چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

سوره‌ نجم‌


سوره‌ نجم‌
● نزول‌ سوره‌ نجم‌
سوره‌ «نجم‌» بیست‌ و سومین‌ سوره‌ قرآن‌ در نزول‌ و پنجاه‌ و سومین‌ سوره‌ در تدوین‌ است‌ كه‌ با ۶۲ آیه‌، ۳۰۸كلمه‌ و ۱۴۰۵ حرف‌ در شهر مكه‌ بر وجود مقدس‌ پیامبر اسلام‌(ص‌) نازل‌ شد. سوره‌های‌ مكی‌ براساس‌ شرایطاجتماعی‌، سیاسی‌ و فرهنگی‌ مشركان‌ مكه‌ در برخورد با نبوت‌ حضرت‌ رسول‌(ص‌) نازل‌ می‌شد. آیات‌ سوره‌ نجم‌در حمایت‌ از پیامبر(ص‌) و ملامت‌ و توبیخ‌ كفار مكه‌ با استناد به‌ عذاب‌ ملتهای‌ گذشته‌ نازل‌ شده‌ است‌. در روایات‌آمده‌ است‌ آنچه‌ كه‌ پیامبر(ص‌) برای‌ كفار مكه‌ از غیب‌، معراج‌ و حتی‌ تعیین‌ وحی‌ خود سخن‌ می‌گفت‌، جاهلان‌ ومتكبران‌ مكه‌ نمی‌پذیرفتند و پیامبر(ص‌) را گمراه‌ و كاذب‌ می‌دانستند، ولی‌ خداوند با نزول‌ آیات‌ الهی‌، پیامبرش‌را تایید و كفار مكه‌ را توبیخ‌ كرد.
● قسم‌ و تایید پیامبر(ص‌)
«سوگند به‌ نجم‌، آن‌گاه‌ كه‌ طلوع‌ و غروب‌ می‌كند».
«نجم‌» در لغت‌ به‌ معنای‌ ستاره‌ و جمع‌ آن‌ نجوم‌ است‌، همچنین‌ به‌ معنای‌ گیاه‌ بدون‌ ساق‌ و چوب‌ نیز می‌باشد.
«النجم‌ و الشجر یسجدان‌»، (سوره‌ الرحمن‌، آیه‌ ۷)
و «هوی‌» به‌ معنای‌ فرودآمدن‌ و طلوع‌ و غروب‌ است‌، اما واژه‌ نجم‌ در اینجا به‌ چهار احتمال‌ گفته‌ شده‌ است‌;اول‌ قرآن‌ مراد باشد; چون‌ عرب‌ «تنجیم‌» را «تفریق‌» نیز می‌گوید و قرآن‌ به‌خاطر تفرق‌ در نزولش‌ طی‌ بیست‌ وسه‌ سال‌، نجم‌ نامیده‌ می‌شود و دوم‌; ستاره‌ ثریا مراد است‌ كه‌ مجموعه‌ ستاره‌های‌ هفتگانه‌ای‌ است‌ كه‌ معمولا شش‌تای‌ آن‌ به‌ وضوح‌ و ستاره‌ هفتم‌ به‌ سختی‌ دیده‌ می‌شود; یعنی‌ «قسم‌ به‌ ثریا، آن‌گاه‌ كه‌ با غروب‌ خورشید، طلوع‌ وبا طلوع‌ فجر، غروب‌ می‌كند».
احتمال‌ سوم‌ هر ستاره‌ای‌ كه‌ طلوع‌ می‌كند، می‌باشد و چهارم‌; احتمال‌ رجم‌ و هدف‌ قراردادن‌ شیاطین‌ توسطشهابها و اشیای‌ درخشانی‌ است‌ كه‌ بر سر شیاطین‌ در فضای‌ آسمان‌ فرود می‌آیند.
به‌ هر تقدیر خداوند با سوگند به‌ نجم‌ به‌ هنگام‌ فرود و فراز آن‌، خطاب‌ به‌ كفار مكه‌ می‌فرماید: «صاحب‌ و همراه‌شما (یعنی‌ پیامبر(ص‌)) گمراه‌ نیست‌ و كسی‌ را گمراه‌ نكرده‌» و پیامبر (ص‌) به‌ دلخواه‌ خود از سر هوا سخن‌نمی‌گوید، بلكه‌ مطالب‌ او درباره‌ توحید، نبوت‌ و جانشینی‌ وحی‌ برای‌ امامت‌، كلام‌ حضرت‌ حق‌ است‌ و آن‌ نیست‌مگر وحی‌ الهی‌ كه‌ به‌ حضرت‌ رسول‌(ص‌) القا می‌شود.
وحی‌ القای‌ علم‌ به‌ دیگری‌ به‌ صورت‌ پنهانی‌ از اسباب‌ مادی‌ است‌ كه‌ دیگران‌ بر آن‌ آگاه‌ نشوند و متعلم‌ به‌ وسیله‌آن‌، به‌ آموخته‌ پنهانی‌ خود یقین‌ می‌كند. ماهیت‌ وحی‌ از نظر علمی‌ قابل‌ تعریف‌ و شناخت‌ نیست‌; چون‌ امری‌ متافیزیكی‌ است‌.
«علی‌بن‌ مغازلی‌ شافعی‌»; از مشاهیر علمای‌ اهل‌ سنت‌ با اسناد خود از ابن‌ عباس‌ نقل‌ می‌كند كه‌: من‌ با جمعی‌ ازبنی‌هاشم‌ در مجلس‌ حضرت‌ رسول‌(ص‌) بودیم‌ كه‌ ناگهان‌ نوری‌ از آسمان‌ جدا شد و به‌ سوی‌ زمین‌ هبوط كرد.حضرت‌ خطاب‌ به‌ حاضران‌ فرمود: «نظر كنید به‌ سوی‌ چه‌ منزل‌ و سرایی‌ پایین‌ می‌آید». پس‌ از مدتی‌ خبرآوردند آن‌ نور به‌ سوی‌ منزل‌ حضرت‌ علی‌(ع‌) پایین‌ آمد و حضرت‌ رسول‌(ص‌) خشنود و خرم‌ شد و در توصیف‌محبت‌ به‌ علی‌(ع‌) و وصیت‌ ایشان‌ سخن‌ فرمود كه‌ جمعی‌ كافر و منافق‌ زبان‌ به‌ اعتراض‌ گشودند و گفتند: «محمددرباره‌ پسر عموی‌ خود غلو می‌كند». چون‌ حضرت‌ رسول‌ متوجه‌ این‌ اهانت‌ شد، دلگیر و ناراحت‌ گشت‌، سپس‌خداوند برای‌ تسكین‌ خاطر آن‌ حضرت‌ و تایید فرموده‌های‌ ایشان‌ درباره‌ وصیت‌ حضرت‌ وصی‌ و سایر اخبارغیبی‌ سوره‌ «النجم‌» را نازل‌ فرمود.
● تعلیم‌ پیامبر(ص‌)
خداوند دانش‌آموزی‌ و معلم‌ پیامبر(ص‌) راچنین‌ تشریح‌ می‌فرماید كه‌: «فرشته‌ صاحب‌قدرتهای‌ شدید، او را آموزش‌ داد» كه‌ مراد از آن‌فرشته‌ جبرئیل‌ است‌. این‌ كه‌ ساختمان‌ وجودی‌این‌ فرشته‌ چگونه‌ است‌، تبیین‌ آن‌ از نظر علم‌تجربی‌ ممكن‌ نیست‌ و تنها به‌ آثار و اعمال‌ او،حسب‌ آنچه‌ كه‌ در متون‌ دینی‌ آمده‌ است‌،می‌توان‌ رسید.
نقل‌ است‌ كه‌ جبرئیل‌ پیك‌ مخصوص‌اطلاع‌رسانی‌ خداوند به‌ انسان‌ می‌باشد و به‌خاطرمعصیتها و گناهان‌ شنیع‌ انسان‌، مامور عذابهای‌سخت‌ كه‌ نیاز به‌ قدرت‌ و توانایی‌ فوق‌تصور انسان‌شده‌ است‌ دارد، به‌طور نمونه‌ جبرئیل‌ قوم‌ لوط را،كه‌ همجنس‌باز بودند، از زمین‌ كند و چندان‌ به‌آسمان‌ نزدیك‌ رساند كه‌ صدای‌ ناله‌ها وضجه‌های‌ انسانها و حیوانات‌ را فرشتگان‌ ساكن‌آسمان‌ شنیدند و بعد آنها را وارونه‌ به‌ زمین‌ كوبیدو قوم‌ ثمود را به‌ یك‌ صیحه‌ نابود ساخت‌. گرچه‌ دراین‌ امر معلم‌ واقعی‌ خداوند بود، اما جبرئیل‌ امین‌حامل‌ پیام‌ خداوند به‌ رسولش‌ بود كه‌ با تمام‌قدرتهای‌ مافوق‌ تصور بشر، محكم‌ و استوار نزدرسول‌ خدا(ص‌) ایستاد، در حالی‌كه‌ گستره‌ هستی‌او از افق‌ مشرق‌ یا مغرب‌ بود، سپس‌ به‌ وجودمقدس‌ پیامبر(ص‌) نزدیك‌ و نزدیك‌تر شد، تا این‌كه‌ فاصله‌اش‌ تا پیامبر به‌ اندازه‌ دو قوس‌ كمال‌ یانزدیك‌تر شد. در این‌ حالت‌ جبرئیل‌ آنچه‌ را كه‌می‌بایست‌ به‌ وجود پیامبر(ص‌) وحی‌ كند، ابلاغ‌كرد و بدینسان‌ پیامبر(ص‌) آنچه‌ را كه‌ می‌بایست‌ ازسوی‌ حضرت‌ حق‌ فراگیرد، آموخت‌ و همان‌مفاهیم‌ و معانی‌ را برای‌ مردم‌ مكه‌ بیان‌ كرد، درحالی‌ كه‌ آنها او را تكذیب‌ كردند.
نجاری‌ و سلم‌ از ابن‌ مسعود روایت‌ كردند كه‌:چون‌ پیامبر(ص‌) جبرئیل‌ را در افق‌ اعلی‌، با آن‌هیبت‌ عظیم‌ و بالهای‌ فراوان‌ مشاهده‌ كرد،بی‌هوش‌ شد و پس‌ از مدتی‌ كه‌ به‌ خود آمد،جبرئیل‌ به‌ صورت‌ انسانی‌ نزدیك‌ او نشست‌ ودستی‌ بر سینه‌ و دستی‌ بر كتف‌ مبارك‌ او نهاد وكاملا در مجاورت‌ پیامبر(ص‌) قرار گرفت‌ و پیام‌الهی‌ را وی‌ وحی‌ و ابلاغ‌ نمود.● تصدیق‌ پیامبر(ص‌)
وقتی‌ پیامبر آنچه‌ را كه‌ در معراج‌ به‌ وی‌ وحی‌ شده‌ بود، به‌ مردم‌ مكه‌ بیان‌ داشت‌، كه‌ از جمله‌ آن‌ معرفی‌حضرت‌ وصی‌، علی‌ بن‌ابی‌طالب‌(ع‌) بود، با تكذیب‌ كفار قریش‌ مواجه‌ شد و خداوند برای‌ تصدیق‌ پیامبرفرمود: «قلب‌ محمد(ص‌) آنچه‌ را كه‌ دید، دروغ‌ نگفت‌»; یعنی‌ پیامبر(ص‌) جبرئیل‌ را در صورت‌ اصلی‌خود دید و این‌ رویت‌ پیامبر(ص‌) وهم‌ و خیال‌ نبود.
بعضی‌ چنین‌ توهم‌ كردند كه‌ پیامبر(ص‌) وجود خداوند را دیده‌ است‌، كه‌ چنین‌ برداشتی‌ درست‌ نیست‌;زیرا هستی‌ خداوند وجود فیزیكی‌ و مادی‌ ندارد كه‌ با چشم‌ دیده‌ شود.
از ابی‌سعید خدری‌ روایت‌ شده‌ است‌ كه‌ از حضرت‌ رسول‌(ص‌) در مورد آیه‌ «ماكذب‌ الفواد مارای‌»پرسیدند، حضرت‌ فرمودند: «نوری‌ دیدم‌»، همچنین‌ از ابی‌عالیه‌ روایت‌ است‌ كه‌ از حضرت‌ رسول‌(ص‌)درباره‌ دیدن‌ حق‌ تعالی‌ در شب‌ معراج‌ پرسید و حضرت‌ فرمود: «جوی‌ آبی‌ را دیدم‌ كه‌ پشت‌ آن‌ حجابی‌بود و پشت‌ آن‌ حجاب‌، نوری‌ كه‌ می‌درخشید و دیگر چیزی‌ ندیدم‌».
درباره‌ معراج‌ و دیدنیهای‌ آن‌ توسط پیامبر(ص‌) در سوره‌ «اسراء» سخن‌ خواهیم‌ گفت‌.
مسئله‌ معراج‌ پیامبر(ص‌) از مكه‌ به‌ مسجدالاقصی‌ در بیت‌المقدس‌، مورد اتفاق‌ تمام‌ علمای‌ امامیه‌ و اكثرعلمای‌ اهل‌ سنت‌ است‌ كه‌ پیامبر (ص‌) به‌ صورت‌ جسمانی‌ به‌ فضای‌ بالای‌ زمین‌ عروج‌ نمودند و سپس‌ به‌ مكه‌بازگشتند و از دیدنیها و شنیدنیهای‌ خود خبر دادند، ولی‌ كفار قریش‌ اخبار پیامبر(ص‌) را تكذیب‌ كردند.
● تایید خبرهای‌ معراج‌
خداوند خطاب‌ به‌ كفار مكه‌ می‌فرماید: «آیا جدال‌ و انكار می‌كنید آنچه‌ را كه‌ پیامبر(ص‌) در شب‌ معراج‌دید؟ به‌ تحقیق‌ كه‌ پیامبر(ص‌) جبرئیل‌ را یك‌بار دیگر نزدیك‌ درخت‌ سدرت‌المنتهی‌ در معراج‌ دید (و یااینكه‌ خداوند را به‌ یقین‌ كامل‌ درك‌ كرد)».
سدرت‌المنتهی‌ برای‌ تقریب‌ و تشبیه‌ به‌ عالم‌ ماده‌، بسان‌ درختی‌ توصیف‌ شده‌ است‌ كه‌ در عرش‌ الهی‌ است‌;درخت‌ سدری‌ كه‌ میوه‌ها و شاخ‌ و برگهای‌ فراوان‌ دارد و نهرهای‌ بهشت‌ زیر آن‌ جاری‌ است‌. وجه‌ تسمیه‌«منتهی‌» به‌ این‌ جهت‌ است‌ كه‌ این‌ درخت‌ منتهای‌ بهشت‌ است‌; زیرا خداوند می‌فرماید: «نزدسدرت‌المنتهی‌ قرارگاه‌ بهشت‌ است‌». سپس‌ خداوند درباره‌ حضور پیامبر(ص‌) در معراج‌ اینگونه‌می‌فرماید: «هنگامی‌ كه‌ سدره‌ را می‌پوشید، چشم‌ پیامبر از به‌ آنچه‌ كه‌ می‌پوشید انحراف‌ نرفت‌ و او هرگزطغیان‌ و سرپیچی‌ نكرد».
پوشاننده‌ درخت‌ سدره‌(غاشی‌) از امور غریب‌ و ناشناخته‌ای‌ است‌ كه‌ كسی‌ نمی‌داند بر شاخ‌ و برگها وثمرهای‌ آن‌ درخت‌ چه‌ بوده‌ است‌ و چگونه‌ آن‌ درخت‌ را پوشش‌ داده‌ یا می‌دادند. شناخت‌ اموری‌ كه‌فراتر از كره‌ زمین‌ است‌، با پیشرفت‌ علوم‌ امروزه‌ نیز، هم‌اكنون‌ ناشناخته‌ است‌ و تنها با تقریب‌ ذهنی‌ از آنچه‌كه‌ می‌دانیم‌، می‌توانیم‌ اندكی‌ تصویر روشن‌ از آنچه‌ خداوند در قرآن‌ از عرش‌، بهشت‌، سدرت‌المنتهی‌ وامثال‌ آنها خبر داده‌ است‌، داشته‌ باشیم‌ و درك‌ ماهیت‌ آن‌ امور، تنها با علم‌ الهی‌ انبیاء و اولیاء ممكن‌ است‌،ولی‌ خداوند می‌فرماید كه‌ رسولش‌ در شب‌ معراج‌ نشانه‌های‌ بزرگ‌ پروردگارش‌ را دید.
● تحقیر بتهای‌ كفار
خداوند بعد از بیان‌ قدرت‌ و عظمت‌ خود، كه‌در عرش‌ الهی‌ به‌ رسولش‌ نشان‌ داد، با بیانی‌تحقیرآمیز خطاب‌ به‌ كفار درباره‌ خدایان‌ آنان‌می‌فرماید: «آیا نمی‌بینید لات‌، عزی‌ و منات‌;سومین‌ بت‌ دیگر را; بتهایی‌ كه‌ نه‌ سخن‌ می‌گفتند ونه‌ اثری‌ وجودی‌ برستایشگران‌ خود داشتند»؟
لات‌ و عزی‌ مهمتر از منات‌ بودند. لات‌ بت‌ قبیله‌«ثقیف‌» در شهر طائف‌ یا بت‌ قریش‌ بود، كه‌مشركان‌ به‌ دور آن‌ طواف‌ می‌كردند و آن‌ رابزرگ‌ می‌شمردند و عزی‌ درختی‌ بود كه‌ قبیله‌«غطفان‌» آن‌ را می‌پرستیدند و مونث‌ كلمه‌ «اعز»به‌ معنای‌ عزیزتر و شریفتر است‌ و منات‌ صخره‌ای‌بود كه‌ قبایل‌ «هذیل‌» و «خزاعه‌» آن‌ را پرستش‌می‌كردند. البته‌ نقلهای‌ دیگری‌ نیز درباره‌ بتهای‌سه‌ گانه‌ لات‌، عزی‌ و منات‌ وجود دارد. سپس‌خداوند می‌فرماید: «آیا برای‌ شما، مذكر و برای‌او (خداوند) فرزند مونث‌ است‌»؟
عرب‌ جاهلیت‌ جنس‌ زن‌ و مونث‌ را حقیرمی‌شمردند و آن‌ را به‌ خداوند نسبت‌ می‌دادند وبه‌ فرزند مذكر مباهات‌ می‌كردند و آن‌ را به‌خودشان‌ نسبت‌ می‌دادند. خداوند این‌تقسیم‌بندی‌ را ظالمانه‌ و ناصواب‌ می‌داند ومی‌فرماید: «این‌ بتها چیزی‌ جز نشانه‌ها و اسمهایی‌نیستند كه‌ شما (مشركان‌) و پدرانتان‌ برآنان‌نامگذاری‌ كرده‌اند. اسامی‌ این‌ بتها حقیقت‌ ومعنای‌ واقعی‌ ندارد و تنها مجسمه‌هایی‌ هستند كه‌شما و نیاكان‌ شما نامهایی‌ برآنان‌ نهاده‌اید وخداوند هیچ‌ حجت‌ و برهانی‌ برآن‌ نامها جهت‌پرستش‌ نفرستاده‌ است‌ و مشركان‌ به‌ واقع‌ درپرستش‌ بتها چیزی‌ جز گمان‌ و خیال‌ و آنچه‌ را كه‌نفسهای‌ آنان‌ میل‌ و هوس‌ می‌كند، پیروی‌نمی‌كنند در حالی‌ كه‌ به‌ تحقیق‌ از طرف‌پرودگارشان‌ برآنان‌ هدایت‌ و راهنمایی‌ به‌ سوی‌كمال‌ آمده‌ است‌. آیا واقعا برای‌ انسان‌ از آنچه‌ كه‌از روی‌ هوا و هوس‌ در شفاعت‌ از بتان‌ و عبادت‌آنان‌ تمنی‌ می‌كند، چیزی‌ وجود دارد؟ هرگزچنین‌ نیست‌ و انسان‌ به‌ خواسته‌ها و اوهام‌ خودنمی‌رسد، در صورتی‌كه‌ ملك‌ دنیا و آخرت‌ از آن‌خداست‌ و حتی‌ شفاعت‌ فرشتگانی‌ كه‌ در آسمانهاهستند، برای‌ كفار سودی‌ ندارد، مگر بعد از آنكه‌خداوند به‌ آنان‌ اجازه‌ شفاعت‌ برای‌ آن‌ كسانی‌ كه‌می‌خواهد، بدهد تا فرشتگان‌ شفاعت‌ او را بكنند وخداوند نیز راضی‌ شده‌ و بپذیرد».
حال‌ با این‌ توصیف‌ بتهای‌ بی‌روح‌ و بی‌حیات‌چگونه‌ می‌توانند برای‌ كفار شفاعت‌ كنند و مشركان‌به‌ عبادت‌ آنان‌ و شفاعتشان‌ دلخوش‌ دارند
منبع : خانواده سبز


همچنین مشاهده کنید