سه شنبه, ۱۳ آذر, ۱۴۰۳ / 3 December, 2024
مجله ویستا


غم نان اگر بگذارد


غم نان اگر بگذارد
کارگاه داستان کوتاه شهرکتاب در دوازده جلسه زیر نظر [ ] برگزار می‌شود. در این دوره آموزشی مباحثی چون راوی سوم شخص محدود به ذهن، بینامتنیت، زاویه دید نمایشی، جریان سیال ذهن، راوی اول شخص با مخاطب و حضور نویسنده در متن مطرح می‌شود و هنرجویان موظف‌ خواهند بود بر اساس این مباحث نظری، داستان‌های خود را ارائه کنند.
این کارگاه آموزشی از ۲۱ اردیبهشت ماه شروع می‌شود و علاقه‌مندان به ثبت‌نام در این دوره آموزشی تا ۱۷ اردیبهشت فرصت دارند تا برای ثبت‌نام به شهرکتاب مرکزی مراجعه کنند و یا با شماره تماس ۸۸۸۰۶۷۴۳ تماس بگیرند. لازم به ذکر است کارگاه داستان شهرکتاب روزهای شنبه ساعت ۱۶:۳۰ تا ۱۸:۳۰ برگزار می‌شود.
اولویت ثبت‌نام با کسانی است که زودتر اقدام کنند.
خانم عزیز، آقای عزیز، نویسندۀ جوانی که هنوز اعتماد به نفس درک وجود و توانایی های خودت را نداری. هنوز توان درک آنچه تو داری را نداری، چرا که به آن پی نبرده‌ای هنوز. جز این نمی‌توانم به کارگاه‌های داستان‌نویسی اشاره کنم که «این ره که من و تو می‌رویم به ترکستان است.»
به اعتقاد من – یعنی کسی که شش ماه در گارگاه‌ داستان‌نویسی [ ] در خانه هنرمندان شرکت کرده است- نه تنها شرکت در کارگاه‌های داستان نویسی نمی‌تواند دردی از داستان نویسی ایران درمان کند بلکه خودش درد دیگری شده است. که امیدوارت می‌کند، بعد تحقیرت می‌کند. از درون تهی ات می کند و به چیزی کم و بیش گیج و گول تبدیلت می کند.
خسته‌ات می‌کند و بعد ناامیدت، تمام می شوی آنوقت.
چه چیزی بدتر از امیدوار کردن، و بعد رها کردن جوانانی که هنوز نمی‌دانند بازار کتاب خراب است و اگر آن‌ها پشت در نشر یک تک داستانشان مانده‌اند نه از بی‌سوادی یا کم تجربگی‌شان است –که کمتجربگی عیب جوانان نیست. و همه نویسنده های بزرگ زمانی کم تجربه بوده اند. بلکه از آن روی است که بازار کتاب خراب است وکتاب خریدار چندانی ندارد. به هر دلیل که شاید یکی از آنها همین استادان باشند که آنچه نباید بر سر داستان نویسی ایران اوردند. اخته اشت کردند. قانون آوردند. حکم کردند تا خودشان حاکم باشند و تو بمانی پشت در. ایده هایت بماند، فراموش شوی.
امیدوار کردن را نمی‌پسندم امیدوار کردن به چیزی که هیچ وقت در اختیار نویسنده های ایران نبوده است. بازار.–نمی‌گویم سرکیسه کردن چون هنوز وقت پتک زدن به سنت داستاننویسی ایران به جا مانده از هدایت و گلشیری نیست-
پس علاقه مندان به داستان‌نویسی که فکر می‌کنند از طریق شرکت کردن در این کلاس‌ها می‌توانند راهی به بازار کتاب و نشر پیدا کنند و سری توی سرها دربیاورند، سخت در اشتباه هستند. خانه از پایبست ویران است. ویران شده است.
به اعتقاد من و به اعتقاد بسیاری از کارشناسان –که با پتک نقد می‌نویسند- نه تنها شرکت کردن در این کلاس‌ها واجب کفایی برای نویسنده شدن نیست بلکه خود این کلاس‌ها دردی است درمان ناپذیر برای کسانی که می‌خواهند راه رفتن کبک را یاد بگیرند و راه رفتن خودشان را هم از یاد می‌برند.
اما ما که کبک نیستیم. رهرو راستین هیچ عقیده ای هم نیستیم. اگر نمی دانیم دلیل بر این نیست که شما می دانید. دلیل بر این است که می دانیم نمی دانیم. اما شمایان، شما یکسان کنندگان انسانها هنوز قرار است همه را شبیه خودتان کنید؟
شبیه شما، هیچ وقت از شما پیشی نمی گیرد. پس ما قرار است شبیه خودمان شویم.
قرار نیست که تمام نویسنده‌های جوانی که می‌خواهند بنویسند از معبر پر خطر این کلاس‌ها عبور کنند و به صحبت‌های گاه و بی‌گاه متناقض و بی‌ربط اساتیدی گوش کنند که خودشان بیشتر از شاگردان احتیاج به آموختن دارند و تنها از سر اتفاق -یا چه می‌دانم چه زد و بند دیگری- سری توی سرها درآورده اند قرا نیست به حکم جوان بودن، نو قلم بودن همیشه رهرو راستین آقایان و خانم‌هایی باشیم –بخوانید پدر خوانده و مادر خوانده- که نوشته‌های خودشان هم جای انتقاد ما را دارد. ما که شبیه نیستیم. قرار است خودمان باشیم حتا اگر یک کتاب هم از ما چاپ نشود. بگذار نشود. قرار نیست بشود. قرار است ما شبیه خودمان باشیم. این اصل ما است. ما که با پتک می نویسیم.
ما که قرار است با پتک بنویسیم نه دنباله رو ایشان باشیم و بره‌وار گوسفند گون، برده وار؛ بله بگوییم به عقاید ایشان و سبک و سیاق پوسید‌ه‌ای که برگزیده‌اند و نمی خواند تغییرش دهند. می خواند گسترشش هم بدهند. با ما؟ من و تو. اما ما قرار است خودمان را گسترش دهیم.
دوست عزیز جوان در آنجا خر داغ می‌کنند اگر بوی کباب به مشام شما می‌رسد.
اگر با کارگاه‌های داستان‌نویسی مخالفم و آن را به نوعی شبیه کلاس‌های آمادگی برای کنکور می‌دانم، اگر ره رو راستن آقایان و خانم‌ها نسیتم اگر...
بد هم اگر بنویسم، و بنویسیم –اگر بد و خوبی باشد- به از تقلید کورکورانه از عقاید نویسنده‌هایی است که هیچ گاه نه از نوشته‌هایشان لذت برده ام نه چیز دیگری.
اگر قرار است چیزی یاد بگیریم از استادان دیگری می اموزیم
همینگوی، فاکنر، کامو، سارتر، پاموک و کافکا و هزار تا خوب و بد دیگر
تو که در اندازه های ما نیستی. تو قانون داری اما ما قرار نیست قانونی تو را از بر کنیم.
اولین راه برای نویسنده شدن پشت پا زدن است به این ته نشین شده‌های دغل بازی که ته‌ته‌اش «غم نان دارند» نه سودای بار اوردن نویسنده. که به گمان من هیچ در حدو اندازه‌های این نیستند. هیچ در هیچ اندازه‌ای نیستند. چون قرار است ما باشیم که پشت پا بزنیم به این سبک و سیاق اداره ادبیات این مملکت. که دارد می‌پوسد. پایین می‌ریزد و از بین می‌رود. آن هم نه با سانسور دولتی و از این حرف‌ها. بلکه برعکس با سانسوری خطر ناک تر که فوکو هم به ان اشاره کرده است. سانسوری که در همین یک کلمه خلاصه شده است «من بیشتر از شما می‌دانم.» «شما هنوز نمی‌دانید.» نه عزیر قرار نیست اینجا کسی بیشترو کمتر بداند و قرار نیست اینجا ملاکی وجود داشته باشد برای نوشتن جز یکی «من هرگز نمی‌خواهم شبیه شما بشوم.» داستانی را که تو بپسندی توی سطل آشغال من جا دارد.
من به کارگاه داستان نویسی هیچ کس نمی روم. حتا مرحوم فاکنر.
علی چنگیزی