جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


بیداری اندیشه


بیداری اندیشه
همواره مهاجرین بسیاری از مکزیک در کالیفرنیا زندگی می کردند. اشتاین بک از دوران کودکی با مکزیکی ها معاشرت می کرد.
در دوران مدرسه با برادران سانچز دوست شد و در سالهای ۱۹۲۲ و ۱۹۲۱ به همراه کارگران مکزیکی در کارخانه قند و شکر مشغول به کار بود.
بعدها سوزان گریگوری که استاد دانشگاه بود، وی را به محله مکزیکی نشین تارتیلیا - فلت واقع در مونتری برد واشتاین بک با علا قه فراوان به سرگذشت ها و داستان های واقعی که آنها برایش تعریف می کردند، گوش فرا می داد و عبارات و سخنان محلی و افسانه ها و ... را به خاطر می سپرد. هنگامی که در سال ۱۹۳۲ تصمیم گرفت تا داستانی درباره این مردم بنویسد، این اثر به خودی خود «محله تارتیلیا - فلت» نام گرفت. او می خواست تا کتاب جدیدش «آسان و در عین حال سرگرم کننده و علا وه بر این ها حقیقی» باشد.
او در این امر موفق شد، گرچه مجبور بود تا در شرایط روحی نامناسبی کار کند، چرا که پدر و مادرش به سختی بیمار بودند.
او خود در نامه ای در نوامبر ۱۹۳۳ این طور می نویسد: «به نظرم می رسدکه لحن کتاب، اعتراض مستقیم به واقعیت غم انگیزی بودکه در خانه ام وجود داشت.»
داستان زندگی چهار پایسانو توسط اشتاین بک با طنز شاد و همزمان مملو از دلسوزی غم انگیزی نسبت به مردم ساده و شریف و صادق و وفادار به یکدیگر که نتوانسته اند جایگاه خود را در زندگی بیابند، نگاشته شده است. این داستان موفقیت بسیاری در میان خوانندگان کسب کرد که برای نویسنده هم شهرت و هم پول فراوان به همراه آورد و عکس العمل محافل بازرگانی نسبت به این اثر نیز جالب بود.
انجمن بازرگانان کالیفرنیا به او مدال طلا یی به عنوان نویسنده بهترین کتاب سال که به قلم کالیفرنیا تعلق دارد، اهدا نمود. اما، اتاق بازرگانی مونتری طی بیانه مخصوصی تاکید کرد که محله ای تحت این عنوان در شهر نیست و هیچ وقت هم نبوده است و نویسنده را به نوشتن شایعات بی پایه و اساس متهم نمود. با این وجود داستان دنی و دوستان شاد و سرزنده اش بسیار خریداری و خوانده می شد، چرا که اشتاین بک در داستانش نشان داد حتی در شرایط سخت و طاقت فرسایی که بسیاری از فقرا به آن دچار هستند هم می توان طراوت و شادابی روح را حفظ کرد وحتی می توان خوشی هایی هر چند اندک یافت. اما این ها برای میلیون ها انسانی که در تنگنای اقتصادی قرار داشتند، کافی نبود.
اشتاین بک تمامی وقایع کشور را می دید و به این نتیجه رسید که مسائل پیچیده روابط متقابل کار و سرمایه را بایستی در کتاب دیگری که عمیق تر و جدی تر باشد و به طور کلی به بعد دیگری از زندگی بپردازد، منعکس نماید. این کتاب رمان «و جنگ را باختند» بود که در ژانویه ۱۹۳۶، یعنی تنها پس از گذشت هشت ماه از انتشار داستان «محله تارتلیا - فلت» به چاپ رسید. در کتاب جدید نویسنده دیگر از ابزار طنز استفاده نشده بود، بلکه مردم را مجبور می کرد تا در مورد وقایع کشور عمیقا بیندیشند و آنچه را که در رمان بود با حقایق زندگی واقعی مقایسه نمایند. در رمان بسیار ساده و بی پیرایه درباره اعتصابی که در ناحیه ای در جنوب کالیفرنیا اتفاق افتاده است، صبحت می شود. اعتصاب های مشابه بسیاری طی آن سال ها در سراسر کشور انجام گرفته بود و خبر رسید که خوانندگان با شور و علاقه وصف ناپذیری از رمان جدید اشتاین بک استقبال کرده اند.
اشتاین بک از این اتفاق هم بسیار خوشحال شد و هم متعجب! چرا که موفقیت کتابش را باور نداشت. او به نماینده ادبی اش در زمان کار بر روی رمان این طور می نویسد: «فکر نمی کنم که شما از این کتاب خوشتان بیاید، من خودم از آن خوشم نیامده است. این وحشتناک است، اما امیدوارم که کتاب را تا به آخر بخوانید... داستان زندگی انسان با مرگش به پایان می رسد. اما کجاست پایان حرکتی که انتهایی ندارد؟ شما می توانید در هر جایی که مناسب است توقف کنید، ولی در هر صورت بایستی ادامه داد.»
اشتاین بک فهمید که تنها یک اعتصاب گره گشا نیست. او رمان خود را با صحنه مرگ جیم به پایان برد، اما او می دانست که سرگذشت حرکت کارگر آمریکایی ادامه خواهد یافت و این که بعدها نبردهای جدید و همچنین قربانیان جدید خواهند بود. جیم می گوید: «کار ما متوقف نخواهد شد، آخر من تنها ذره ای در آن هستم و خوشی فرا خواهد رسید. قوی باشید.» رمان جدید نویسنده مورد توجه و علاقه چند کارگردان تئاتر قرار گرفت و یکی از آنها به نام جان اوهارا نمایشنامه ای براساس رمان ساخت. اشتاین بک و اوهارا افرادی کاملا متفاوت بودند ولی به هر حال زبان مشترکی یافتند و اوهارا وی را متقاعد نمود که برای فیلم های سینمایی سناریو بنویسد، چرا که درآمد خوبی داشت. سپس ایده جدید داستانی در ذهن اشتاین بک شکل گرفت.
که بعدها «موش ها و آدم ها» نام گرفت. اگر اشتاین بک در رمان «و جنگ را باختند» مبارزه کارگران فصلی را به خاطر حق و حقوق خود نشان می دهد، در این داستان تلا ش انسان تنهایی را برای تحقق بخشیدن به آرزوهایش به تصویر می کشد. اما تلا ش جرج و لنی با شکست مواجه می گردد و لنی کشته می شود. استقبال خوانندگان از رمان فراتر از حد انتظار بود.
شکست امید و آرزوی جرج ولنی برای داشتن یک بنگاه کشاورزی کوچک شخصی، قلوب صدها هزار انسان ساده را به درد آورد و ده ها مقاله انتقادی در مورد آن به رشته تحریر درآمد.
منتقدین متذکر شدند که نویسنده در شخصیت جرج انسانی را به تصویر کشیده است که به همه ثابت می کند که تحقق یافتن آرزویی هم چون موفقیت و خوشبختی امکان پذیر نیست و البته، در این خصوص برخی از محققین تمام تقصیر را از ناحیه تفکر ناقص لنی می دانند. اما برای خواننده بی غرض و بی طرف کاملا روشن است که موضوع چیز دیگری است. در قهرمانان آزاد داستان توده مردم می کوشد تا با محاکمه خودسرانه لنی را محکوم نماید و مرگ او دلیلی است بر وجود قدرت های اجتماعی که تا قبل از امروز به راستی در آمریکا وجود داشته اند.
نویسنده : ترجمه: مهناز نوروزی
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید