چهارشنبه, ۱۵ آذر, ۱۴۰۲ / 6 December, 2023
مجله ویستا
بازسازی یک هویت ویران شده

فیلمهای هارور بسیاری براساس همین موضوع ساخته شده اند. هیولاها، ومپایرها، موجودات ناشناخته فضایی و... همه به دلیل بیگانگیشان با ما تهدیدگرند و این بیگانگی و هراس انگیزی را از دهه ۳۰ به بعد یك توافق كلی تعیین می كرد: هیولا بد است و انسان خوب. ترس از كمونیسم موج فیلمهایی را پدید آورد كه بیگانگان به محیطی امن و آرام حمله می كردند، جنگ اتمی موج فیلمهایی را موجب شد كه در آن موقعیت آخر زمانی تصویر می شد و در تمام این آثار سمپاتی و دلسوزی مشخص و آشكار كارگردان به طرف خودی ها مشهود بود. اما در فیلم رومرو نگاه برعكس شد. دهه ۷۰ دهه خوشبینی پروپاگاندایی دهه ۵۰ نبود كه همه چیز با خوشی و پیروزی تمام شود، پایان دهه ۶۰ دهه سرخوردگی عمومی بود، در چنین شرایطی قطعاً ارزشهای از پیش تعیین شده باید واژگون شوند و موقعیت ترسناك برای حل شدن به وجود نیامده بلكه چنین شرایطی به وجود آمده و باید با آن رو به رو شد، آن را تحمل كرد و پایان مقدر آن را پذیرفت. زامبی ها در فیلم رومرو مردگانی بودند كه به سبب فعالیت های اتمی به دنیا بازگشتند و از گوشت آدمهای زنده تغذیه می كنند، آنها در ظاهر با حركتی شاعرانه، محو و سرگشته راه می رفتند و به دنبال طعمه می گشتند اما تصویری كه رومرو از شكارچی های زامبی تصویر می كرد به شدت هراس انگیزتر بود. در پایان فیلم دوان جونز تنها بازمانده یك شب جهنمی توسط همین شكارچی های زامبی به اشتباه كشته می شود و كلانتر به كسی كه دوان جونز را كشته می گوید: «شلیكت عالی بود» و فیلم با همین جمله به پایان می رسد اما پیش از این جمله پایانی ، ما جمله كلیدی دیگری نیز از دهان یكی از شخصیتهای فیلم هنگامی كه به زامبی ها نگاه می كرد شنیده ایم: «آنها خود ما هستیم!» در حقیقت زامبی ها چندان تفاوتی با شكارچیان زامبی ها ندارند و حتی رومرو نگاه دلسوزانه ای نسبت به آنها دارد. این جابه جایی همان ویژگی ناب و بكری بود كه در سال ۶۸ بنیان ژانر را متحول كرد.در سری فیلمهای «مردگان» ما در حقیقت با بحران هویت روبه رو هستیم؛ اینكه بالاخره زامبی ها انسان هستند یا نه؟ آیا آنها فقط مهاجمان به دنیای آرام و امن و به دور از شیاطین ما هستند و یا نه، این انسانها هستند كه رفتاری غیر «انسانی» با زامبی ها دارند و نكته كلیدی جمله «آنها خود ما هستیم» دقیقاً در همین جا نهفته است. رومرو به آفریدن زامبی ها، قهرمانان وحشتناك طبقه كارگر را به دنیای سینما آورد.دراكولا، اكثر خون آشامان و... در محیط های اشرافی زندگی می كردند (ما هنوز از قصر داركولا حرف می زنیم) در حالی كه زامبی ها همان آدمهای عادی زندگی روزمره هستند. در فیلم دوم از سری «مردگان» یعنی «سحرگاه مردگان» زامبی ها به آخرین پناهگاه انسانها یعنی یك فروشگاه بزرگ حمله می كنند (نكته ای كه در بازسازی این فیلم نیز وجود داشت) . تصویر مردگان زنده كه پشت شیشه های فروشگاه صف كشیده اند و انسانهایی كه در فروشگاه پناه گرفته اند و هرچه می خواهند در اختیار دارند اوج انتقاد رومرو به فرهنگ مصرفی بود (آیا زامبی ها محرومیت كشیده های جامعه سرمایه داری و قهرمانان طبقه كارگر نبودند؟) و یا در سال ۱۹۸۵ و در دوران ریگانیسم كه زامبی ها به یك پادگان نظامی حمله می كنند، لبه تند انتقاد رومرو به سیاستهای میلیتاریستی ریگان نبود؟اكنون در سال ۲۰۰۵ باز هم رومروی ۶۸ ساله با جهانی متلاطم رو به روست:۱۱ سپتامبر، جنگ عراق، جنگ افغانستان، بحران فراگیر تروریسم و...، اتفاق ۱۱ سپتامبر نوع سینمای سیاسی و وحشت زا را عوض كرد. درباره سینمای وحشت امكان بازآفرینی این حادثه به آسانی امكان پذیر بود؛ زامبی ها تروریست و طرف دیگر ماجرا هم كه از پیش معلوم است. اما رومرو چنین نمی كند. او همان هارور شاعرانه (عنوانی كه به فیلم شب زندگان مرده بخشیده شده بود) را به نوعی دیگر ادامه می دهد.سكانس آغازین فیلم سرزمین مردگان درخشان است: تابلوی بزرگ «بخورید»كه به نظر می رسد سابقاً تبلیغ یك رستوران بوده در پیش زمینه دیده می شود، دوربین آرام ارتفاع كم می كند و زامبی زنی مصلوب وار خیره شده به رو به رو دیده می شود، زامبی ها با همان حالت همیشگی پا روی زمین می كشند و راه می روند و دسته ای موزیك از زامبی ها با سازهای خود صداهای عجیب تولید می كنند؛ دو نفر از شكارچی ها جایی پنهان شدند و اوضاع را زیر نظر دارند و این دیالوگ رد و بدل می شود:«انگار كه زنده اند» ؛ « نه اونها وانمود می كنند كه زنده اند». بعدتر زمانی كه ماشین زره پوش با قتل عام زامبی ها از میان آنها می گذرد، یكی از شخصیت ها می گوید:«لعنتی، این یك قتل عامه (واژه قتل عام مسلماً فقط برای انسانهای زنده به كار می رود)». همین اشاره های ظریف هویت زامبی ها را تا اندازه زیادی مشخص می كند. آنها فیلم به فیلم صاحب هویت بیشتری شده اند، در فیلم دوم نشانه هایی از زنده بودن را به یاد می آورند، در فیلم سوم به موسیقی واكنش نشان می دهند و در این فیلم نحوه چگونگی استفاده از اسلحه را یادمی گیرند، رئیس زامبی ها از شغل گذشته اش در زمان حیات (كار در پمپ بنزین) استفاده می كند. در میان زامبی ها شغلهای متفاوتی نیز دیده می شود: قصاب، پلیس، دلقك و... ، صحنه های آدمخواری با جزئیات بسیار نشان از یك انتقام گیری دارد. در «سرزمین مردگان» ما با یك جنگ تمام عیار و استفاده از تجهیزات جنگی فراوان رو به رو ایم و درست به همین دلیل رومرو هر دو طرف ماجرا را به خوبی تفسیر می كند.
جمعیت باقی مانده انسانی قسمتی از شهر را كه كافمن با برج بلندش در آن زندگی می كند حصار بندی كرده اند، با زامبی های زنجیر شده عكس یادگاری می گیرند، محكومان را مثل گلادیاتورهای قدیم با زامبی ها در یك قفس می اندازند و با اوضاع به وجود آمده كاسبی می كنند، كافمن هم در بالاترین طبقه برج كه باز هم یك مركز خرید است در آرامش به اوضاع می نگرد. در این فیلم نیز مثل دیگر فیلمهای رومرو زامبی ها به هیچ وجه «بدمن» به حساب نمی آیند، اوضاع جامعه انسانی به مراتب غیرانسانی تر از جامعه زامبی هاست. فیلم با آنكه اشاره های مستقیم به ۱۱ سپتامبر دارد اما موضع گیری آشكاری نمی كند. در نماهای آخرالزمانی نیمه دوم كه زامبی ها به شهر حمله كرده اند دیگر هیچ كدام از دو گروه از هم قابل تشخیص نیستند، قربانی و قاتل، زامبی و انسان به یك تلفیق عمومی رسیده اند و در هم می لولند، دیگر هیچ معیاری برای تشخیص وجود ندارد. در نماهای پایانی وقتی زامبی ها از روی پل رد می شوند و ماشین زره پوش آماده شلیك خمپاره است، قهرمان اصلی فیلم فرمان توقف می دهد ودر حالیكه به رئیس زامبی ها نگاه می كند می گوید: «دیگه بسه، آنها هم مثل ما هستند، دنبال جایی برای رفتن می گردن». رومرو طنز خود را هم حفظ كرده، نگاه او همانقدر كه تكان دهنده و هراس انگیز است، استهزا و ریشخند و پارودی را از یاد نمی برد.برخی منتقدین «سرزمین مردگان» را پیشرفتی در كار رومرو نمی دانند: همان طرح اصلی قصه، همان زامبی ها و... اما واقعیت چنین نیست. او در تلفیق عناصر درام (فیلم حتی گاهی كاملاً به شكل یك تریلر هیجان انگیز در می آید) با قصه اصلی درخشان عمل كرده است، كارگردانی فوق العاده است و طراحی صحنه نیز این امكان را به رومرو داده كه فضاهای تازه ای را تجربه كرد، این فیلم در ادامه مسیری ساخته شده كه خود رومرو مبدع آن است. «۲۸ روز بعد» (با اخلاقیات پوسیده و غیرقابل باور دنی بویل كه نشان می داد كه اصل قضیه را درك نكرده) و بازسازی روزمرد گان (كه رومرو آن را پسندیده بود) و (Shown of the Dead) كه یك كمدی موفق بود در سالهای اخیر عرضه شدند و با استقبال هم رو به رو شدند. سرزمین مردگان اولین فیلم پرخرج رومرو (در واقع غیرمستقل) از سری مردگان است اما با این حال مخارج بسیار كمی داشته. شاید چنین عاملی باعث ورود عنصر هیجان در فیلم رومرو باشد.
رومرو در مصاحبه ای در پاسخ به این سؤال كه بعد از فیلم «نیمه تاریك» در اوائل دهه ۹۰ به نظر می رسید كه دیگر نمی توانستید فیلم بلند بسازید، پاسخ می دهد بله درست است، من در آن زمان بیشتر از هر موقعی پول در می آوردم اما این پولها فقط از راه كامل كردن سناریوها و یا تكمیل كردن پروژه های نیمه كاره به دست می آمد و برای هزینه های ساختن فیلم كافی نبود، جان فورد بیش از ۱۰۰ فیلم ساخته و امروزه باید خیلی خوش شانس باشید كه هر دو سال یك فیلم بسازید.
كاوه جلالی
منبع : روزنامه ایران
همچنین مشاهده کنید
سایت انصاف نیوزسایت برترینهاسایت همشهریآنلاینروزنامه شرقسایت جهان صنعت نیوزخبرگزاری ایلناسایت اصلاحات نیوزروزنامه ایرانخبرگزاری تحلیل بازارسایت بیتوته