدون اغراق در بین اینگونه فیلمها که ابتدای فیلمهای رسمی جشنواره پخش میشوند، هوشمندانهترین، زیباترین و جالبترینش متعلق به جشنوارهٔ کن است، بهطوریکه همیشه طی سالهای زیادی به محض اینکه فیلم آرم جشنوارهٔ کن شروع میشود عدهای شروع به عکس گرفتن پیدرپی از آن میکنند.
تماشای فیلمهای مسابقه را با عاشقان منظم (Les amants re۰۳۹; guliers) از فرانسه شروع میکنیم که ماجرایش به ماه مه ۱۹۶۸ و جنبش دانشجوئی فرانسه ارتباط دارد. در ابتدای فیلم چندین جوان وارد آپارتمانی میشوند، موادمخدر میکشند، سپس با پلیس درگیری میشوند اما نباید منتظر فیلم اکشن آمریکائی بود، بلکه کارگردان (فیلیپ گارل) که ملهم از موج نوی فرانسه است، خیلی از اتفاقها را خارج از کادر، با سروصدا به تماشاگر تفهیم میکند. یکساعت اول بسیار کشدار و دو ساعت دیگرش جذابتر است. از زمانیکه خانواده بر سر میز شامی گرد میآیند فیلم جان میگیرد و اگر چه چندین منتقد فرانسوی مستقیماً به کارگردان گفتند که بهتر است حدود یکساعت این فیلم سهساعته را کوتاه کند، اما کارگردان فعلاً بر سر حرف خود مانده است. تصویرهای سیاهوسفید فیلم برای ایجاد حالوهوای ماه مه ۶۸ مؤثر بوده و کار فیلمبردار (ویلیام لوبچانسکی) به فیلم جان داده است. فیلم به تربیت سیاسی و عشقی فرانسوا جوان بیستساله (که پسر کارگردان نقشش را بازی میکند) در آن دورۀ پرالتهاب فرانسه میپردازد که دیوانهوار عاشق دختری است. اگر چه التهاب ماجراهای ماه مه کشش و اکشن میطلبد، اما کارگردان با حوصله و ریتم آرام (حتی میشود گفت کُند) به این ماجرا میپردازد.
در فیلم جالب، استیون سودربرگ اینبار بهسوی ماجرائی ساده و باامکانات محدود روی آورد و به زندگی یک خانوادهٔ معمولی میپردازد که در کارخانهای مسئول قسمتی از ماشینهائی هستند که عروسک درست میکند. زندگی عادی و روزمرهٔ آنها به شکل دلپذیری روایت میشود و کلاً با سبک کارهای قبلی این کارگردان که با اولین فیلمش نخل طلا گرفت و سپس وارد سینمای حرفهای هالیوودی شد، فرق دارد.
در جشنوارهٔ ونیز متأسفانه بینظمی همچنان از نقاط ضعف آن است، اگر چه بسیاری در بیرون سالن با داشتن کارت خبرنگاری یا بلیت منتظرند وارد سالن شوند و یکدقیقه به شروع فیلم مانده، اما مسئولان کنترل سالن آنها را راه نمیدهند! من از یک در مخفی از طریق بالکن سرانجام خود را بهداخل رساندم و دیدم حدود یکسوم سالن هزار نفره خالی است و تماشاگران پشت در التماس میکنند و سرانجام یکربع بعد، فیلم شروع میشود و همانقدر از سالن همچنان خالی است. این بینظمی در بسیاری از سانسهای جشنواره دیده میشد، و خیلی از سانسها هرگز سرساعت اعلام شده شروع نشد. از نظر سازماندهی، جشنوارهٔ برلین بهراحتی مقام دوم را بعد از کن یدک میکشد، و اینجاست که باز شیرهای ونیز و خرسهای برلین در جنگند.شب بهخیر و موفقباشی ساختهٔ جرج کلونی ولولهای در ونیز ایجاد کرد و تا آخرین روزهای جشنواره محبوبترین فیلم منتقدان ایتالیا و حتی تماشاگرانی بود که در بولتن روزانهٔ جشنواره به فیلمها ستاره میدهند. این فیلم که سیاسی تلقی میشود از نادر فیلمهای اینچنینی آمریکائی است که کمتر به شکل مستقیم به سیاست میپردازند. در دوران مککارتیسم در آمریکا، دولت در پی کمونیستها بود و آنها را تارومار کرد و بهویژه در هالیوود ماجراهای بسیاری آفرید. این فیلم مثل کار فیلیپ گارل سیاهوسفید است و آنهم با سرمایهٔ اندک ساخته شده و از آثار تأثیرگذار است. فیلم دیگر آمریکائی مسابقه کوهستان بروکبک اثر آنگ لی تایوانیالاصل است. آنگ لی قبلاً هم فیلمهائی دربارهٔ همجنسگرایان ساخته بود اما در این فیلم کارش به یک وسترن با چنین شخصیتهائی کشیده سات. پس از موفقیت جهانی ببر خیزان، اژدهای پنهان همه منتظر فیلم جدید این کارگردان بودند و به محض پایان نمایش کوهستان بروکبک بسیاری برایش شیر طلا پیشبینی میکردند. فیلم که در سکانسهای اولیهاش کمی طول میکشد تا جا بیفتد، از نیمه به بعد تماشاگر را به هیجان درمیآورد. اگر چه طبیعتاً به قدرت وسترنهای کلاسیک سینما نیست اما ستایشی بزرگ از ژانر وسترن به حساب میآید و برایش موفقیت زیادی پیشبینی میشود.
مانوئل دِ اولیویرا کارگردان کهنهکار پرتغالی که بهزودی صدساله میشود. همچنان با سماجت به دوربین فیلمبرداری چسبیده و فیلم میسازد. زمانی از مشتریان دائم جشنوارهٔ کن بود و به تازگی مشتری ونیز شده است. در فیلم آخرش آینه جادوئی با طنز و کنایه به زندگی زنی به نام آلفردا میپردازد که فکر میکند همچون مریم مقدس است. در لحظاتی همان پرسشهائی را به ذهن خود میآورد که مریم مقدس به ذهن میآورده؛ مثل اینکه چرا حضرت مسیح هیچگاه جوراب به پا نمیکرده. آلفردا گفتوگوئی مذهبی و خداشناسانه با ملاقاتکنندگانش دارد، از جمله با لوسیانو، جوانی که از زندان آزاد شده. حیرتانگیز است دیدن چنین فیلمی از مردی ۹۷ ساله.
برادران گریم (تری گیلیام) پر از جلوههای ویژه است و راجع به جادوگری در زمان ناپلئون که به آلمان حمله کرده است. در این فیلم دوربین سرسام گرفته و مدام معلق میزند و آرام ندارند. فیلمی برای سرگرمی نوجوانان است. گابریل اثر پاتریس شرو کارگردان بزرگ و مشهور تئاتر و سینمای فرانسه و رئیس هیئت داوران جشنوارهٔ کن است که امسال همین فیلمش را در بخش مسابقهٔ کن نپذیرفتند! وی قبلاً بارها در مسابقهٔ کن حضور داشته بود و جایزههای مهمی نیز گرفته. گابریل (که نام شخصیت اصلی فیلم است) به شکل سیاهوسفید در یک ایستگاه راهآهن شروع میشود و از بین جمعیت بسیار که خارج میشوند، دوربین روی یکی از آنها تمرکز میکند و ماجرائی عاشقانه آغاز میشود؛ حکایت همین مرد با همسرش که روزی وی را ترک کرده و برایش نامهای گذاشته که دیگر برنمیگردد، اما ناگهان برمیگردد و ماجرا شکل دیگری میگیرد. در تمام طول داستان که بیشترش در فضای بستهٔ خانهای اشرافی اتفاق میافتد، دو شخصیت اصلی را میبینم که گاهی به شکل ویسکونتی گاه به شکل برگمان میزانسن داده شدهاند. فیلم منتقدان فرانسوی حاضر در ونیز را سخت افسون کرده است. داستان از کتابی اقتباس شده و بیشتر اوقات پرداختی تئاتری دارد، اما چنان جذب دیالوگها و رابطهٔ این شخصیت میشویم که تئاتری بودن میزانسن را فراموش میکنیم. در این فیلم ایماژ سینماتوگراف (زبان و تصویر سینمائی) کمتر حضور دارد و وزن کلمات و آهنگ آنها، تعیینکنندهٔ حرکت دوربین و میزانسن است. شاید بتوان گفت بار اصلی فیلم بر دوش دو بازیگر اصلی است و در ضمن سوار بر اسب گفتار است که میتازد. مستقیم حرکت نمیکند، بلکه دایرهوار همچون اسب عصاری بر گرد محوری بیننده را با خود میکشد. قدرت دیالوگها معجزه میکند و گابریل را از درخشانترین فیلمهای مسابقهٔ امسال میسازد.
ماری اثر جدید آبل فرارا نیز بخشی از قدرت خود را از دیالوگها میگیرد. بازی درخشان ژولیت بینوش در نقش ماری قدرت خاصی به فیلم بخشیده است. اول فیلم در واقع پایان فیلم دیگریست. سنگ بسیار بزرگی از روی صورت تماشاگر برداشته میشود و زیر آن قرار است جسد مسیح که به تازگی دفن شده قرار داشته باشد. اما مسیح نیست و ماری مادلن (مریم مجدلیه) که بهدنبال مسیح آمده گیج میشود. کسی میپرسد: ”چرا در میان مردگان بهدنبال یک آدم زنده میگردی؟“ در اینجا فیلم تمام میشود، یعنی فیلم قبلی که کارگردانی داشته آنرا میساخته. فیلمبرداری آخرین صحنه تمام میشود و همهٔ اکیپ باید با هواپیما به نیویورک بازگرداند، اما کسی که نقش ماری را بازی میکند میگوید من برنمیگردم، اما کسیکه نقش ماری را بازی میکند میگوید من برنمیگردم و میخواهم به اورشلیم بروم و مسیح را بیابم. اکیپ فیلمبرداری به نیویورک میرود و فیلم را تمام میکند و کارگردان آن به برنامهٔ تلویزیونی دعوت میشود تا دربارهٔ موضوع فیلمش صحبت کند. مجری برنامه (فارست ویتاکر) نیز دچار تردید است که ”ایمان دارم یا ندارم“. او در اثر حادثهای که برای همسر باردارش اتفاق میافتد ایمان میآورد. بحث تلویزیونی بالا میگیرد. فیلم داخل فیلم آمدهٔ نمایش عمومی میشود و شب افتتاحیهٔ آن برای عموم اعلام میشود که در سالن بمبگذاری شده، چون فیلم چندان مذهبی نیست و آنرا به نقد کشیده است. پلیس همه را از سالن بیرون میکند اما کارگردان داد و فریاد راه میاندازد که بمبگذاری شایعه است و از مردم دعوت میکند در سالن بمانند. آپاراتچی فرار کرده، خود فیلمساز به آپاراتخانه میرود و فیلم را نمایش میدهد اما کسی در سالن نیست. موبایلش زنگ میزند و به او خبر میدهند که در شهر دیگری از آمریکا فیلم همزمان روی پرده است و جمعیت بسیاری به سالن رفتهاند. به موازات این ماجرا گاه ماری را میبینیم که در خیابان بیتالمقدس از کوچهای به کوچهٔ دیگر میرود و بهدنبال زادگاه مسیح است. در پایان اما...؟ (پایانش را تعریف کنم؟ بیمزه میشود!) آبل فرارا بین ایمان و بیایمانی در طول فیلم در نوسان است. اگر چه فیلم آمریکائی است اما همهٔ فیلم در ایتالیا ساخته شده، حتی خیابانهای نیویورک! اگر به معجزه در سینما اعتقاد دارید میتوانید به دیدن این فیلم بروید. تقریباً همهٔ آدمهای مشهور سینما که در ونیز حضور داشتند در جلسهٔ نمایش این فیلم بروند.
فیلم دیگر آمریکائی مسابقهٔ رمانس و سیگار اثر جان تورتورو است. یک کمدی خانوادگی که رقص و آواز هم چاشنی آن است. فیلم سرگذشت یک خانواده (یک مرد و چند دخترش) را روایت میکند؛ با ریتمی سریع و مزهپرانی و کمی سبک و حتماً آمریکائیپسند... و دیگر چی؟ فیلم روسی Garpastum اثر الکسی گرمن، نکتهٔ چندان جذابی ندارد مگر فیلمبرداری با نماهای آرام طولانی. ماجرای دوبرادر در سال ۱۹۱۴ که عاشق فوتبال هستند و زندگی عادی و یکنواختی را میگذرانند.
فیلم پرتغالی تقدیر اثر ژوائو بوتلهو مثل یک عروسک روسی میماند که هر چه آن را باز کنی باز عروسک دیگری در درونش است. فیلم یک اقتباس ادبی است و ماجرای مردی را حکایت میکند که با اربابش در جادهای ساعتها رانندگی میکنند و هر دو از ماجراهای عاشقانهٔ گذشتهٔ خود میگویند. جذابترین بخش آن، قسمتی است که مهماندار یک رستوران، به یاد میآورد که چگونه میخواسته از شوهرش انتقام بگیرد و به او فاحشهای را معرفی کرده تا وی را عاشق او بکند و سپس زجرش بدهد. این بخش از نظر پرداخت موفقتر از بقیهٔ فیلم است. برای تماشاگر ایرانی جالب است که وقتی این دو شخصیت فیلم به اولین قهوهخانهٔ میان راه میرسند، یک آهنگ زیبای ایرانی در قهوهخانه به گوش میرسد.
فیلم چینی پشیمانی ابدی (استنلی کوان) با تصویرهای شیک و پیک شروع میشود و نماهای بسته و سبک نورپردازی، فیلمبرداری و قاببندیها یادآور کارهای ونگکار ـ وای است. داستان لیلی و خانوادهاش و یک عکاس جوان که از این خانواده عکس میگیرد. کل داستان در آپارتمانهای بسته با دیالوگهای طولانی میگذرد و زنی که دائم حرف میزند و فرم لباس پوشیدن چینیها در شانگهای دههٔ ۱۹۵۰ این سؤال را پیش میآورد که آیا همهٔ چینیها آنزمان مثل آمریکائیهای دههٔ ۱۹۵۰ لباس میپوشیدند، کراوات میزدند و کلاه شاپو بر سر میگذاشتند؟ موفق به دیدن چند فیلم دیگر مسابقه نشدم و شنیدم که اتفاق خاصی هم نیفتاده است.● چند کلمه حرف حساب دربارهٔ ایرانیان در ونیز
از داخل ایران تنها یک حضور (یادداشت بر زمین اولین ساختهٔ بلند علیمحمد قاسمی) در هفتهٔ منتقدان و دو حضور از خارج ایران با فیلم مرد چرخدستیدار (Man Push Cart) ساختهٔ دوم رامین بحرانی در بخش ”روزهای مؤلفان“ و بابک کریمی بهعنوان تدوینگر فیلم ایتالیائی مصائب مسیح یهودی در همین بخش دیده میشود. قاسمی با فیلمهای کوتاهش ثابت کرده که کارگردان بااستعدادی است و جشنوارهها هم موفقیتهائی داشته است. بیصبرانه منتظر دیدن اولین فیلم بلند او بودم؛ فیلمی که یکی دوسال ساخت آن بهطول انجامید. این کارگردان ۳۵ ساله ملایری از سال ۱۳۶۴ شروع به ساخت فیلم هشت میلیمتری کرده و پس از بیست سال، حالا باید پخته شده باشد. خودش میگوید برای یادداشت بر زمین مطالعات زیادی در زمینهٔ ایمان و مذهب و عرفان کرده؛ قرآن، تورات، آثار حلاج، سهروردی و غیره. شخصیت اصلی داستانش کسی است که به دل بسنده میکند و به عقل رجوع نمیکند. اتفاقهای ناگواری برایش رخ میدهد و با خدا حرف میزند و سرانجام فکر میکند که خداوند عذابش را روی زمین شروع کرده و این مرد باید زمین را از شر بدیها پاک کند.
و اما فیلمی که تماشاگر روی پرده میبیند: کارگردانی عاشق همهٔ تصویرهائی است که فیلمبرداری کرده و بعداً فیلمنامهای برمبنای این راشها نوشته است. دوربینی که دائم گیج است و لحظهای از معلق زدن و بالا و پائین پردن نمیایستد. اساساً این پرداخت فرمالیستی در خدمت این قصه که بسیار کمرنگ در فیلم ترسیم شده، نیست. تصویرها البته زیباست و گاه نیز خیلی زیباست، اما سازنده آنقدر آنرا بارها و بارها به رخ تماشاگر میکشد که گاه تماشاگر را از سالن فراری میدهد. یک خط قصهای کمرنگ را که برای یک فیلم مثلاً سیچهل دقیقهای جان دارد سوار یک فیلم ۸۸ دقیقهای کردن، از دیگر ارزشهای آن میکاهد. حیف که این تکنیک، که خیلی متمایل به غریبه و مه بیضائی و برخی آثار کوروساواست، بهجا و برای یک فیلمنامهٔ خوب و کامل و بلند سینمائی استفاده نشده است. قاسمی در کارهای کوتاهش بسیار موفق بود و باید منتظر کار بعدی او شد. در ونیز با پخشکنندگان و منتقدان بسیاری از کشورهای گوناگون که علاقهمند سینمای ایران بودند، صحبت کردم و همگی همین نظر را داشتند.
دومین فیلم رامین بحرانی (که سی سال پیش در آمریکا از پدر و مادری ایرانی متولد شده)، در بخش ”روزهای مؤلفان“ نظرهای مساعدی جلب کرد و گرچه پخشکنندگان خرید آنرا دشوار میدانند اما از فیلم تعریف نسبی کردند و لیبراسیون مطلبی امیدوارکننده دربارهٔ فیلم نوشت و یادآوری کرد که این جوان مؤلف را باید دنبال کرد. یک تهیهکنندهٔ فرانسوی نیز علاقهمند شد کاربعدی او را چنانچه فیلمنامهٔ خوبی داشته باشد تهیه کند. بحرانی در سال ۱۳۷۷ به ایران بازگشت و بهدنبال ریشههای خود رفت و در همین زمینه فیلمی هم ساخت به نام بیگانگان که هنوز به نمایش عمومی درنیامده است. در نیویورک تحصیل سینما کرده و اکنون دومین فیلم بلندش را در نیویورک ساخته به نام مرد چرخدستیدار. داستان فیلم دربارهٔ مرد جوانی پاکستانی است که هر روز سحر دکهٔ بزرگ قهوهفروشی خود را از انبار خارج میکند، در خیابانهای نیویورک آنرا باز میگرداند، مقابل ساختمانهای بزرگ میایستد و کار میکند. در زندگیاش، با خانوادهٔ نسبتاً سنتی خود درگیر است و در بیرون با دنیای مدرن آمریکا سروکار دارد. تنهائیاش را پس از مرگ همسرش، با گربهای سر میکند و گاه به کارهای پیشپا افتادهٔ دیگری هم تن میدهد تا اینکه روزی با دختری که در یک دکهٔ فروش سیگار و مطبوعات کار میکند آشنا میشود. ساختار فیلم بین فیلمهای اولیهٔ مارتین اسکورسیزی و امیر نادری در نوسان است. اتفاق خاصی نمیافتد و فیلمساز زندگی یکنواخت و روزمرهٔ این کارگر پاکستانی را نمایش میدهد. بیشتر نماها بسته است و در شب فیلمبرداری شده و گاه چنان نور کم که تماشاگر به زحمت چیزی را تشخیص میدهد. بحرانی فیلمسازی بااستعداد و خجالتی است که با بودجهٔ اندک، فیلمی دلنشین ساخته است. بودجهٔ فیلم را از این و آن قرض کرده تا شاید روزی قرضهایش را پس بدهد. جشنوارههای گوناگونی مثل لندن و تسالونیکی از آن دعوت کردهاند.
● چند کلمه حرف حساب برای فیلمهای دیگر
بخش ”افق“ ، معادل ”نوعی نگاه“ کن، دو سهسالی است رقابتی شده و هیئت داوری جداگانهای دارد. این بخش امسال جایزهٔ خود را به فیلم شرق بهشت محصول مشترک لهستان و آمریکا داد. فیلمسازی آماتور دوربین ویدئویی خود را برداشته و به سراغ مادرش رفته و مادر هر چه دلش خواسته از گذشتهٔ خود تعریف کرده که چگونه در لهستان بوده و امروز وضعش چگونه است. در بخش دوم هم فیلمساز به زندگی نیویورکی خود میپردازد.
بهترین فیلم این بخش آخرین ساختهٔ ورنر هرتزوگ به نام آبی وحشی در آنسو است؛ حکایت اختراعات جدید مثل هواپیما، ماشین و غیره توسط انسان، و اینکه چقدر انسانها خود را در این راه قربانی کردند. سپس کائنات را با سفینههائی که به فضا فرستاده میشود مورد سؤال قرار میدهد، و آنگاه به موجودات زیر دریا و زندگی در آب میپردازد. موسیقی در ساختار فیلم عنصری اساسی شده و به تصویرهای حیرتآور، بعدی تازه میبخشد. مرد دیوانهای در لابهلای لاشههای ماشینها حکایت خود را کابوسوار تعریف میکند و ویرانی در آمریکا را به رخ تماشاگر میکشد. بهنظر میآید اینبار هم هرتزوگ همچون پرویز کیمیاوی خودمان به سراغ آدمهای خارج از جامعه و غریب، علاقه نشان داده. او بهدنبال آدمهائی است که به اصطلاح کمی قاطی دارند. فرم کار هرتزوگ دلنشین، عجیب و سحرکننده است. این فیلم بهخوبی میتواند در جشنوارهٔ فجر آینده به نمایش درآید تا عاشقان سینما در ایران هم با امکانات جدید زبان سینمائی آشنا شوند.
فیلم مرگ کارگر (نینگ یینگ)، فیلمساز چینی به معدنهای زغالسنگ و غیره و کارگردانی که در همهجا استثمار میشوند میپردازد. این کارگران در همان معدن ناهار میخورند، تفریح میکنند و بیش از نیمی از زندگی خود را در آنجا میگذرانند. کارمن اثر ناموفق ژانپیر لیموزن از فرانسه به رابطهٔ یک میمون و آدمها میپردازد. در ابتدا این میمون در محلی برای تربیت و حرفزدن نگهداری میشود ولی روزی پا به فرار میگذارد. زوجی او را مییابند و آنها نیز روزی از او خسته میشوند. تگزاس (فائوستو پاراویدینو) هم فیلم شلوغ پلوغی راجع به جوانان ایتالیائی در آمریکاست که اکثر صحنههای آن در یک رستوران میگذرد.
از دو بخش دیگر جشنواره، یعنی ”همهٔ منتقدان“ و ”روزهای مؤلفان“ جذابترین فیلمها در بخش ”روزهای مؤلفان“ قرار داشت از جمله فیلم ۱۳ محصول مشترک فرانسه و گرجستان به کارگردانی ژلا بابلوانی. این کارگردان ۲۶ ساله در تفلیس گرجستان بهدنیا آمده و پدرش تیمور بابلوانی نیز کارگردان است. در هفده سالگی برای تحصیل به فرانسه آمده و تحصیلات سینمائی را در همین کشور انجام داده. کارش متأثر از فیلمهای سیاهوسفید دوران شوروی است. استعدادش را با فیلم کوتاهی که در سال ۲۰۰۲ ساخت نشان داده و در اولین فیلم بلندش ۱۳ خلاقیت شایانی از خود بروز میدهد. فیلم فلسطینی انتظار ساختهٔ رشید مشراوی به مسائل فلسطین در سرزمینهای اشغالی میپردازد. و فیلم ویدئو را در هم ادغام میکند که گاه جالب است. او بین سالهای ۱۹۹۱ تاکنون ده فیلم ساخته که اکثر آنها مستند هستند و از تلویزیونهای اروپائی برای فیلمهایش بودجه میگیرد.
C.R.A.Z.Y (ژان مارک والد) از کانادا فیلمی شاد و خوشساخت است که همه را تا آخر در سالن نگه میدارد. یک خانوادهٔ پرجمعیت که همهشان پسر هستند هر روز برای والدین خود دردسر تازهای میآفرینند. پدر که عاشق یک آهنگ قدیمی است به مناسبت و بیمناسبت آنرا روی گرامافون خانهٔ خود با دیگران قرار میدهد و شروع به خواندن آن آواز بههمراه صدای خوانندهاش اصلی میکند و همه را هم مجبور میکند آواز را با او همراهی کنند. داستان از زبان یکی از پسرها نقل میشود و در آخر او از صحرای سینا و در مسیری که مسیح قدمزده سر درمیآورد. موادمخدر، انحراف اخلاقی، پاشیدن خانواده و مذهب طی یک دورهٔ پانزده سالهٔ این خانواده کایت میشود. اگر چه فیلم دوساعت و اندی است اما گذشت زمان حس نمیشود. ساختار خوب، تدوین هوشمندانه، چالاکی دوربین سیال و میزانسن متنوع آن، این فیلم را در ردهٔ خوبهای جشنواره قرار میدهد.
آلگرو دومین فیلم کریستوفر بوئه از دانمارک کمابیش مثل فیلم اولش بازسازی است که در جشنوارهٔ کن ۲۰۰۳ جایزهٔ دوربین طلائی را گرفت. فیلم قبلی با وجود گرفتن دوربین طلائی، در نمایش عمومی توجهی جلب نکرد و برای این فیلم دوم نیز پخشکنندگان چندان راغب به خریدش، تا این لحظه، نشدهاند. فیلم خیلی تجربی شروع میشود و به تماشاگرش میخواهد حالی کند که ببین من چقدر بلدم فیلم بسازم! داستان پسرنوجوانی است که پیانو میزند و سپس بزرگ شدن او را میبینیم. داستان به دو شکل روایت میشود؛ یکی با روایت موسیقی و بازیگران زنده و دیگر به شکل کارتون که کسی آنرا روایت میکند. پرداخت فیلم، گاهی تماشاگر را به یاد کارهای لارس فون تریر میاندازد. فیلمی جشنوارهای است که گاه میخواهد دستور زبان را رعایت کند و گاه میل دارد آنرا بشکند.● چند کلمه حرف حساب در مورد بقیهٔ قضایا
به محض ورد به محل جشنواره بهنظر میآمد که در اینجا حکومت نظامی برپا شده است. کنترل شدید پلیس و حضور وسیع گاردهای مخصوص. به دور کاخ جشنواره که شامل کازینو و ساختمان اصلی است، دیوار عظیمی با آهنها و پردههای مشمائی سفید کشیدهاند و تا از این مرحله بخواهید بگذرید مثل این است که هفتخوان رستم را پشتسر گذاشته باشید. دلیلش هم این است که احتمال حملهٔ تروریستی وجود دارد، چون دولت دستراستی ایتالیا در جنگ علیه عراق پشتیبان آمریکا بوده است. با این حال در نگاه اول، بهنظر میآید امسال جمعیت کمتری به جشنواره آمدهاند. صبح شنبه است و باران بر ونیز میبارد تا آب دریا را به سطح بالاتری برساند. معمولاً ویکاند (تعطیلی شنبه و یکشنبه) اولین هفتهٔ جشنواره بیشترین جمعیت باید بیاید اما در سانس ۱۱ صبح در سالن بزرگ جشنواره دوسوم صندلیها خالی است. امسال نیز مجسمهٔ شیرهای بالدار را روبهروی کاخ جشنواره چیدهاند اما دیگر اسمی روی هر کدام از ستونها نیست. قبلاً اسامی برندگان سالهای قبل روی ستونها که بر سر آنها شیرهای بالدار نیمخیز شدهاند، حک شده بود.
امسال نیز همچون سالهای گذشته، طرف چپ کاخ جشنواره دیواری را اختصاص دادهاند به نوشتهها و نظرهای مردم دربارهٔ فیلمها و کل جشنواره که روزبهروز به تعداد این نوشتهها افزوده میشود و در پایان جشنواره هیئتی بهترین نوشته را انتخاب میکنند و جایزهای هم میدهند.
همچون سالهای گذشته هتل مشهور و اشرافی اکسلسیور محل اجتماع بازیگران بزرگ، تهیهکنندگان، کارگردانان و داوران است و دائماً جشنی در آن برپاست.
چند روزی از جشنواره گذشته که در رستوران هوای آزاد آن ناگهان کسی به شتاب بهسویم میآید. نسبتاً چاق شده و بسیار خندان. او مدیر جدید جشنوارهٔ لوکارنو است که بهجای خانم ایرنه بینیاردی از ماه سپتامبر امسال برگزیده شده است. آقای فدریک مر سالهاست با جشنوارهٔ لوکارنو همکاری میکرده و به حق مدیریت هنری جشنواره به او واگذار شد. میگوید برنامهٔ بسیاری برای آینده در نظر دارد. قرار ملاقات در پاریس میگذاریم تا گفتوگوی مفصلی بکنیم.
پروژه ساختن یک کاخ عظیم جشنواره در همین منطقه در دست اجراست و قرار است تا سال ۲۰۰۶ یا حداکثر ۲۰۰۷ قابل بهرهبرداری شود. این کاخ با طبقات زیاد و سالنهای متعددی در نظر گرفته شده و نقشهٔ ساختمانی آن برای بازدیدکنندگان به شکل ویدئو در سالنی بهطور دائم به معرض نمایش گذاشته میشود. وزیر فرهنگ ایتالیا اعلام کرده که کمکی به احداث این کاخ نخواهد کرد. هزینهٔ ساخت آن صدمیلیون یورو برآورد شده سات.
تنها نشریهٔ روزانهٔ جشنواره در هشت صفحه به انگلیسی و ایتالیائی خبر از رسیدن ستارگان، خلاصهٔ فیلمها، جدول آرای منتقدان و برخی خبرهای دادوستد در زمینهٔ سینما را میدهد. ستارگان زیادی به ونیز آمدهاند از جمله جرج کلونی، هریسن فورد، بیورک، ایرابل هوپر، مونیکا بلوچی...
رقیب سرسختی برای جشنوارهٔ ونیز در راه است. شهردار رم اعلام کرده که از سال آینده یک جشنوارهٔ بسیار مهم بینالمللی هر سال در ماه اکتبر (یک ماه بعد از ونیز) در رم برپا میکند و بودجهٔ عظیمی را به اینکار اختصاص داده است. آیا آنقدر فیلمهای مهم و خوب در دنیا ساخته میشود که در یک کشور مثل ایتالیا به فاصلهٔ یک ماه، دو جشنوارهٔ مهم بتوانند فیلم پیدا کنند؟ این خود بحث دیگری است. البته این اتفاق در مونترال کانادا امسال افتاده که در ماه اوت یک جشنواره و در سپتامبر جشنوارهٔ دیگری جریان دارد. البته طبق خبرهای رسیده، نه این جشنواره و نه آن جشنواره فیلمهای جالبتوجهی نداشتهاند!
مارکو مولر را هیچگاه نمیتوانید تنها گیر بیاورید. همواره خانم دستیارش همهجا او را همراهی میکند و تلفنی به دست و تلفنی دیگر در گوش از این ناحیه به آن ناحیهٔ جشنواره در حرکت هستند. لحظهای با هم سلام و علیک میکنیم و میپرسم چرا امسال برای بخشهای رسمی ونیز از ایران فیلمی انتخاب کردهاید؟ میگوید: ”فیلمهای زیادی دیدیم و حتی از سینماگران مشهور ایرانی فیلمهای ناامیدکننده دیدیم! هیچ اجباری وجود ندارد که حتماً از یک کشور هر سال فیلم داشته باشیم.“ میپرسم: کدام فیلمها را دیدی؟ میگوید: ”خودت که از همهٔ آنها خبر داری!“ و بعد دستیارش تلفن را به او میدهد که از خارج با او تماس گرفتهاند.
سال گذشته، در نیمهٔ جشنواره اعلام کردند که یک فیلم سورپریز به نمایش درمیآید و مستأجرها اثر کیم کیدوک در مسابقه قرار گرفت که بسیار فیلم خوبی بود و جایزهای هم دریافت کرد. امسال هم این ماجرا تکرار شد و فیلم کیتانو که جدیدترین اثر اوست به نمایش درآمد، اما کسی غافلگیر نشد!
جشنوارهٔ جهانی مثل یک سوپرمارکت بزرگ است. از ورودی که میخواهیم وارد شویم اجناسب زرق و برقدار را چیدهاند و در خروجی آخرین جنس را برمیداری! امسال جلوی ورودی این سوپرمارکت و نیز فیلم هفت شمشیر اثر تسوئی هارک فیلمساز چینی به نمایش درآمد و کمتر پیش آمده که جزء از اروپا و آمریکا فیلم افتتاحیه از جاهای دیگر باشد. فیلم اقتباسی است چشمنواز از هفت سامورائی کوروساوا. در مجموع فیلمهای بسیاری از آسیا در بخشهای ونیز حضور داشت که باید صد سال سینمای چین را نیز به آن افزود. این فیلمها سالهای ۱۹۳۰ تا ۱۹۹۰ را در برمیگیرد و به نام ”تاریخ ناپیدای سینمای چین“ نامگذاری شد.
هر جشنواره را میتوان به مراسم عروسی و تشییع جنازه نیز تشبیه کرد. قبل از جشنواره همه در تدارک این عروسی عظیم هستند. مراسم برپا میشود و در روزهای آخر رفته رفته همه خود را برای مراسم تشییع جنازه آماده میکنند و فردای پایان جشنواره مثل این است که از قبرستان تکوتنها بازگشته باشی. خوبی قضیه در این است که عروسی جدیدی در راه است.
به پایان جشنواره میرسیم. رئیس هیئتداوران دانته فرتی، طراح صحنهٔ مشهور سینمای ایتالیا و جهان است که از جمله برای فلینی، پازولینی، اسکورسیزی و غیره دکور ساخته. داوران دیگر عبارتند از خانم کلردنی کارگردان فرانسوی، آشنگ نویسندهٔ چینی، ادگار رایتز کارگردان، امیلیانا تورینی بازیگر، کریستیان واشون تهیهکننده، آموس گیتای کارگردان. این هیئت جایزههای خود را چنین تقسیم کردند:
شیر طلا: آنگ لی برای کوسهتان بروکبک (آمریکا)
شیرنقره برای بهترین کارگردانی به فیلیپ گارل (عشاق منظم) از فرانسه
جایزهٔ ویژهٔ داوران به: ماری (آبل فرارا، ایتالیا / آمریکا)
جایزهٔ بهترین بازیگر مرد: دیوید استراترن برای فیلم شب بهخیر، و موفق باشی (آمریکا)
جایزهٔ بهترین بازیگر زن به: جوانا متزوجورنو (حیوانی در قلب) از ایتالیا
جایزهٔ بهترین فیلمنامه: جرج کلونی و گرنت هسلاو برای شب بهخیر و موفقباشی
جایزهٔ دستاورد تکنیکی به ویلیم لوبچانسکی، فیلمبردار فیلم عشاق منظم
جایزهٔ مارچلو ماسترویانی برای یک بازیگر جوان به منوتی سزار برای فیلم بهسوی جنوب (لوران کانته، کانادا / فرانسه)
جایزهٔ ویژه برای مجموعه کارهای هنری به ایزابل هوپر (فرانسه)
جایزهٔ بخش ”افق“ به فیلم شرق بهشت (لش کوالسکی، فرانسه)
جایزهٔ شیر طلای اولین فیلم (معادل دوربین طلائی) به همراه صدهزار یورو به فیلم ۱۳ (ژلا بابلوانی، فرانسه / گرجستان)
جایزهٔ شیر طلا برای مجموعهٔ کارها به هایائو میازاکی سینماگر ژاپنی
و بدین گونه است که عروسیای پایان میگیرد و عروسی دیگری در راه است و زندگی ادامه دارد.
محمد حقیقت
ونیز مشهور است به شهر عشاق، اما وقتی پای جشنوارهٔ ونیز به میان میآید، آرامش و لطافت به کنار میرود و جوش و خروش، مبارزه و جنگ، دوندگی و مسابقه و کشمکش در تمام سطح آن (حتی بین سازماندهندگانش) بهوجود میآید. این جشنواره از سالها پیش دنبالهرو مستقیم سیاستهای حکومت ایتالیا بوده و هنوز هم هست. وقتی چپها در قدرت هستند، آدمهای خود را مسئول ونیز میکنند و هنگامیکه راستها در انتخابات پیروز میشوند، مهرههای خود را بر جشنواره تحمیل میکنند. این میدان جنگ، و اعمال سلیقه و قدرت، در انتخاب فیلمها و گزینش هیأت داوران هم گسترش مییابد. اما جدال بر سر اعتبار بینالمللی، خود یک میدان جنگ دیگر است: رقابت سرسختانه با جشنوارهٔ برلین. شیرهای ونیز با خرسهای برلین درگیری میشوند! جالب اینجاست که سمبل بسیاری از جشنوارهها حیوانات و جانوران و پرندگاه هستند“؛ مثل بز بالدار جشنوارهٔ تهران، سیمرغ جشنوارهٔ فجر، یوزپلنگ لوکارنو و غیره. برلین و ونیز با کن هم رقابت دارند.
مارکو مولر مدیر توانا و هوشمند جشنوارهها که از سال پیش مسئولیت ونیز را بهعهده گرفته از چپ و راست مورد حمله قرار میگیرد و بسیاری از حرفهایهای سینمای ایتالیا میپرسند چگونه مارکو مولر با ایدههای چپش میتواند با حکومت ”خیلی راست“ برلوسکونی همکاری کند؟ وقتی از او سئوال میشود وضعیت ونیز ۲۰۰۵ چگونه است، پاسخ میدهد: ”حتی قبل از اینکه جشنواره شروع شود و فیلمها دیده شوند، در مطبوعات ایتالیا به من حمله میکنند. من اعلام میکنم که کاملاً مستقل عمل میکنم و بههیچ عنوان تحت تأثیر قدرت مرکزی نیستم... بعضیها مرا متهم میکنند که جشنواره را آمریکائیزده کردهام. من ادعا دارم که فیلمهائی که انتخاب کردهام همه کیفیت هنری خوبی دارند؛ اینها نمونههای خوب سینمای مستقل آمریکا هستند. جشنواره باید نقش مؤلف را بازی کند. در عین حال باید سینماهای حاصلخیز را معرفی و عرضه کند. باید آثار کشورهائی از بالکان، آفریقا، کشورهای مسلمان و غیره را به نمایش گذاشت. یک جشنواره باید امکان دیده شدن فیلمهای مؤلف، نوآور و متفاوت را هم برای خریداران و کاشفان بهوجود بیاورد. مشکل ما این است که به اندازهٔ جشنوارهٔ کن دستمان باز نیست. تیری فرمو (مدیر هنری کن) برای انتخاب فیلمهایش دست به ریسکهای بزرگتری میتواند بزند. من واقعاً ژیل ژاکوب را تحسین میکنم که موفق میشود بزرگان را در کنار جوانها و ناشناختهها قرار دهد. سابقهٔ فرانسه که مستعمرههای زیادی داشته به او کنجکاوی خاصی میدهد که به سراغ کشورهای قبلاً مستعمره برود و فیلمهائی هم بیابد و حتی در جاهای دیگر. ایتالیا از این بابت کمبود دارد. مثلاً ما وقتی میخواستیم به مناسب صدمین سالگرد تولد سینمای چین یک برنامهٔ مفصل در ونیز برگزار کنیم، اینجا همه به من خیلی چپچپ نگاه میکردند که مارکو دارد سینمای آسیا را علم میکند! اما بگویم که ”سینمای شرقی“ یا ”آسیائی“ وجود ندارد. اینگونه صحبت کردن خیلی نژادپرستانه است و احمقانه.“
مارکو مولر در پاسخ به اینکه انتخاب فیلمهای ایتالیائی مشکلی ایجاد نکرد، گفت ”روش من این است که آنچه مرا به سر شوق میآورد انتخاب میکنم. در مورد فیلمهای ایتالیائی سعی کردم مجموعهای از ژانرهای مختلف را که معرف سینمای این کشور باشد برگزینم. فیلمها میبایستی آینهای از واقعیتهای جامعه باشد. ایتالیا امروز فیلمهائی همه تهیه میکند که به زبانهای دیگر ساخته شده و سینما دارد در اینجا هویت دیگری پیدا میکند. مسئلهٔ هنری و تجارتی هم مطرح است که آیا اینها علیه همدیگرند؟ چیزیکه امروز به آن پی بردهام این است که برای جشنوارهای چون ونیز بایستی نه چندان قراردادی و طبق سلیقهٔ اینجا عمل کرد و نهچندان هم خیلی غیرمتعارف.“
مطبوعات ایتالیا که انتقادهای خود را قبل از شروع جشنواره علیه مدیر آن شروع کرده بودد، کار را بهجائی رساندند که میگفتند بین رئیس جشنواره (داوید کروف) و او نیز درگیری و اختلافنظر شدید وجود دارد. یکی از اختلافها در مورد ایجاد یکبازار فیلم در ونیز است. مولر میگوید: ”یک جشنواره هدفش نباید فقط نمایش تعدادی فیلم باشد، بلکه باید شرایطی ایجاد کند که زندگی این فیلمها دوام یابد و به نمایش عمومی هم درآید. باید بتوان پس از پایان جشنواره در جاهای دیگر هم آنها را عرضه کرد. من میخواهم سیاست همکاران قبلیام را ادامه بدهم که معتقدند ”ونیز یک قارۀ بدون پاسپورت“ است. به من بسیار بد و بیراه میگویند، چون همواره اصرار دارم باید در ونیز بازار فیلم ایجاد کرد. یک جشنواره باید زمینهای فراهم کند که فیلمهایش به فروش برسد. جشنوارهٔ کن سیستم فوقالعادهای ایجاد کرده ”بنیاد سینمائی“ است. به سینماگران جوان کمک میکند تا بتوانند برای فیلمهایشان سرمایه پیدا کنند و سپس به آنها کمک میکند تا فیلمهایشان در کن به نمایش درآید و در همینجا در بازار فیلم بتوانند آنرا بفروشند. مایلم ونیز هم سکوی پرتاب فیلمها و فیلمسازان بشود. مسئولان این اجازه را هنوز به من ندادهاند و مرا از اینکار منبع کردهاند. ما نسبت به دیگران عقب هستیم و باید آنرا جبران کنیم.“
● دو کلمه حرف حساب با دبیرهنری هفتهٔ منتقدان
یکی دو روزی به پایان جشنواره بیشتر نمانده که سرانجام قرار گفتوگو با فرانچسکو دیپاچه قطعی میشود و در کافهٔ نزدیک کاخ جشنواره همدیگر را میبینیم. قبلاً قرار بود در پاریس این گفتوگو انجام شود اما بهدلیل گرفتاریهای دبیرهنری هفتهٔ منتقدان میسر نشد. حالا اکثر فیلمهای این بخش را دیدهام و راحتتر میتوانم قضاوت کنم. فرانچسکوی ۴۸ ساله اهل ناپل است و در همان شهر پس از تحصیلات ادبیات شروع به نوشتن نقد در روزنامههای مختلف از جمله مانیفست کرده. سپس پانزده سال با کانال ۳ ایتالیا برای برنامههای سینمائی همکاری داشته و از چهارپنج سال پیش عضو هیئت انتخاب بخش هفتهٔ منتقدان ونیز است و از امسال بهعنوان دبیر جدید این بخش انتخاب شده است.
● امسال بیستمین سالگرد این بخش است و شما بهعنوان دبیرهنری جدید انتخاب شدید. در نظر دارید سیاست خاصی برای هفتهٔ منتقدان در پیش بگیرید؟
بله از امسال فقط فیلمهای اول بلند کارگردانان را قبول میکنیم، در حالیکه قبلاً فیلمهای اول و دوم پذیرفته میشدد. ما میخواهیم دیدهبان جوانانی باشیم که قدم در سینما میگذارند. میخواهیم با دیگران متفاوت باشیم و هویت مستقل و مشخصی داشته باشیم. ما سازماندهی جدیدی از امسال داریم و یک سالن اصلی جشنواره (سالن پرلا) را با بخش ”روزهای مؤلفان“ تقسیم میکنیم. ولی مانند گذشته فقط هفت فیلم برای بخش رقابتیمان انتخاب میکنیم.
● بهجزء شما چند نفر دیگر عضو کمیته هستند؟
کلاً پنج نفریم که همگی عضو شورای منتقدان ایتالیا هستیم. امسال ۲۵۰ فیلم را دیدیم که از ایران هم تعدادی در آن بود. بیشترین فیلمهای خوب از فرانسه بود که حداقل پنج شش فیلم قابل بحث داشتند ولی ما فقط یک فیلم میتوانستیم انتخاب کنیم.
● از ایتالیا چطور؟
سال گذشته از ایتالیا فیلم خوبی ندیدیم و انتخاب هم نکردیم. میخواستیم به سینمای خودمان هشدار بدهیم که اوضاع خطرناک است. البته خیلیها ما را سرزنش کردند که چرا از ایتالیا فیلم نگرفتهایم. امسال یک فیلم خوب ایتالیائی در برنامه داریم.
● بودجهٔ شما را چه سازمانی تأمین میکند؟
برای سفر به کشورها و انتخاب فیلمها، جشنوارههای همان کشورها ما را دعوت میکنند و خرج سفر میدهند. اما در ایتالیا وزارت فرهنگ حمایت میکند و چندین اسپانسر خصوصی هم داریم، به هر حال بودجهٔ محدودی داریم. جایزهٔ اول این بخش که با ترکیب رأی مردم و منتقدان انتخاب میشود، سههزار یورو است. اما فیلمهای هفتهٔ منتقدان، خودبهخود کاندیدای دریافت ”شیر طلای فیلمساز آینده“ (معادل دوربین طلائی کن) هستند. قبلاً بسیاری از فیلمهائی که در بخش ما بودهاند موفق به دریافت این جایزه شدهاند که صدهزار یورو به سازندهٔ آن تعلق میگیرد.
● از ایران تاکنون چند فیلم طی بیست سال در بخش شما پذیرفته شده؟
در ۱۹۹۷ فصل پنجم (رفیع پیتز)، در سال ۲۰۰۰ روزی که زن شدم (مرضیه مشکینی)، در ۲۰۰۲ امتحان (ناصر رفائی)، در ۲۰۰۴ ساکنان سرزمین سکوت (سامان سالور) و امسال یادداشت بر زمین (علیمحمد قاسمی)
● از بین شش فیلمی که تاکنون در جشنوارهٔ امسال در بخش شما دیدیم، هنوز فیلم فوقالعادهای پیدا نکردهام...
این نظر شماست. شاید از فیلم هفتم خوشتان بیاید! حتماً این فیلم فرانسوزی را ببینید. یک نکته و دلگیری خودم را بگویم که متأسفانه رسانهها توجه چندانی به هفتهٔ منتقدان نمیکنند و فقط به فیلمهای مسابقه میپردازند. خیلی حیف است! گاهی اگر یک فیلم انگلیسی یا آمریکائی در بخش ”روزهای مؤلفان“ باشد کمی به آن میپردازند، در حالیکه در جشنوارهٔ کن مطبوعات فرانسه صفحات زیادی را به همهٔ بخشهای کن اختصاص میدهند و باعث خوب مطرح شدن فیلمهای هفتهٔ منتقدان و پانزده روز کارگردانان میشوند. ما باید راهی بیابیم تا از این وضعیت در ایتالیا بیرون بیائیم. برای سال آینده ممکن است جدا از فیلمهای داستانی چنانچه مستند بلند فوقالعادهای هم پیدا کنیم آنرا انتخاب کنیم.● دو کلمه حرف حساب با مدیر ”روزهای مؤلفان“
چند سال پیش گویا مارتین اسکورسیزی و برناردو برتولوچی در ملاقاتی با هم در جشنوارهٔ ونیز صحبت ایجاد بخشی به نام ”روزهای مؤلفان“ را کرده بودند. این بخش که میبایستی کلاً جدا از سیاستهای رسمی جشنواره عمل کند و همانگونه که از اسمش برمیآید به سینمای مؤلف، مستقل، نوگرا و متفاوت بپردازد، از سال پیش به همت انجمن کارگردان ایتالیا شکل گرفت و مدلش هم ”پانزده روز کارگردانان“ کن بود. در دومین سال، این بخش بسیار مورد توجه قرار گرفت و خیلی از تهیهکنندگان اروپا و آمریکا و فیلمسازان کشورهای گوناگون علاقهٔ خود را برای شرکت در این بخش اعلام کردند. مدیر هنری آن آقای جورجو گوزِتّی بسیار مهربان، خوشبرخورد و باکلاس است. همواره در آستانهٔ ورودی ”ویلای مؤلفان“ که جنب هتل مشهور اکسلسیور است، حضور دارد و به مؤلفان، خبرنگاران و مهمانان خوشامد میگوید. او قبلاً روزنامهنگار بوده و سپس طی بیست سال گردانندهٔ جشنوارههای گوناگونی در ایتالیا شده و از ۱۹۷۹ با جشنوارهٔ ونیز بهعنوان مشاور جیلو پونتهکوروو (مدیر قبلی) همکاری داشته است. در ۱۹۹۱ خودش جشنوارهٔ فیلم نوآر را در شمال ایتالیا بهوجود آورد و با جشنوارهٔ فیلمهای ایتالیائی شهر نیس (در فرانسه) همکاری میکند. در ۲۰۰۴ دو انجمن ”سینماگران مؤلف ایتالیا“ و ”انجمن سینماگران و تهیهکنندگان“ این کشور از او خواستند مسئولیت ایجاد بخش ”روزهای مؤلفان“ را بهعهده بگیرد. در سال اول اکثریت فیلمهای این بخش خیلی ویژه و تجربی بود، و از امسال چارچوب خود را گسترش داده و فیلمها ترکیبی از آثار مؤلف و فیلمهائیست که بتوانند راهی به بازار هم بیابند. مطبوعات بینالملل دربارهٔ این بخش مطالب خوبی نوشتند؛ از جمله روزنامههای فرانسه مثل لوموند، لیبراسیون، فیگارو، اما در خود ایتالیا نیز توجهی را برانگیخت.
● علت ایجاد بخش ”روزهای مؤلفان“ چیست؟
ما در جستوجوی ”سینمای مورد نیاز“ یا میتوان گفت در پی ”سینمای بد رنجور“ هستیم. البته بعضیها ما را مسخره کردند و گفتند که سینمای مؤلف در دیگر بخشها هم وجود دارد. اما چیزیکه ما میخواهیم روی آن تمرکز کنیم، سینمائی است که بحث ایجاد کند، ما را به تفکر وادارد و به کشمکش دعوت کند. ”سینمای مورد نیاز“ سینمائی است که شما را آرام نمیگذارد، چیزی است که وادارمان میکند وارد بحث شویم، مشاجره کنیم. ”سینمای بد رنجور“ سینمائی است که افقهای گوناگون را باز میکند، باعث بازگشائی زبان دیگری میشود، نگاه دیگری میطلبد. معمولاً فیلمهای بخش مسابقهٔ اصلی، چشمانداز محصولات عادی سال هستند. ”هفتهٔ منتقدان“ روی کشفهای فیلم اول شرطبندی میکند، و ما بهدنبال قانونشکنی و کشفیات تازهٔ زبانی هستیم بدون اینکه الزاماً بهدنبال سینمای آزمایشگاهی و تجربی باشیم. ما به دنبال سوژههائی که دربارهٔ جامعه با دید جدید صحبت میکند هستیم که نگاه اریژینال داشته باشند.
● بهعنوان مثال کدام فیلم دارای این خصلت است؟
۱۳ ساختهٔ ژلا بابلوانی که به برخورد دو فرهنگ، دو نسل (فرانسه و گرجستان) میپردازد. این اولیه ساختهٔ کارگردانش است که دیدگاه مشخصی نسبت به جهان دارد، نسبت به زیبائی شناسی دارد، به نژاد دارد. یا مسئلهٔ فیلم انتظار اثر سینماگر فلسطینی رشید مشراوی که نگاه جالبی به سیاست دارد و شهادت بر مقطع خاصی از تاریخی میدهد. داستان در اردوگاههای فلسطینی میگذارد. فرم کارش طوری است که نمیتوان بیتفاوت از آن گذشت. یا مستندی از سینماگر ایتالیائی دربارهٔ الیو پتری، و وارد شدن به دنیای این مؤلف؛ مؤلفی که هم اسکار گرفت و هم با فیلمهای سیاستزدهاش خطرهائی برای خودش خرید. یا فیلمکانادائی C.R.A.Z.Y که موفقیت مردمی عظیمی در کشور خودش بهدست آورده. فیلم باید طوری باشد که آدم به خودش بگوید: ”باید بیشتر دربارهٔ آن بدانم.“ و سپس بیشتر فکر کند.
● سینمای امروز ایتالیا را چگونه تحلیل میکنید؟
نباید گفت که ما مؤلف جدیدی نداریم؛ اگر چه کسانی چون آنتونیونی جدید همه نداریم. به هر حال موقعیت خوبی نیست، آنقدر که باید راهی یافت. وضعیت مالی سینما خوب نیست. تلویزیونها بسیار کمتر از قبل در سینما سرمایه میگذارند و مشکل، مشکل فرهنگی است. پس از جنگ دوم سینمای ایتالیا شکوفا شد، و در دههٔ ۱۹۶۰ هم جالب توجه بود؛ از نظر زندگی اجتماعی، سیاسی، و ایدئولوژی هم شکوفائی وجود داشت. تولد دوبارهٔ سینما منوط به تولد دوبارهٔ دولت جدید است. باید گفت که سینماگران هم باید ترس را از خود دور کنند. باید جرأت کنند و نقطهنظرهای اریژینال و جدید ارائه بدهند. امروز چیزیکه کم است جرأت و همت است!
● دو کلمه حرف حساب دربارهٔ بخش اصلی
بخش اصلی ونیز را مسابقه (با نوزده فیلم)، بخش افق (نوزده فیلم)، فیلمهای کوتاه و ستایش از صدسال سینمای چین تشکیل میداد. حضور گستردهٔ آمریکا و ستارگانش، ونیز را در چند روز به هالیوودی روی آب تبدیل کرده بود. اول همهٔ فیلمهای بخش رسمی، فیلم کوتاه یکدقیقهای آرم جشنواره به نمایش درمیآید. این فیلم بیشترین تعداد نمایش را در طول جشنواره داشت و بدترین تأثیر را روی تماشاگرش. متأسفانه بسیار بدسلیقه و بدون ایده میخواهد در خدمت دومین جشنوارهٔ مهم جهان باشد. به شکل کارتون، با طرحهای زشت و موسیقی ناجور، چنان است که آدم دلش میخواهد هر چه زودتر تمام شود. سال گذشته فیلم آرم جشنواره خیلی بهتر بود. بدون اغراق در بین اینگونه فیلمها که ابتدای فیلمهای رسمی جشنواره پخش میشوند، هوشمندانهترین، زیباترین و جالبترینش متعلق به جشنوارهٔ کن است، بهطوریکه همیشه طی سالهای زیادی به محض اینکه فیلم آرم جشنوارهٔ کن شروع میشود عدهای شروع به عکس گرفتن پیدرپی از آن میکنند.
تماشای فیلمهای مسابقه را با عاشقان منظم (Les amants re۰۳۹; guliers) از فرانسه شروع میکنیم که ماجرایش به ماه مه ۱۹۶۸ و جنبش دانشجوئی فرانسه ارتباط دارد. در ابتدای فیلم چندین جوان وارد آپارتمانی میشوند، موادمخدر میکشند، سپس با پلیس درگیری میشوند اما نباید منتظر فیلم اکشن آمریکائی بود، بلکه کارگردان (فیلیپ گارل) که ملهم از موج نوی فرانسه است، خیلی از اتفاقها را خارج از کادر، با سروصدا به تماشاگر تفهیم میکند. یکساعت اول بسیار کشدار و دو ساعت دیگرش جذابتر است. از زمانیکه خانواده بر سر میز شامی گرد میآیند فیلم جان میگیرد و اگر چه چندین منتقد فرانسوی مستقیماً به کارگردان گفتند که بهتر است حدود یکساعت این فیلم سهساعته را کوتاه کند، اما کارگردان فعلاً بر سر حرف خود مانده است. تصویرهای سیاهوسفید فیلم برای ایجاد حالوهوای ماه مه ۶۸ مؤثر بوده و کار فیلمبردار (ویلیام لوبچانسکی) به فیلم جان داده است. فیلم به تربیت سیاسی و عشقی فرانسوا جوان بیستساله (که پسر کارگردان نقشش را بازی میکند) در آن دورۀ پرالتهاب فرانسه میپردازد که دیوانهوار عاشق دختری است. اگر چه التهاب ماجراهای ماه مه کشش و اکشن میطلبد، اما کارگردان با حوصله و ریتم آرام (حتی میشود گفت کُند) به این ماجرا میپردازد.
در فیلم جالب، استیون سودربرگ اینبار بهسوی ماجرائی ساده و باامکانات محدود روی آورد و به زندگی یک خانوادهٔ معمولی میپردازد که در کارخانهای مسئول قسمتی از ماشینهائی هستند که عروسک درست میکند. زندگی عادی و روزمرهٔ آنها به شکل دلپذیری روایت میشود و کلاً با سبک کارهای قبلی این کارگردان که با اولین فیلمش نخل طلا گرفت و سپس وارد سینمای حرفهای هالیوودی شد، فرق دارد.
در جشنوارهٔ ونیز متأسفانه بینظمی همچنان از نقاط ضعف آن است، اگر چه بسیاری در بیرون سالن با داشتن کارت خبرنگاری یا بلیت منتظرند وارد سالن شوند و یکدقیقه به شروع فیلم مانده، اما مسئولان کنترل سالن آنها را راه نمیدهند! من از یک در مخفی از طریق بالکن سرانجام خود را بهداخل رساندم و دیدم حدود یکسوم سالن هزار نفره خالی است و تماشاگران پشت در التماس میکنند و سرانجام یکربع بعد، فیلم شروع میشود و همانقدر از سالن همچنان خالی است. این بینظمی در بسیاری از سانسهای جشنواره دیده میشد، و خیلی از سانسها هرگز سرساعت اعلام شده شروع نشد. از نظر سازماندهی، جشنوارهٔ برلین بهراحتی مقام دوم را بعد از کن یدک میکشد، و اینجاست که باز شیرهای ونیز و خرسهای برلین در جنگند.شب بهخیر و موفقباشی ساختهٔ جرج کلونی ولولهای در ونیز ایجاد کرد و تا آخرین روزهای جشنواره محبوبترین فیلم منتقدان ایتالیا و حتی تماشاگرانی بود که در بولتن روزانهٔ جشنواره به فیلمها ستاره میدهند. این فیلم که سیاسی تلقی میشود از نادر فیلمهای اینچنینی آمریکائی است که کمتر به شکل مستقیم به سیاست میپردازند. در دوران مککارتیسم در آمریکا، دولت در پی کمونیستها بود و آنها را تارومار کرد و بهویژه در هالیوود ماجراهای بسیاری آفرید. این فیلم مثل کار فیلیپ گارل سیاهوسفید است و آنهم با سرمایهٔ اندک ساخته شده و از آثار تأثیرگذار است. فیلم دیگر آمریکائی مسابقه کوهستان بروکبک اثر آنگ لی تایوانیالاصل است. آنگ لی قبلاً هم فیلمهائی دربارهٔ همجنسگرایان ساخته بود اما در این فیلم کارش به یک وسترن با چنین شخصیتهائی کشیده سات. پس از موفقیت جهانی ببر خیزان، اژدهای پنهان همه منتظر فیلم جدید این کارگردان بودند و به محض پایان نمایش کوهستان بروکبک بسیاری برایش شیر طلا پیشبینی میکردند. فیلم که در سکانسهای اولیهاش کمی طول میکشد تا جا بیفتد، از نیمه به بعد تماشاگر را به هیجان درمیآورد. اگر چه طبیعتاً به قدرت وسترنهای کلاسیک سینما نیست اما ستایشی بزرگ از ژانر وسترن به حساب میآید و برایش موفقیت زیادی پیشبینی میشود.
مانوئل دِ اولیویرا کارگردان کهنهکار پرتغالی که بهزودی صدساله میشود. همچنان با سماجت به دوربین فیلمبرداری چسبیده و فیلم میسازد. زمانی از مشتریان دائم جشنوارهٔ کن بود و به تازگی مشتری ونیز شده است. در فیلم آخرش آینه جادوئی با طنز و کنایه به زندگی زنی به نام آلفردا میپردازد که فکر میکند همچون مریم مقدس است. در لحظاتی همان پرسشهائی را به ذهن خود میآورد که مریم مقدس به ذهن میآورده؛ مثل اینکه چرا حضرت مسیح هیچگاه جوراب به پا نمیکرده. آلفردا گفتوگوئی مذهبی و خداشناسانه با ملاقاتکنندگانش دارد، از جمله با لوسیانو، جوانی که از زندان آزاد شده. حیرتانگیز است دیدن چنین فیلمی از مردی ۹۷ ساله.
برادران گریم (تری گیلیام) پر از جلوههای ویژه است و راجع به جادوگری در زمان ناپلئون که به آلمان حمله کرده است. در این فیلم دوربین سرسام گرفته و مدام معلق میزند و آرام ندارند. فیلمی برای سرگرمی نوجوانان است. گابریل اثر پاتریس شرو کارگردان بزرگ و مشهور تئاتر و سینمای فرانسه و رئیس هیئت داوران جشنوارهٔ کن است که امسال همین فیلمش را در بخش مسابقهٔ کن نپذیرفتند! وی قبلاً بارها در مسابقهٔ کن حضور داشته بود و جایزههای مهمی نیز گرفته. گابریل (که نام شخصیت اصلی فیلم است) به شکل سیاهوسفید در یک ایستگاه راهآهن شروع میشود و از بین جمعیت بسیار که خارج میشوند، دوربین روی یکی از آنها تمرکز میکند و ماجرائی عاشقانه آغاز میشود؛ حکایت همین مرد با همسرش که روزی وی را ترک کرده و برایش نامهای گذاشته که دیگر برنمیگردد، اما ناگهان برمیگردد و ماجرا شکل دیگری میگیرد. در تمام طول داستان که بیشترش در فضای بستهٔ خانهای اشرافی اتفاق میافتد، دو شخصیت اصلی را میبینم که گاهی به شکل ویسکونتی گاه به شکل برگمان میزانسن داده شدهاند. فیلم منتقدان فرانسوی حاضر در ونیز را سخت افسون کرده است. داستان از کتابی اقتباس شده و بیشتر اوقات پرداختی تئاتری دارد، اما چنان جذب دیالوگها و رابطهٔ این شخصیت میشویم که تئاتری بودن میزانسن را فراموش میکنیم. در این فیلم ایماژ سینماتوگراف (زبان و تصویر سینمائی) کمتر حضور دارد و وزن کلمات و آهنگ آنها، تعیینکنندهٔ حرکت دوربین و میزانسن است. شاید بتوان گفت بار اصلی فیلم بر دوش دو بازیگر اصلی است و در ضمن سوار بر اسب گفتار است که میتازد. مستقیم حرکت نمیکند، بلکه دایرهوار همچون اسب عصاری بر گرد محوری بیننده را با خود میکشد. قدرت دیالوگها معجزه میکند و گابریل را از درخشانترین فیلمهای مسابقهٔ امسال میسازد.
ماری اثر جدید آبل فرارا نیز بخشی از قدرت خود را از دیالوگها میگیرد. بازی درخشان ژولیت بینوش در نقش ماری قدرت خاصی به فیلم بخشیده است. اول فیلم در واقع پایان فیلم دیگریست. سنگ بسیار بزرگی از روی صورت تماشاگر برداشته میشود و زیر آن قرار است جسد مسیح که به تازگی دفن شده قرار داشته باشد. اما مسیح نیست و ماری مادلن (مریم مجدلیه) که بهدنبال مسیح آمده گیج میشود. کسی میپرسد: ”چرا در میان مردگان بهدنبال یک آدم زنده میگردی؟“ در اینجا فیلم تمام میشود، یعنی فیلم قبلی که کارگردانی داشته آنرا میساخته. فیلمبرداری آخرین صحنه تمام میشود و همهٔ اکیپ باید با هواپیما به نیویورک بازگرداند، اما کسی که نقش ماری را بازی میکند میگوید من برنمیگردم، اما کسیکه نقش ماری را بازی میکند میگوید من برنمیگردم و میخواهم به اورشلیم بروم و مسیح را بیابم. اکیپ فیلمبرداری به نیویورک میرود و فیلم را تمام میکند و کارگردان آن به برنامهٔ تلویزیونی دعوت میشود تا دربارهٔ موضوع فیلمش صحبت کند. مجری برنامه (فارست ویتاکر) نیز دچار تردید است که ”ایمان دارم یا ندارم“. او در اثر حادثهای که برای همسر باردارش اتفاق میافتد ایمان میآورد. بحث تلویزیونی بالا میگیرد. فیلم داخل فیلم آمدهٔ نمایش عمومی میشود و شب افتتاحیهٔ آن برای عموم اعلام میشود که در سالن بمبگذاری شده، چون فیلم چندان مذهبی نیست و آنرا به نقد کشیده است. پلیس همه را از سالن بیرون میکند اما کارگردان داد و فریاد راه میاندازد که بمبگذاری شایعه است و از مردم دعوت میکند در سالن بمانند. آپاراتچی فرار کرده، خود فیلمساز به آپاراتخانه میرود و فیلم را نمایش میدهد اما کسی در سالن نیست. موبایلش زنگ میزند و به او خبر میدهند که در شهر دیگری از آمریکا فیلم همزمان روی پرده است و جمعیت بسیاری به سالن رفتهاند. به موازات این ماجرا گاه ماری را میبینیم که در خیابان بیتالمقدس از کوچهای به کوچهٔ دیگر میرود و بهدنبال زادگاه مسیح است. در پایان اما...؟ (پایانش را تعریف کنم؟ بیمزه میشود!) آبل فرارا بین ایمان و بیایمانی در طول فیلم در نوسان است. اگر چه فیلم آمریکائی است اما همهٔ فیلم در ایتالیا ساخته شده، حتی خیابانهای نیویورک! اگر به معجزه در سینما اعتقاد دارید میتوانید به دیدن این فیلم بروید. تقریباً همهٔ آدمهای مشهور سینما که در ونیز حضور داشتند در جلسهٔ نمایش این فیلم بروند.
فیلم دیگر آمریکائی مسابقهٔ رمانس و سیگار اثر جان تورتورو است. یک کمدی خانوادگی که رقص و آواز هم چاشنی آن است. فیلم سرگذشت یک خانواده (یک مرد و چند دخترش) را روایت میکند؛ با ریتمی سریع و مزهپرانی و کمی سبک و حتماً آمریکائیپسند... و دیگر چی؟ فیلم روسی Garpastum اثر الکسی گرمن، نکتهٔ چندان جذابی ندارد مگر فیلمبرداری با نماهای آرام طولانی. ماجرای دوبرادر در سال ۱۹۱۴ که عاشق فوتبال هستند و زندگی عادی و یکنواختی را میگذرانند.
فیلم پرتغالی تقدیر اثر ژوائو بوتلهو مثل یک عروسک روسی میماند که هر چه آن را باز کنی باز عروسک دیگری در درونش است. فیلم یک اقتباس ادبی است و ماجرای مردی را حکایت میکند که با اربابش در جادهای ساعتها رانندگی میکنند و هر دو از ماجراهای عاشقانهٔ گذشتهٔ خود میگویند. جذابترین بخش آن، قسمتی است که مهماندار یک رستوران، به یاد میآورد که چگونه میخواسته از شوهرش انتقام بگیرد و به او فاحشهای را معرفی کرده تا وی را عاشق او بکند و سپس زجرش بدهد. این بخش از نظر پرداخت موفقتر از بقیهٔ فیلم است. برای تماشاگر ایرانی جالب است که وقتی این دو شخصیت فیلم به اولین قهوهخانهٔ میان راه میرسند، یک آهنگ زیبای ایرانی در قهوهخانه به گوش میرسد.
فیلم چینی پشیمانی ابدی (استنلی کوان) با تصویرهای شیک و پیک شروع میشود و نماهای بسته و سبک نورپردازی، فیلمبرداری و قاببندیها یادآور کارهای ونگکار ـ وای است. داستان لیلی و خانوادهاش و یک عکاس جوان که از این خانواده عکس میگیرد. کل داستان در آپارتمانهای بسته با دیالوگهای طولانی میگذرد و زنی که دائم حرف میزند و فرم لباس پوشیدن چینیها در شانگهای دههٔ ۱۹۵۰ این سؤال را پیش میآورد که آیا همهٔ چینیها آنزمان مثل آمریکائیهای دههٔ ۱۹۵۰ لباس میپوشیدند، کراوات میزدند و کلاه شاپو بر سر میگذاشتند؟ موفق به دیدن چند فیلم دیگر مسابقه نشدم و شنیدم که اتفاق خاصی هم نیفتاده است.● چند کلمه حرف حساب دربارهٔ ایرانیان در ونیز
از داخل ایران تنها یک حضور (یادداشت بر زمین اولین ساختهٔ بلند علیمحمد قاسمی) در هفتهٔ منتقدان و دو حضور از خارج ایران با فیلم مرد چرخدستیدار (Man Push Cart) ساختهٔ دوم رامین بحرانی در بخش ”روزهای مؤلفان“ و بابک کریمی بهعنوان تدوینگر فیلم ایتالیائی مصائب مسیح یهودی در همین بخش دیده میشود. قاسمی با فیلمهای کوتاهش ثابت کرده که کارگردان بااستعدادی است و جشنوارهها هم موفقیتهائی داشته است. بیصبرانه منتظر دیدن اولین فیلم بلند او بودم؛ فیلمی که یکی دوسال ساخت آن بهطول انجامید. این کارگردان ۳۵ ساله ملایری از سال ۱۳۶۴ شروع به ساخت فیلم هشت میلیمتری کرده و پس از بیست سال، حالا باید پخته شده باشد. خودش میگوید برای یادداشت بر زمین مطالعات زیادی در زمینهٔ ایمان و مذهب و عرفان کرده؛ قرآن، تورات، آثار حلاج، سهروردی و غیره. شخصیت اصلی داستانش کسی است که به دل بسنده میکند و به عقل رجوع نمیکند. اتفاقهای ناگواری برایش رخ میدهد و با خدا حرف میزند و سرانجام فکر میکند که خداوند عذابش را روی زمین شروع کرده و این مرد باید زمین را از شر بدیها پاک کند.
و اما فیلمی که تماشاگر روی پرده میبیند: کارگردانی عاشق همهٔ تصویرهائی است که فیلمبرداری کرده و بعداً فیلمنامهای برمبنای این راشها نوشته است. دوربینی که دائم گیج است و لحظهای از معلق زدن و بالا و پائین پردن نمیایستد. اساساً این پرداخت فرمالیستی در خدمت این قصه که بسیار کمرنگ در فیلم ترسیم شده، نیست. تصویرها البته زیباست و گاه نیز خیلی زیباست، اما سازنده آنقدر آنرا بارها و بارها به رخ تماشاگر میکشد که گاه تماشاگر را از سالن فراری میدهد. یک خط قصهای کمرنگ را که برای یک فیلم مثلاً سیچهل دقیقهای جان دارد سوار یک فیلم ۸۸ دقیقهای کردن، از دیگر ارزشهای آن میکاهد. حیف که این تکنیک، که خیلی متمایل به غریبه و مه بیضائی و برخی آثار کوروساواست، بهجا و برای یک فیلمنامهٔ خوب و کامل و بلند سینمائی استفاده نشده است. قاسمی در کارهای کوتاهش بسیار موفق بود و باید منتظر کار بعدی او شد. در ونیز با پخشکنندگان و منتقدان بسیاری از کشورهای گوناگون که علاقهمند سینمای ایران بودند، صحبت کردم و همگی همین نظر را داشتند.
دومین فیلم رامین بحرانی (که سی سال پیش در آمریکا از پدر و مادری ایرانی متولد شده)، در بخش ”روزهای مؤلفان“ نظرهای مساعدی جلب کرد و گرچه پخشکنندگان خرید آنرا دشوار میدانند اما از فیلم تعریف نسبی کردند و لیبراسیون مطلبی امیدوارکننده دربارهٔ فیلم نوشت و یادآوری کرد که این جوان مؤلف را باید دنبال کرد. یک تهیهکنندهٔ فرانسوی نیز علاقهمند شد کاربعدی او را چنانچه فیلمنامهٔ خوبی داشته باشد تهیه کند. بحرانی در سال ۱۳۷۷ به ایران بازگشت و بهدنبال ریشههای خود رفت و در همین زمینه فیلمی هم ساخت به نام بیگانگان که هنوز به نمایش عمومی درنیامده است. در نیویورک تحصیل سینما کرده و اکنون دومین فیلم بلندش را در نیویورک ساخته به نام مرد چرخدستیدار. داستان فیلم دربارهٔ مرد جوانی پاکستانی است که هر روز سحر دکهٔ بزرگ قهوهفروشی خود را از انبار خارج میکند، در خیابانهای نیویورک آنرا باز میگرداند، مقابل ساختمانهای بزرگ میایستد و کار میکند. در زندگیاش، با خانوادهٔ نسبتاً سنتی خود درگیر است و در بیرون با دنیای مدرن آمریکا سروکار دارد. تنهائیاش را پس از مرگ همسرش، با گربهای سر میکند و گاه به کارهای پیشپا افتادهٔ دیگری هم تن میدهد تا اینکه روزی با دختری که در یک دکهٔ فروش سیگار و مطبوعات کار میکند آشنا میشود. ساختار فیلم بین فیلمهای اولیهٔ مارتین اسکورسیزی و امیر نادری در نوسان است. اتفاق خاصی نمیافتد و فیلمساز زندگی یکنواخت و روزمرهٔ این کارگر پاکستانی را نمایش میدهد. بیشتر نماها بسته است و در شب فیلمبرداری شده و گاه چنان نور کم که تماشاگر به زحمت چیزی را تشخیص میدهد. بحرانی فیلمسازی بااستعداد و خجالتی است که با بودجهٔ اندک، فیلمی دلنشین ساخته است. بودجهٔ فیلم را از این و آن قرض کرده تا شاید روزی قرضهایش را پس بدهد. جشنوارههای گوناگونی مثل لندن و تسالونیکی از آن دعوت کردهاند.
● چند کلمه حرف حساب برای فیلمهای دیگر
بخش ”افق“ ، معادل ”نوعی نگاه“ کن، دو سهسالی است رقابتی شده و هیئت داوری جداگانهای دارد. این بخش امسال جایزهٔ خود را به فیلم شرق بهشت محصول مشترک لهستان و آمریکا داد. فیلمسازی آماتور دوربین ویدئویی خود را برداشته و به سراغ مادرش رفته و مادر هر چه دلش خواسته از گذشتهٔ خود تعریف کرده که چگونه در لهستان بوده و امروز وضعش چگونه است. در بخش دوم هم فیلمساز به زندگی نیویورکی خود میپردازد.
بهترین فیلم این بخش آخرین ساختهٔ ورنر هرتزوگ به نام آبی وحشی در آنسو است؛ حکایت اختراعات جدید مثل هواپیما، ماشین و غیره توسط انسان، و اینکه چقدر انسانها خود را در این راه قربانی کردند. سپس کائنات را با سفینههائی که به فضا فرستاده میشود مورد سؤال قرار میدهد، و آنگاه به موجودات زیر دریا و زندگی در آب میپردازد. موسیقی در ساختار فیلم عنصری اساسی شده و به تصویرهای حیرتآور، بعدی تازه میبخشد. مرد دیوانهای در لابهلای لاشههای ماشینها حکایت خود را کابوسوار تعریف میکند و ویرانی در آمریکا را به رخ تماشاگر میکشد. بهنظر میآید اینبار هم هرتزوگ همچون پرویز کیمیاوی خودمان به سراغ آدمهای خارج از جامعه و غریب، علاقه نشان داده. او بهدنبال آدمهائی است که به اصطلاح کمی قاطی دارند. فرم کار هرتزوگ دلنشین، عجیب و سحرکننده است. این فیلم بهخوبی میتواند در جشنوارهٔ فجر آینده به نمایش درآید تا عاشقان سینما در ایران هم با امکانات جدید زبان سینمائی آشنا شوند.
فیلم مرگ کارگر (نینگ یینگ)، فیلمساز چینی به معدنهای زغالسنگ و غیره و کارگردانی که در همهجا استثمار میشوند میپردازد. این کارگران در همان معدن ناهار میخورند، تفریح میکنند و بیش از نیمی از زندگی خود را در آنجا میگذرانند. کارمن اثر ناموفق ژانپیر لیموزن از فرانسه به رابطهٔ یک میمون و آدمها میپردازد. در ابتدا این میمون در محلی برای تربیت و حرفزدن نگهداری میشود ولی روزی پا به فرار میگذارد. زوجی او را مییابند و آنها نیز روزی از او خسته میشوند. تگزاس (فائوستو پاراویدینو) هم فیلم شلوغ پلوغی راجع به جوانان ایتالیائی در آمریکاست که اکثر صحنههای آن در یک رستوران میگذرد.
از دو بخش دیگر جشنواره، یعنی ”همهٔ منتقدان“ و ”روزهای مؤلفان“ جذابترین فیلمها در بخش ”روزهای مؤلفان“ قرار داشت از جمله فیلم ۱۳ محصول مشترک فرانسه و گرجستان به کارگردانی ژلا بابلوانی. این کارگردان ۲۶ ساله در تفلیس گرجستان بهدنیا آمده و پدرش تیمور بابلوانی نیز کارگردان است. در هفده سالگی برای تحصیل به فرانسه آمده و تحصیلات سینمائی را در همین کشور انجام داده. کارش متأثر از فیلمهای سیاهوسفید دوران شوروی است. استعدادش را با فیلم کوتاهی که در سال ۲۰۰۲ ساخت نشان داده و در اولین فیلم بلندش ۱۳ خلاقیت شایانی از خود بروز میدهد. فیلم فلسطینی انتظار ساختهٔ رشید مشراوی به مسائل فلسطین در سرزمینهای اشغالی میپردازد. و فیلم ویدئو را در هم ادغام میکند که گاه جالب است. او بین سالهای ۱۹۹۱ تاکنون ده فیلم ساخته که اکثر آنها مستند هستند و از تلویزیونهای اروپائی برای فیلمهایش بودجه میگیرد.
C.R.A.Z.Y (ژان مارک والد) از کانادا فیلمی شاد و خوشساخت است که همه را تا آخر در سالن نگه میدارد. یک خانوادهٔ پرجمعیت که همهشان پسر هستند هر روز برای والدین خود دردسر تازهای میآفرینند. پدر که عاشق یک آهنگ قدیمی است به مناسبت و بیمناسبت آنرا روی گرامافون خانهٔ خود با دیگران قرار میدهد و شروع به خواندن آن آواز بههمراه صدای خوانندهاش اصلی میکند و همه را هم مجبور میکند آواز را با او همراهی کنند. داستان از زبان یکی از پسرها نقل میشود و در آخر او از صحرای سینا و در مسیری که مسیح قدمزده سر درمیآورد. موادمخدر، انحراف اخلاقی، پاشیدن خانواده و مذهب طی یک دورهٔ پانزده سالهٔ این خانواده کایت میشود. اگر چه فیلم دوساعت و اندی است اما گذشت زمان حس نمیشود. ساختار خوب، تدوین هوشمندانه، چالاکی دوربین سیال و میزانسن متنوع آن، این فیلم را در ردهٔ خوبهای جشنواره قرار میدهد.
آلگرو دومین فیلم کریستوفر بوئه از دانمارک کمابیش مثل فیلم اولش بازسازی است که در جشنوارهٔ کن ۲۰۰۳ جایزهٔ دوربین طلائی را گرفت. فیلم قبلی با وجود گرفتن دوربین طلائی، در نمایش عمومی توجهی جلب نکرد و برای این فیلم دوم نیز پخشکنندگان چندان راغب به خریدش، تا این لحظه، نشدهاند. فیلم خیلی تجربی شروع میشود و به تماشاگرش میخواهد حالی کند که ببین من چقدر بلدم فیلم بسازم! داستان پسرنوجوانی است که پیانو میزند و سپس بزرگ شدن او را میبینیم. داستان به دو شکل روایت میشود؛ یکی با روایت موسیقی و بازیگران زنده و دیگر به شکل کارتون که کسی آنرا روایت میکند. پرداخت فیلم، گاهی تماشاگر را به یاد کارهای لارس فون تریر میاندازد. فیلمی جشنوارهای است که گاه میخواهد دستور زبان را رعایت کند و گاه میل دارد آنرا بشکند.● چند کلمه حرف حساب در مورد بقیهٔ قضایا
به محض ورد به محل جشنواره بهنظر میآمد که در اینجا حکومت نظامی برپا شده است. کنترل شدید پلیس و حضور وسیع گاردهای مخصوص. به دور کاخ جشنواره که شامل کازینو و ساختمان اصلی است، دیوار عظیمی با آهنها و پردههای مشمائی سفید کشیدهاند و تا از این مرحله بخواهید بگذرید مثل این است که هفتخوان رستم را پشتسر گذاشته باشید. دلیلش هم این است که احتمال حملهٔ تروریستی وجود دارد، چون دولت دستراستی ایتالیا در جنگ علیه عراق پشتیبان آمریکا بوده است. با این حال در نگاه اول، بهنظر میآید امسال جمعیت کمتری به جشنواره آمدهاند. صبح شنبه است و باران بر ونیز میبارد تا آب دریا را به سطح بالاتری برساند. معمولاً ویکاند (تعطیلی شنبه و یکشنبه) اولین هفتهٔ جشنواره بیشترین جمعیت باید بیاید اما در سانس ۱۱ صبح در سالن بزرگ جشنواره دوسوم صندلیها خالی است. امسال نیز مجسمهٔ شیرهای بالدار را روبهروی کاخ جشنواره چیدهاند اما دیگر اسمی روی هر کدام از ستونها نیست. قبلاً اسامی برندگان سالهای قبل روی ستونها که بر سر آنها شیرهای بالدار نیمخیز شدهاند، حک شده بود.
امسال نیز همچون سالهای گذشته، طرف چپ کاخ جشنواره دیواری را اختصاص دادهاند به نوشتهها و نظرهای مردم دربارهٔ فیلمها و کل جشنواره که روزبهروز به تعداد این نوشتهها افزوده میشود و در پایان جشنواره هیئتی بهترین نوشته را انتخاب میکنند و جایزهای هم میدهند.
همچون سالهای گذشته هتل مشهور و اشرافی اکسلسیور محل اجتماع بازیگران بزرگ، تهیهکنندگان، کارگردانان و داوران است و دائماً جشنی در آن برپاست.
چند روزی از جشنواره گذشته که در رستوران هوای آزاد آن ناگهان کسی به شتاب بهسویم میآید. نسبتاً چاق شده و بسیار خندان. او مدیر جدید جشنوارهٔ لوکارنو است که بهجای خانم ایرنه بینیاردی از ماه سپتامبر امسال برگزیده شده است. آقای فدریک مر سالهاست با جشنوارهٔ لوکارنو همکاری میکرده و به حق مدیریت هنری جشنواره به او واگذار شد. میگوید برنامهٔ بسیاری برای آینده در نظر دارد. قرار ملاقات در پاریس میگذاریم تا گفتوگوی مفصلی بکنیم.
پروژه ساختن یک کاخ عظیم جشنواره در همین منطقه در دست اجراست و قرار است تا سال ۲۰۰۶ یا حداکثر ۲۰۰۷ قابل بهرهبرداری شود. این کاخ با طبقات زیاد و سالنهای متعددی در نظر گرفته شده و نقشهٔ ساختمانی آن برای بازدیدکنندگان به شکل ویدئو در سالنی بهطور دائم به معرض نمایش گذاشته میشود. وزیر فرهنگ ایتالیا اعلام کرده که کمکی به احداث این کاخ نخواهد کرد. هزینهٔ ساخت آن صدمیلیون یورو برآورد شده سات.
تنها نشریهٔ روزانهٔ جشنواره در هشت صفحه به انگلیسی و ایتالیائی خبر از رسیدن ستارگان، خلاصهٔ فیلمها، جدول آرای منتقدان و برخی خبرهای دادوستد در زمینهٔ سینما را میدهد. ستارگان زیادی به ونیز آمدهاند از جمله جرج کلونی، هریسن فورد، بیورک، ایرابل هوپر، مونیکا بلوچی...
رقیب سرسختی برای جشنوارهٔ ونیز در راه است. شهردار رم اعلام کرده که از سال آینده یک جشنوارهٔ بسیار مهم بینالمللی هر سال در ماه اکتبر (یک ماه بعد از ونیز) در رم برپا میکند و بودجهٔ عظیمی را به اینکار اختصاص داده است. آیا آنقدر فیلمهای مهم و خوب در دنیا ساخته میشود که در یک کشور مثل ایتالیا به فاصلهٔ یک ماه، دو جشنوارهٔ مهم بتوانند فیلم پیدا کنند؟ این خود بحث دیگری است. البته این اتفاق در مونترال کانادا امسال افتاده که در ماه اوت یک جشنواره و در سپتامبر جشنوارهٔ دیگری جریان دارد. البته طبق خبرهای رسیده، نه این جشنواره و نه آن جشنواره فیلمهای جالبتوجهی نداشتهاند!
مارکو مولر را هیچگاه نمیتوانید تنها گیر بیاورید. همواره خانم دستیارش همهجا او را همراهی میکند و تلفنی به دست و تلفنی دیگر در گوش از این ناحیه به آن ناحیهٔ جشنواره در حرکت هستند. لحظهای با هم سلام و علیک میکنیم و میپرسم چرا امسال برای بخشهای رسمی ونیز از ایران فیلمی انتخاب کردهاید؟ میگوید: ”فیلمهای زیادی دیدیم و حتی از سینماگران مشهور ایرانی فیلمهای ناامیدکننده دیدیم! هیچ اجباری وجود ندارد که حتماً از یک کشور هر سال فیلم داشته باشیم.“ میپرسم: کدام فیلمها را دیدی؟ میگوید: ”خودت که از همهٔ آنها خبر داری!“ و بعد دستیارش تلفن را به او میدهد که از خارج با او تماس گرفتهاند.
سال گذشته، در نیمهٔ جشنواره اعلام کردند که یک فیلم سورپریز به نمایش درمیآید و مستأجرها اثر کیم کیدوک در مسابقه قرار گرفت که بسیار فیلم خوبی بود و جایزهای هم دریافت کرد. امسال هم این ماجرا تکرار شد و فیلم کیتانو که جدیدترین اثر اوست به نمایش درآمد، اما کسی غافلگیر نشد!
جشنوارهٔ جهانی مثل یک سوپرمارکت بزرگ است. از ورودی که میخواهیم وارد شویم اجناسب زرق و برقدار را چیدهاند و در خروجی آخرین جنس را برمیداری! امسال جلوی ورودی این سوپرمارکت و نیز فیلم هفت شمشیر اثر تسوئی هارک فیلمساز چینی به نمایش درآمد و کمتر پیش آمده که جزء از اروپا و آمریکا فیلم افتتاحیه از جاهای دیگر باشد. فیلم اقتباسی است چشمنواز از هفت سامورائی کوروساوا. در مجموع فیلمهای بسیاری از آسیا در بخشهای ونیز حضور داشت که باید صد سال سینمای چین را نیز به آن افزود. این فیلمها سالهای ۱۹۳۰ تا ۱۹۹۰ را در برمیگیرد و به نام ”تاریخ ناپیدای سینمای چین“ نامگذاری شد.
هر جشنواره را میتوان به مراسم عروسی و تشییع جنازه نیز تشبیه کرد. قبل از جشنواره همه در تدارک این عروسی عظیم هستند. مراسم برپا میشود و در روزهای آخر رفته رفته همه خود را برای مراسم تشییع جنازه آماده میکنند و فردای پایان جشنواره مثل این است که از قبرستان تکوتنها بازگشته باشی. خوبی قضیه در این است که عروسی جدیدی در راه است.
به پایان جشنواره میرسیم. رئیس هیئتداوران دانته فرتی، طراح صحنهٔ مشهور سینمای ایتالیا و جهان است که از جمله برای فلینی، پازولینی، اسکورسیزی و غیره دکور ساخته. داوران دیگر عبارتند از خانم کلردنی کارگردان فرانسوی، آشنگ نویسندهٔ چینی، ادگار رایتز کارگردان، امیلیانا تورینی بازیگر، کریستیان واشون تهیهکننده، آموس گیتای کارگردان. این هیئت جایزههای خود را چنین تقسیم کردند:
شیر طلا: آنگ لی برای کوسهتان بروکبک (آمریکا)
شیرنقره برای بهترین کارگردانی به فیلیپ گارل (عشاق منظم) از فرانسه
جایزهٔ ویژهٔ داوران به: ماری (آبل فرارا، ایتالیا / آمریکا)
جایزهٔ بهترین بازیگر مرد: دیوید استراترن برای فیلم شب بهخیر، و موفق باشی (آمریکا)
جایزهٔ بهترین بازیگر زن به: جوانا متزوجورنو (حیوانی در قلب) از ایتالیا
جایزهٔ بهترین فیلمنامه: جرج کلونی و گرنت هسلاو برای شب بهخیر و موفقباشی
جایزهٔ دستاورد تکنیکی به ویلیم لوبچانسکی، فیلمبردار فیلم عشاق منظم
جایزهٔ مارچلو ماسترویانی برای یک بازیگر جوان به منوتی سزار برای فیلم بهسوی جنوب (لوران کانته، کانادا / فرانسه)
جایزهٔ ویژه برای مجموعه کارهای هنری به ایزابل هوپر (فرانسه)
جایزهٔ بخش ”افق“ به فیلم شرق بهشت (لش کوالسکی، فرانسه)
جایزهٔ شیر طلای اولین فیلم (معادل دوربین طلائی) به همراه صدهزار یورو به فیلم ۱۳ (ژلا بابلوانی، فرانسه / گرجستان)
جایزهٔ شیر طلا برای مجموعهٔ کارها به هایائو میازاکی سینماگر ژاپنی
و بدین گونه است که عروسیای پایان میگیرد و عروسی دیگری در راه است و زندگی ادامه دارد.
محمد حقیقت
منبع : ماهنامه فیلم
وایرال شده در شبکههای اجتماعی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست