شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


مشت اول هزار!


مشت اول هزار!
خیلی باجنبه اند؛ منظورم آنهایی هستند كه در محلات شلوغ شهر زندگی می كنند و ماهی یك بار هم با كسی دعوا نمی كنند! آن ها باجنبه اند،چون هر روز همه آن نگاه های چپ چپ شش جیب پوش ها، متلك های زنجیر به دست ها، تنه های كلاه نمدی ها و «سو»كشیدن های كاپشن خلبانی ها را تحمل می كنند. نگاه سنگین سركوچه نشین ها را روی خودشان احساس می كنند، اما این نگاه ها را به شست پایشان هم حساب نمی كنند. از كنار آن هایی كه متلك می پرانند رد می شوند. اما فكر می كنند آن لحظه كر بودند و چیزی نشنیدند. البته خیلی ها هم هستند كه آن قدر باجنبه نیستند و عكس العمل نشان می دهند و جواب متلك ها را می دهند. «چشم تو چشم» كه می شوند كم نمی آورند. آن قدر زل می زنند توی چشم طرف كه یا دعوا می شود یا طرف مقابل كم می آورد. اما آخرش چی؟ دعوا، مشت، لگد، كله، چوب، چاقو، بخیه، دیه، زندان و...
همه می دانند عاقبت دعوا چیست؟ بزنند باید دیه بدهند، بخورند هم كه بدتر! توی محل می پیچد فلانی كتك خورده! پس همان بهتر كه بزنند، اما با دست خالی؟ نه، باید حتما یك چاقو یا پنجه بوكس هم در جیب شلوار، آماده بیرون آمدن باشد. همین طوری است كه یكدفعه یك نفر توی یك دعوا ۲ نفر را لت و پار می كند. چاقوكش نیست، اما چاقو می كشد. طوری می زند كه چاقو تا دسته اش می رود توی بدن طرف. اما وقت دیه دادن كه می شود، باور نمی كند كار خودش باشد. اما نه، اشتباه می كند، كار خودش بوده. حالا تازه می فهمد كه چاقو چیز خوبی نیست. می رود سراغ یك وسیله دیگر. تا بخواهد همه ابزار های دعوا را امتحان كند، می شود یك آدم دعوایی. آخرش یك روز گیر می افتد. می افتد توی زندان و تازه آن جاست كه می فهمد دنیا دست كی بوده! حمید، بچه شهر ری است. او كه تا ۳ ماه قبل در زندان بوده می گوید: «توی زندان، دنیا وارونه است. آن جا همه با سربلندی رو چاقوهایی كه كشیده اند، حرف می زنند. با افتخار تعریف می كنند كه چطور بیست سی تا بخیه روی بدن یك نفر كاشته اند. كمتر كسی هست كه از این افتخارات خودش تعریف نكند. البته شاید هم پشیمان باشند و فقط به خاطر كرُی با بقیه باشد كه از خلاف هایشان حرف می زنند.» دیه و زندان، مجازات افرادی است كه در دعواها به بقیه صدمه می زنند.
البته خیلی ها قبل از این كه گیر بیفتند فرار می كنند. اگر آمار دعواهایی كه طرف فرار می كند را بگیرند قطعا چند برابر دعواهایی است كه به نیروی انتظامی گزارش می شود. با این حال تعداد همین دعواهایی كه گزارش می شود. هم بیش از حدِ معمول است. دكتر حسینی «جامعه شناس» می گوید:«بررسی هایی كرده ام كه نشان می دهد تعداد زیادی از پرونده های دادسراهای ما ارتباط مستقیمی با خشونت دارند. از ضرب و شتم گرفته تا قتل. ایران نسبت به جمعیتی كه دارد، آمار درگیری هایش خیلی بالاست.»
دعواهای خیابانی معمولا هیچ پایه و اساسی ندارد. آخرش كه دعوا تمام می شود، تازه می فهمند دعوا به خاطر یك نگاه چپ بوده یا به خاطر یك چشم تو چشم شدن كه هیچ كدام از دو طرف حاضر نشده اند چشمشان را لحظه ای ببندند یا مسیر دیدشان را عوض كنند و یا به خاطر یك چیز بی ارزش دیگر. معمولا خیلی از دعواها پس لرزه هم دارند. البته پس لرزه هایشان بدتر از خود دعواست. این مربوط می شود به زمان هایی كه طرفینِ دعوا می روند و با رفقایشان برمی گردند. آن وقت است كه یك دعوای دسته جمعی ردیف می شود. بعد از دعوا یك دو جین دست و پای كبود شده و دماغ شكسته و لب تركیده را می توان به چشم دید.
همین «حمید» كه چند دقیقه قبل درباره جو زندان حرف زده بود، به خاطر دعوای دسته جمعی به زندان افتاده. او می گوید: «سر كوچه نشسته بودیم كه یكی از بچه ها گفت شر كرده. قرار گذاشته بود با بچه محل هایش برگردد. آمد دنبال من و چند نفر دیگر، رفتیم دعوا. آن ها بیشتر بودند. برای این كه كم نیاورم یك شیشه نوشابه شكستم و ۲ نفر را با آن زدم. شانس آوردم، نمردند!»
این طور درگیری ها، یعنی درگیری های دسته جمعی، در نقاطی از شهرها بیشتر دیده می شود كه بافت قدیمی و سنتی دارند. جاهایی مثل محله های پایین شهر تهران كه صرفا مسكونی هستند و جمعیت آن نقاط خیلی بیشتر از جاهای دیگر است.
●بالای شهر، پایین شهر
حدود ۲۵۰۰ سال قبل، افلاطون «فحش» را اختراع كرد! در آن زمان مردم به خاطر كوچك ترین درگیری ها و اختلافاتی كه با همدیگر داشتند، یكدیگر را می كشتند. افلاطون در آن زمان واژه هایی ساخت كه مردم هنگام درگیری، به جای استفاده از چوپ و چماق و... از آن واژه ها استفاده كنند. آن موقع فحش دادن مانع درگیری می شد. اما حالا فحاشی یكی از پل های ارتباطی برای درگیری و دعواست. حتی طوری شده كه یك سری مجازات هم برای آن هایی كه به دیگران فحاشی می كنند در نظر گرفته شده. با این وجود فحش و دعوا و خشونت و این قبیل چیزها هنوز هم هستند. مخصوصا در محله های پایین شهر، این چیزها هر روز دیده می شود. اما چرا پایین شهر؟ دكتر قرایی مقدم «جامعه شناس» می گوید: «هر چه از مركز و شمال تهران به سمت جنوب می رویم، بافت فرهنگی ناهمگون تر می شود.
درگیری های خیابانی معمولا در محل هایی بیشتر است كه مهاجرپذیر هستند و سطح فرهنگی آن ها پایین تر است. در تهران ۵/۱ میلیون نفر حاشیه نشین وجود دارد كه در محله های آن ها، شرایط برای چاقوكشی و درگیری، مساعدتر است.» اكثر جامعه شناسان بر این موضوع اتفاق نظر دارند كه هر چقدر فاصله یك جمع از بافت شهری بیشتر باشد، درگیری های آن جمع بیشتر می شود. به عبارتی به خاطر تفاوت فرهنگ های شهرنشینی و روستانشینی، آن هایی كه از محیط شهر دورتر هستند با درگیری های بیشتری مواجه می شوند.
به همین دلیل است كه افرادی كه از روستاها به شهرها مهاجرت كرده اند، در جامعه شهری با مشكلات بیشتری مواجه هستند. دكتر حسینی می گوید: «جامعه شهرنشین ما، هنوز تفكر شهرنشینی ندارد. تفكر و فرهنگ روستا و قبیله را به شهر آورده است. از طرفی جوامعی كه از گفت وگو كردن عاجز هستند به خشونت های لفظی و فیزیكی رو می آورند. البته برعكس این قضیه هم هست.»
میثم ری شهری
برگرفته از هفته نامه همشهری جوان
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید