سه شنبه, ۱۷ مهر, ۱۴۰۳ / 8 October, 2024
مجله ویستا

پایان یکسویه نگری


پایان یکسویه نگری
فهم نظریات و اندیشه های پست مدرن ، جدای از شرایط و وضعیت حاکم بر عصر پست مدرن ممکن نیست ؛ زیرا اغلب نظریه پردازان پست مدرن در پی تبیین وضعیت اجتماعی ، اقتصادی ، علمی و صنعتی و حتی سیاسی غرب در دوره معاصر هستند و نه در پی شکل دادن به ایدئولوژی جدید (مثلا از نوع مارکسیستی آن).
درک شرایط و وضعیت معاصر غرب ، شرط اساسی فهم اندیشه های پست مدرن است. از سوی دیگر، پست مدرنیسم به عنوان نظریه در حوزه اندیشه و هنر گاهی به عنوان جریانی انتقادی به مدرنیسم در اشکال ادبی ، فلسفی و اجتماعی آن مطرح می شود. در اینجا پست مدرنیسم دیگر تنها به مثابه یک توصیف مطرح نمی شود بلکه در کنار توصیف به نقد نیز می پردازد و غرب مدرن را که اکنون همچون پروژه ای شکل گرفته و به کمال رسیده است ، به چالش می کشد.
در واقع پست مدرنیسم منبعث از شرایط پست مدرن است که این شرایط در غرب مدرن به کمال رسیده است. شرایط پست مدرن چیزی ورای شرایط مدرن و جهشی بنیادین از آن نیست. به قول ایهاب حسن «پست» در پست مدرنیسم ، تنها به معنای دوران پس از مدرنیسم نیست بلکه معنای اصلی آن نشات گرفته از مدرنیسم است.
گفتنی است ؛ شرایط پست مدرن ، دیگر مساله ای صرفا متعلق به غرب نیست ، شرایط پست مدرن برخاسته از غرب است ولی در جهان عمومیت پیدا کرده است. بیشتر نمادها و نشانه های شرایط پست مدرن که متفکران و نظریه پردازان پست مدرنیسم هم به آنها اشاره دارند، نمادهایی عام و عمومیت یافته در سراسر جهان هستند؛ مانند مثال های معروفی که در این زمینه وارد است: همبرگر مک دونالد، نوشابه کوکاکولا و... به بیان فردریک جیمسون ، یکی از اندیشمندان مطرح این عرصه شرایط پست مدرن شکل جدید سرمایه داری غربی خود را در سراسر دنیا نشان می دهد و دیگر به مرزهای ملت دولت و شرقی و غربی محدود نیست.
عدم تعین ، به متن آمدن حاشیه ها، مرکززدایی ، عدم قطعیت ، عدم واقعیت ، اصالت نشانه ، ابهام ، برداشتن مرزها، اصالت نوشتار از عناصر و اصطلاحات مطرح در اندیشه پست مدرن است.
در دوره مدرنیته ، اندیشه غربی همواره برخی آموزه های کلان را پذیرفته بود و مباحث فکری و اجتماعی خود را حول محور آن سامان می داد. مثلا اومانیسم ، عقل گرایی ، راززدایی ، تجربه گرایی و مانند آن از جمله آموزه های کلان و اصلی اندیشه غربی بودند.
هر چند برخی از این آموزه ها نیز گاهی در تقابل با یکدیگر قرار می گرفتند و به عنوان مثال معمولا اندیشه عقل گرا را در فلسفه غرب در مقابل تجربه گرایی قرار می دهند ولی باز این جبهه گیری ها در اساس ، تفاوت بنیادین نداشتند و به دنبال دانش یقینی در معرفت شناسی بودند. مارکسیسم در مباحث اقتصاد و جامعه شناسی و تاریخ نیز نمونه بارز یک آموزه کلان یا به عبارت بهتر، کلان روایت (فراروایت) در مدرنیته است. بنابراین روایت های کلان یا فراروایات در واقع گفتمان غالب و مسلط روزگار خود را تشکیل می دادند و محور معنابخشی به همه عرصه های زندگی مثل اخلاق ، سیاست ، کار و... بودند. فلسفه هگل ، مارکسیسم و روشنگری نمونه هایی از این فراروایت ها هستند.
به نظر ژان فرانسوا لیوتار از متفکران شهیر پست مدرن ، در دهه های پایانی سده بیستم و به عبارتی ، از آغاز دهه ۱۹۷۰ جهان وارد وضعیت و شرایط تازه ای شده که پیشتر چنین نبود. لیوتار این شرایط و اوضاع تازه را وضعیت پست مدرن می نامد. لیوتار این وضعیت را وضعیت عدم اعتماد، شک و تردید و بی ایمانی نسبت به هر آنچه در شرایط و اوضاع پیشین وجود داشته توصیف می کند. این بی اعتمادی بویژه مبانی و اصول تشکیل دهنده روایت های کلان (فراروایت ها) را دربرمی گیرد.
در این شرایط تازه ، نه تنها فرا روایت های کهنه ، جایگاه معتبر خود را از دست دادند، بلکه خلا آنها نیز با روایتی جدید پر نشده است. گویی شرایط معاصر به گونه ای است که دیگر پذیرای روایتی عام و جهانشمول نیست. اندیشمندان و فلاسفه معاصر، دیگر در اندیشه ارائه مدلی عام در حوزه مورد بحث خود نیستند. مثلا پیش از این ، مارکسیسم بنا داشت تا قاعده و قانون تمام تحولات اجتماعی را در طول تاریخ در تمامی نقاط جهان و ملل و فرهنگ ها تبیین کند. مارکسیسم چنین مدلی ارائه کرد و در یک برهه زمانی مقبول نیز واقع شد. اما در شرایط جدید جهان ، بشر نه پذیرای چنین فراروایت هایی (با ادعاهای بزرگ) است و نه مولود آن.
اندیشه های معاصر معمولا در حوزه های مورد بحث خود بنا دارند که از موضوعات خاص و کوچک به طور مجزا بحث کنند و در صورت لزوم راه حل ارائه کنند. ارائه نسخه ای عالمگیر، دیگر دغدغه اندیشمندان معاصر نیست.
در شرایط پست مدرن ، فراروایتی وجود ندارد و تنها خرده روایت ها وجود دارند. روایت خرد هم همچون یک تصویر و از یک بعد خاص به مساله ای خرد می نگرد. اصطلاح تصویر در اینجا بسیار راهگشاست. اندیشمند در عصر پست مدرن تصویری از یک موضوع را ارائه می کند و نه دورنمایی از کل. هنر پست مدرن نیز این چنین است و بنا ندارد در خود جهان بینی عام را ارائه کند، بلکه تصویری از موضوعی خاص به نمایش می گذارد و حتی در این تصویر، دیگر نه تنها جهان بینی ارائه نمی شود بلکه تفسیر خاص و واحدی نیز ندارد و بیننده را به درون متن خود می کشد و او را در خلق این اثر شریک می کند.
بنابراین پست مدرنیته شرایطی است که غرب خود به پایان عصر سیطره بی چون و چرایش بر همه ابعاد زندگی بشر پی برده و واقف شده است. پست مدرنیته ، پایان یکجانبه نگری بر جهان و به رسمیت شناخته شدن کثرات و شخص شخص انسان ها با دیدگاه های متنوعشان است.
محیا سادات اصغری
منبع : روزنامه جام‌جم