شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

رهایی از نیاز و فقر


رهایی از نیاز و فقر
به نظر می رسد که در لابلای عناصر گفتمانی مهندس میرحسین موسوی دو شعار محوری رهایی از نیاز و فقرو آزادی از ترس خیلی حائز اهمیت می نماید. از این رو بر آن شدم مختصری به وجوه تفسیری آن دو بپردازم.
در تعریف جامعه به صورت explicit یعنی صریح و دقیق به سه عنصر اساسی بر می خوریم: اجزا و فرایندها، ارتباط عناصر و اجزای سازنده با یکدیگر و هدفمندی. بر این پایه جامعه به طور کلی عبارتست از یک عده افرادی که برای ارضای نیاز هایشان با هم روابط اجتماعی دارند. انسانها از منظر مازلو دارای پنج دسته نیاز فطری می باشند:
۱) نیازهای جسمی همانند مسکن، لباس، غذا و روابط جنسی
۲) نیاز به ایمنی
۳) نیاز به روابط اجتماعی و محبت
۴) نیاز به تایید و احترام ...
۵) نیاز به خویشتن یابی
البته هدف این بحث اشاره به اولویت اول نیاز نخست در مقایسه با دیگر نیازهای انسانی نیست بلکه مقصود بیان دایره گسترده تاثیر هر نوع خلل در تامین نیازهای یادشده بر سایر مقوله ها ست. سوال اساسی این است که به فرمایشی نبودن مولفه هایی چون پارلمانتاریسم، مشارکت، دموکراسی و رقابت و دیگر الزامات آن در یک جامعه از چه طریق و تحت چه شرایطی می توان باور نمود ؟ آیا با وجود فقر، مسکنت و ناداری و نیاز و از سویی امکان کاربرد و استفاده از این اهرمها برای شکار آرای مردم باز هم می توان به فرآیند صحیح دموکراسی امیدوار بود؟ یعنی مردمی که نیازهای اولیه آنها در فاز مسکن، غذا، لباس و نسل جوان جویای اشتغال، پول توی جیبی و تشکیل خانواده و... نظیر این مقوله ها هنوز با مشکلاتی جدی روبرو هستند می توانند فارغ از اینها و بدون اینکه تحت تاثیر کسانی قرار بگیرند که استعدادی جز توسل به این شعارها و استفاده از این اهرم ها برای جلب آرای مردم نیازمند ندارند به انتخاب آینده نگرانه نه مبتنی بر منافع زودگذر بپردازند؟ پاسخ محکم یا مطلقی نمی توان به پرسش های فوق داد; چرا که از یک سویک سری جبرهای جغرافیایی، بیولوژیک و جبر تاریخ وجود دارند که مورد توجه بسیاری از جامعه شناسان و روانشنا سان اجتماعی بوده به گونه ای که سرچشمه رفتارهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی انسانها تلقی شده اند به نحوی که بر تاثیرات شدید فقر و نیاز مخصوصا در دیدگاه ماتریالیستی و دترمینیسم به عنوان کلید هر تحول اجتماعی تاکید شده است.
اما در کنار آن و به منزله پاره ای از تئوری طبقاتی گفته می شود که خاستگاه اجتماعی انسان بیانگر این حقیقت است که انسان از هر جا تغذیه می شود و نان هر کسی را که می خورد از مواضع همان جا و همان کس نیز دفاع نموده و سخنگوی همان جا و همان کس می شود. بر این اساس می توان گفت که دموکراسی و همه عناصر مرتبط به آن دارای پیش فرض هایی است که عمده آنها عبور از گرداب آب و نان و گندم است و جامعه در بند آ ب و... با دموکراسی حقیقی و غیر فرمایشی فرسنگ ها فاصله دارد وشاید با تکیه بر این منطق بتوان گفت که تا رسیدن به آن نقطه آرمانی، دولت بهتر از گروه های اجتماعی از منافع چنین مردم نیازمند صیانت نماید و آب و مسکن و گاز و تلفن و سهام عدالت و یارانه و ... را بهتر از هر کسی و گروهی برای مردم تامین نماید. اما آیا برای دولت جانشینی و راهی غیر از آنچه در پیش گرفته وجود دارد یا خیر و تمامی راه ها به همین جا ختم می شود؟ دولت می تواند با رویکردهای مختلفی به پدیده نیاز و فقر بنگرد:
۱) رفع نیاز نیازمندان و وابسته تر نمودن و متکی نمودن هر چه بیشتر نیازمندان به خود البته با اتکا بر عواید ناشی از فروش نفت خام و گاز و غیره.
۲) نشان دادن را ه و راهکار برای نیازمندان برای رهانیدن آنان از نیاز و فقر یعنی نیاز زدایی و فقر زدایی
۳) تلاش برای افزودن بر دامنه نیاز نیاز مندان و افزایش افراد تحت پوشش نهادهایی چون کمیته امداد و بهزیستی و غیره و ساختن لشگری عظیم که تکیه گاه خوبی است برای کسانی که نمی توانند در بدنه عمومی جامعه به ویژه در عرصه جلب آرای رسوخ کرده و کامیاب شوند و مطالبه آرای آنها از طریق ارائه برو شورها و کارت های تبلیغاتی و عکس و غیره در لابلای کیسه های برنج و یا در کنار حلب های رو غن و غیره. حرکتی که می تواند به قیمت مثله شدن یک سیستم و ممحض شدن آن به عنوان یک ابزار در جهت به قدرت رسیدن عده ای با آلت دست قرار دادن کسانی که به خاطر تامین مایحتاج ناگزیر به سر تسلیم فرود آوردن در برابر این و یا آن هستند. یعنی این همه خدماتی که نظام جمهوری اسلامی به اقشار آسیب پذیر ارائه می دهد را تعدادی از سیاستمداران و... در دمادم انتخابات مجلس، شوراها و احیانا در عرصه های کلان به نفع خود مصادره می نمایند. البته اگر پشت هر کار به ظاهر خیر خواهانه مثل ارائه خدمت به مستمندان انگیزه های سیاسی چون جلب آرا وجود داشته باشد مطمئن باشید که نه تنها ما فقر زدایی نخواهیم داشت، بلکه ما فقر افزایی و فقر زایی نیز خواهیم داشت چرا که با تخته شدن برخی ابواب مساعدت مالی به مردم در رای را نیز تخته خواهیم نمود و البته عده ای این را نمی خواهند. پس تا فردایی نامعلوم کمیته امداد و... باقی خواهند ماند. اما می توان با غلبه بر فقر از حیث سخت افزاری و یا کار فرهنگی بهره سیاسی آن را به نحوی در عرصه رقابت سیاسی برد، یعنی همان نتیجه و غایت ولی با وسائل مشروع و راه علمی.
اما آیا حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی حقیقتا قصد افزایش تحت پوششی ها را داشتند و یا اینکه شکل گیری کمیته امداد و نهادهایی بعضا موازی را تا شکل گیری سیستم اقتصادی و سامان سیستم به عنوان سیاست مقطعی مد نظر قرار داشتند و یا اینکه رهبر معظم انقلاب با جمع شدن کمیته ها و ... مخالفت می نمایند و مثلا حضرت ایشان معتقدند که باید آمار فقرا هر روز بیشتر شده و این فقرزایی و فقر افزایی مزیتی برای نظام جمهوری اسلامی است؟! صد البته که اینگونه نیست و راه حمایت از ناداران نیز منحصر به این نیست. جمهوری اسلامی زمانی می تواند به عنوان یک نظام الهی بر خود ببالد که روزی جمع شدن و بسته شدن ابواب چنین موسسه هایی را جشن بگیرد و از این رهگذر به این فاصله طبقاتی که با عریض و طویل شدن ساختار آن رسما از طریق برخی نهادها بر آن رسمیت نیز بخشیده می شود پایان بدهد. یعنی روزی فرا برسد که ما به عنوان دولت و سیستم دیگر از دهک های پایین و بالا حرف نزنیم و مردم را به ده طبقه اجتماعی و اقتصادی تقسیم نکنیم و مردم هر یک از دهک ها را با نام و فامیل اجتماعی و اقتصادی و منزلت آنان را از طریق میزان و نوع دارایی های آنها از قبیل داشتن دو چرخه، مو تور سیکلت، رنو و پی کی و پژو و ماکسیما و تویوتا و الگانس و فراری وداشتن آپارتمان و یا ویلا در شمال شهر و جنوب شهر و حاشیه و مرکز آن، دریافت کننده سهام عدالت، دانش آموز دولتی و غیرانتفاعی و سهمیه کنکور و آزاد و منطقه سه و منطقه یک و مسجدی و غیرمسجدی و مذهبی و غیر مذهبی و خودی و غیرخودی و دیگر ویژگی های با بار معنایی متفاوت و بعضا متضاد تقسیم نکنیم... به نظر می آید این دهک ها دهک های ذهنی و هندسی رای در منطق ما است تا از این طریق با ایجاد شکاف و ایجاد طبقات به منویات سیاسی و سودجویانه خود پوشش بدهیم و با این رویکرد به مقوله نیاز تصور می شود که اگر فقر و فقیر وجود داشته باشد یک عد ه ای مدیریت می توانند بکنند و دیگر غیر. براین اساس برای تضمین مدیریت باید فقر ادامه پیدا کرده و نهادینه نیز بشود چون فقر اطاعت و تسلیم را در پی دارد و بی نیازی ممکن است استقلال و البته انتخاب درست و کیفی.
هر جامعه ای فقیر دارد اما نوع معامله با فقرا در هرجامعه ای متفاوت است . جامعه ما از نظر روانشناختی پول مردم را که حق مسلم اجتماعی و اقتصادی آنها است و دولت باید شهروندان را مدیریت بکند و رضامندی آنها را جلب بکند با انگیزه های سیاسی به مردم می دهد امروز می دهد و فردا به صورت پایاپای عوض و بدل مطالبه می کند. و لذا با پول بیت المال برای مردم خرج می کنند و بر آنها سیادت نیز می نمایند و هرگز نمی گویند که اولا این حق شماست و ثانیا اینکه شما باید این حق را از ما بگیرید و ثالثا اینکه ما هیچ توقعی از شما نداریم و داریم به عنوان دولت به رسالت و وظیفه خود عمل می نماییم. اما پاسخ و تحلیل فوق نمی تواند به منزله مدل تلقی بشود چرا که در پاسخ نقضی می توان به مردمانی چون مردم هند اشاره کرد که یک میلیارد و ۱۳۰ میلیون نفر جمعیت دارد و با دارا بودن منابع فسیلی و فلزی، سه هزار و ۷۰۰ دلار درآمد سرانه داشته و سهم تجارت آن در تولید ناخالص ملی ۲۹ دلار است و در مقایسه با مردم ایران از لحاظ وضعیت معیشتی و اقتصادی در شرایط مناسبتری به سر نمی برند ولی در فرایند دموکراتیزه شدن آن جامعه فقر هرگز مانع توسعه سیاسی نبوده است . احزاب در حد بسیار بالا نهادینه شده و مشارکت هم از نظر دامنه کمی و هم به لحاظ کیفی معتنابه است.
به راستی چرا در هند فقر و دموکراسی با هم جمع شده است ؟ در پاسخ به این سوال باید گفت که گرچه پاره ای از مردم را شاید بتوان از طرقی چون اعطای برنج و روغن و تسهیلات با نکی و قرض الحسنه و برخی کمک های بلا عوض خرید، ولی در دو مقطع تاریخی حساس در کشورمان یکی در سال ۱۳۷۶ و دیگر در سال ۱۳۸۰ عمده آحاد آن هفت دهک در میان بیست و بیست و دو میلیون نفر طیف غالب یعنی اصلاح طلبان بوده اند بدون اینکه از اولویت اقتصادی در اثنای برنامه ها سخنی به میان آورده شود. این مطلب گویای یک حقیقت است و آن اینکه در صورتیکه کاندیدایی مطمئن، محکم، صادق و امین و مدیر و مدبر و وفادار به ارزش ها باشد چهره ای موقر و زیبا و دوست داشتنی و ملایم داشته باشد و دارای برخی امتیازات چون سیادت و پتانسیل ملی باشد و در هر لایه یعنی شهر و روستا ، نخبگان و چهره های دانشگاهی و بازاری و روحانی را ولو تا حدودی با خود همراه بکند و ممحض در قشر پایین و یا بالا نباشد و در هر سطحی هوادارانی را داشته باشد بویژه میان اقلیت های قومی ، زبانی و مذهبی، او می تواند عمده ملتی را با خود همراه نماید و مابقی جمعیت قریب ۸میلیون و یا اندکی بیشتر و یا کمتر عمدتا از قشرهای متوسط و متوسط به بالا بودند. مطلب دیگر اینکه اگر قیمت نفت ایران در سال های گذشته به مرز ۱۴۰ دلار نمی رسید دولت ما از چه طریقی این یاری رسانی به برخی طبقات و یا دهک های پایین را انجام می توانست بدهد و در صورت مثبت بودن پاسخ با اتکا بر چه منابعی آن را می توانست انجام بدهد؟ و یا اگر صنایع و کارخانجاتی که همه سرمایه ملی بوده اند نبود سهام عدالت را از چه منابعی تخصیص می داد؟ و آیا پس از افت شدید قیمت نفت برای این دولت و یا دولت های دیگر ادامه این نوع کمک ها عملی خواهد بود و یا نه ؟ مطلب سوم اینکه هند با جامعه یک میلیارد و صدو سی میلیونی خود مردم را با تقسیم به این دهک ها اداره و راضی می نماید و یا باآموزش مردم و با کارهای نرم افزاری و کاستن از دامنه توقعات مادی آنان و کفایت و قناعت به وضع موجود و استفاده درست و بهینه از آن و در عین حال تقویت روحیه خود باوری و خود اتکایی در صدد فائق آمدن بر بحران فقر و نیاز در جامعه است؟ اصولادر بررسی پیشینه کشورها در ارتباط با چگونگی برخورد با فقر به سه گونه مواجهه بر می خوریم :
۱) فقر زدایی البته در سطوح بسیار بالا
۲) کار فر هنگی برای کاستن از قبح فقر و اینکه فقر منقصت و ثروت زیادتی محسوب نمی شود تا فقرا از بابت نداشتن احساس حقارت نکنند و ثروتمندان از بابت دارایی خود علاوه بر تلذذ و بهره مندی از مواهب احساس زیادتی نکنند.
۳) پذیرش رسمی طبقانی بودن جامعه و نتیجه نگرفتن نه در فاز اول و نه در فاز دوم و ارائه برنامه های مقطعی و در نتیجه افزایش آمار فقرا و ابقای قبح فقر.
مردمانی که در صورت راهنمایی آموزش دولتها می توانند علاوه بر تامین نیازهای اولیه خود حتی به رفاه خود نیز بیندیشند منتظرآخر برج برای دریافت مواجب و مستمری های خود خواهند بود و از جهت سیاسی نیز بدهکار و تاریخ سر رسید بدهی های آنان انتخابات هاست که همه حمایت از فقرا را محور برنامه خود قرار می دهند و آن هم به صورت نقد.
در مطالعه اندیشه های مهندس موسوی جمله بسیار دقیقی بیان شده است :"رهایی از نیاز"و فقر یعنی یک رویکرد راهبردی نرم افزاری. یعنی ما برنامه ای در سر داریم که سر آن بتدریج در فقر را بستن و آن دفتر گشوده مینیاتوری فقر را دوباره ممهور نمودن است ولو در درازمدت . دیگر کسی در برابر کسی و حتی در برابر دولت برای دریافت نان شب، روغن و پنیر و شکر و سایر اقلام و نیازمندیها ی خود سر خم نکند و عزت و کرامت انسان با دارایی و ناداری تمیز داده نشود تا از این طریق بتوانیم یک دهه ای به نام پایان جامعه دهکی داشته باشیم و با این مکانیزم تنها می توان مانع رسیدن ثروت شخصی به مرز یکصد و شصت میلیارد تومانی که رسالت خدمت به دهک های پایین را به عهده دارد و رفتن میلیونها نفر برای دریافت ارقام شاید معادل آن شد. استراتژی مهار دو جانبه .یعنی هفت دهک جامعه تا کی دریافت خواهند نمود و سه دهک تا کی پرداخت خواهند نمود. آیا جابجایی در لایه های آن امکان پذیر است؟
منبع: صبح ۸۸
نویسنده : ناصر خدایاری
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید