شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


نگاهی به کتاب شکوه شمس


نگاهی به کتاب شکوه شمس
کتاب شکوه شمس نوشته خانم آن ماری شیمل استاد برجسته عرفان اسلامی یکی از برجسته ترین و مهم ترین آثاری است که درباره مولوی نوشته شده. شرح و بیان نامکرر «عشق» است از زبان مولانا که دانش و بصیرت مولف صاحب نظر و صاحبدل آن را با لطافت طبع و حلاوت سخن و تخیل دورپردازانه جان بخشیده است.
این کتاب نخستین اثر از آثار ارزنده پروفسور شیمل است که به زبان فارسی منتشر می شود. در چهار بخش زمینه تاریخی، خیال بندی مولوی، الهیات مولوی و نفوذ مولوی در شرق و غرب تدوین یافته و مقدمه ای از استاد جلال الدین آشتیانی نیز بر آن افزوده شده است.
حسن لاهوتی مترجم فرهیخته کتاب در مقدمه کتاب به بخشی از گفت وگوهای خانم شیمل اشاره می کند و می نویسد؛ پروفسور شیمل گفته است «... مولانا جلال الدین رومی در روزگار سختی که در آن دشمنی، جنگ و کشتار رواج یافته بود زندگی می کرد. اوضاع اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، در بدترین شکل خود بود. روزگاری بود که مغول مراکز تمدن و فرهنگ را در کشورهای اسلامی ویران کرده فساد و خرابی به جای گذاشته بود. همان گونه که می گوید؛
می گریزند خلق از تاتار
طاعت خالق تتار کنیم
همواره نیروی قدرتمندی وجود دارد که بر زور، ظلم، فساد و جنگ و ویرانی چیره می شود. این نیرو همان نیروی معنویت است، نیرویی که از ژرفای وجود انسان سرچشمه می گیرد و او را برای حفظ زندگی و مقاومت در برابر سختی ها، توانمند می سازد. ما در روزگار آشفته و متلاطمی زندگی می کنیم، روزگاری که کینه و ظلم فزونی گرفته، حیات بشر با تهدیدی جدی روبه روست از این رو باید در مورد عوامل رهایی از این وضع، به بررسی و تحقیق بپردازیم.
من معتقدم که آثار مولانا جلال الدین رومی می تواند ما را به راه رهایی رهنمون شده به سرچشمه های حقیقت هدایت کند. تاریخ حقیقت ساده ای را به ما می آموزد و آن این است که اگر به اصول معنوی و انسانی تکیه داشته باشیم، می توانیم از دشواری ها و مضایق آن بگذریم... وقتی در دانشگاه بودم... جنگ آغاز شده بود و در آن شرایط سخت، آثار مولوی به من قدرت داد تا بر یأسی که روح مرا آشفته کرده بود چیره شوم... مولانا جلال الدین رومی مردی است که حتی در شرایط بسیار سخت و تیره هرگز ناامید نمی شود و از درون مصیبت ها و فجایع، عناصر امید و خوشبینی را بیرون می کشد... دنیا را نکوهش می کند ولی از این مرز فراتر می رود و به راه رهایی اشاره می کند.»
در کتاب شکوه شمس درباره ملاقات شمس و مولانا آمده است؛ در همان روزها بود که سلجوقیان روم مجبور شدند حکومت مطلقه مغول را بپذیرند و در همان دوران بود که زندگی مولانا نیز کاملاً تحول پیدا کرد. گویی که آن فاجعه سیاسی با این اشراق روحانی متعادل شد؛
ز لاف فتنه تاتار کم کن
ز ناف آهوی تاتار برگو...
هر چند «آتش و دود لشکر تاتار در عالم فتاد، جلال الدین طلوع شمس جاویدان را در برابر خود دید؛ او اواخر جمادی الآخر ۶۴۲ ق/ اواخر اکتبر ۱۲۴۴م، شمس الدین تبریزی را در قونیه ملاقات کرد... پیرامون این نخستین دیدار، افسانه های زیادی پرداخته اند که دشوار است یقین کنیم، کدامیک به حقیقت نزدیک تر است. شاید این روایت را بتوان پذیرفت که این دو عارف، دیدار نخست را با بحث پیرامون تفاوت میان حضرت رسول(ص) و بایزید بسطامی آغاز کردند...
شمس و مولانا هر دو به این موضوع بسیار علاقه مند بودند و بازتاب تفکر و تأمل در این سخنان را در اشعار بعدی مولوی می توان جست. این دو عارف، مدت شش ماه از هم جدا نشدند تا اینکه خانواده و مریدان مولانا به شکایت درآمدند. مولوی از تدریس از یاران و از همه کس دست کشید و به طور کامل در مصاحبت شمس الدین مستغرق شد.
... (شمس) را شخصیتی پرقدرت می نمایاند که با آن علو مرتبه روحانی، در جست وجوی مرشدی بزرگ در سراسر سرزمین های خاور نزدیک به این سوی و آن سوی سفر می کرد. هیچ یک از عارفان، حتی آنان که در قید حیات بودند، نتوانستند از انتقادهای تند نیشدار وی به دور بمانند. او خود در مقالات خویش می نویسد که زمانی مرید سبدبافی تبریزی بوده، پس او را ترک گفته است، شمس مشایخی بزرگ و نامبردار را در عراق و سوریه ملاقات کرد. داستان روبه رو شدن او با اوحدالدین کرمانی مشهور است.
اوحدالدین یکی از کسانی است که «جمال الهی را در صور ظاهری مخلوقات ستایش می کرد» به این معنا که جمال الهی را در زیبایی بشری جوانان متجلی می دید. او به شمس گفت؛ «ماه را در طشت آب می بینم. فرمود اگر در گردن دمبل نداری، چرا بر آسمانش نمی بینی» (افلاکی، ۲، ص۶۱۶)
به نظر می رسد که شمس، ابن عربی را ملاقات کرده باشد. ابن عربی، شیخ اکبر تفکرات عرفانی است که آثارش تاثیری شگرف بر تصوف، پس از او داشت. شمس از آثار و طرز تفکر ابن عربی تا اندازه ای انتقاد کرد. او را خام و خودبین می دید و رفتار او را متناسب با شریعت الهی نمی دانست و شیخ اکبر را در برابر مولوی که مرواریدش می خواند، به خزف مانند می کرد...
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید