جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


در کنار شاعر ماهیگیر


در کنار شاعر ماهیگیر
همین که فرصتی دست دهد و بتوانی دفتر شعری را بخوانی و در پایان اش بتوانی شاعری را شناسایی کنی که گویی روح متعهد زمانه خویش بوده و هست کم چیزی نیست. با مردی آشنا شوی که نتوانسته است در مقابل آن چه خلاف آمد نظرات و اندیشه و آرمان هاش بوده بی تفاوت بنشیند و به قولی نان را به نرخ روز بخورد. سعی و تلاش بسیار به عمل آورده که فرزند خلف تاریخی باشد که در آن زیسته و حساس نسبت به رویدادهایی که او را از سر اضطرار محاصره کرده و وادار به واکنش کرده اند و راستی واکنشی نیکوتر از شعر جایی سراغ دارید؟ البته از آن دست شعرهایی که کارشان دادن شعارهایی با تاریخ مصرف مشخصی است در این دفتر شما خط و ربطی نمی بینید. هرچه هست شعرهایی است با فضایی تغزلی اما زبانی به شدت ساده. از آن جایی که به متن اصلی در این کتاب دسترسی نداریم و قاعدتاً انتظار رسم امانت را از مترجم محترم داریم پس باور می کنیم که زبان شعرها در شکل اولیه شان هم به همین سادگی اند. سادگی ای که در آن وجه آزاردهنده ای احساس نمی کنید بلکه شاید بارها از خود بپرسید چرا و چگونه «رابرت بلای» توانسته بر احساسات و اندیشه های تند و تیزش غلبه کند. حال شما حتماً می پرسید از کجا معلوم که آرای او تند و افراطی باشد. پاسخ ساده است. در مصاحبه های گردآوری شده در پایان کتاب شما با شاعری آشنا می شوید که اساسی ترین موضع گیری های شخصی را داشته و دارد و جالب (بخوانید آموزنده) این جاست که توانسته در عرصه شعر این آرا را کنترل و حتی پنهان کند. این همه از حسن نظر و سلیقه مترجم دفتر «خوردن عسل کلمات» یعنی «فواد نظیری» حکایت می کند. وقتی برای بار اول شما این دفتر را می خوانید با توجه به مقدمه مترجم ممکن است با خود فکر کنید که چرا شعرهای سیاسی و اجتماعی «رابرت بلای» از این دفتر حذف شده است. اما در خوانش دوم یا جدی تری از این مجموعه به رازی که در چیدمان شعرها رعایت شده است، پی می برید. «خوردن عسل کلمات» از حس عمیق و انسانی و دگردیسی یافته ای برساخته شده است که فارغ از جنگ به شکلی غیرمستقیم از جنگ می گوید. از تاریخ می گوید و سرنوشت انسان. وجه جهانشمول شعرها نکته ای است که در پس فضای شعری قابل پیگیری است. انسان نهفته در شعر «بلای» می تواند هر کدام از ما باشد. حالا این «ما»ی جمعی یا «من» درونی شاعر حاصل چه فرآیندی است؟ او پرورده تاریخی است که در بستر زمان و مکان جغرافیایی خاص در حال جریان است. آدمی است که چه بخواهد، چه نخواهد در معرض تصمیم گیری هایی است که بر او واقع می شود. نمی گویم جبر. که امروزه مکانیسم اجرای آن در جایی مانند امریکا چنان سازوکارهای پیچیده ای دارد که به نظر عین اجراها و تصمیم های فردی شخص تلقی می شود. اما واقعیت این است که «بلای» حساس نسبت به تمام این مکانیسم های پیچیده در سودای رسیدن به نگاه شخصی خود بوده است. به تفرد و تشخص اندیشیده است. حتماً با خود فکر می کنید چگونه و از چه راهی امکان حصول به این تشخص فراهم آمده است. به زعم این نگاه، او در سایه تن سپاری به طبیعت پیرامون اش به خود رسیده است. سایه تاثیر از فرهنگ و نگاه شرق در شعرها به شکلی کاملاً درونی شده، هویداست.
در بیشتر شعرهای دفتر «خوردن عسل کلمات» نوعی از درنگ و تامل دیده می شود. گونه ای سکون و دریافت حسیات محیطی. اما این حسیات در درون نگاه شاعر ته نشین شده و تاثیرات آن در شکل های مختلف به اجرا درآمده است. شما در شعر «راندن به سوی شهر، در دیرگاه شب، برای پست کردن نامه» هسته پرتنش یا پرتضادی را در سطرهای عمودی مشاهده نمی کنید، وقتی می خوانید؛ «یک شب سرد و برفی زمستان است./ خیابان اصلی شهر مهجور مانده است./ آنچه می جنبد، تنها، دانه های برف چرخان است./ در صندوق پست را برمی دارم،/ سرمای آهن اش را احساس می کنم./... » حتی گویی با توصیف صحنه ای کلاسیک و داستانی در ابتدای شعر مواجهید و قرار است در امتداد سطرهای نخست، با من راوی قصه ای آشنا شده و با او همراه شوید. ولی آنچه در راستای فضای طراحی شده ابتدایی می آید، کیفیتی شاعرانه دارد. تصاویر در کنار هم به شکلی موازی مونتاژ می شوند تا تخیل شاعر و مخاطب به شکل توامان در انگاره ای هستی شناسانه دخیل شود. سرمای آهن صندوق هست در کنار رازی که در شبی برفی در طبیعت جریان دارد، به همراه رانندگی در حومه شهر که همه اینها به ساخت فضایی فراواقع کمک می کند. فراواقعی که ریشه هایش در واقعیت است و از آن جاها تغذیه می کند تا بتواند به حیات خود در پایان شعر ادامه دهد. در جایی که «رابرت بلای» از مفهوم زمان و تباهی آن با دست های خود سخن می گوید.
شما در بیشتر شعرهای این دفتر با ساخت هایی سرد اما به شدت ملموس روبه رو هستید. شاعر در هیچ کجا عنان احساسات خود را از کف نداده و نوعی بینش شاعرانه همه چیز را در کنترل خود دارد. لحظه های ناب یا همان جوهره شعر شبیه گوهر دیرپایی است که در سایه بارها خواندن و خواندن به دست می آید. اما تصاویر در شعرهای «بلای» حرف اول را می زنند. تصویرهایی که گویی برای همیشه تا طبیعت بیرونی و درونی شاعر در جریان بوده و هستند و او گاه با پرتو گذرایی آن تصاویر را رصد کرده و در معرض خیال و اندیشه ما قرار داده است. وقتی در شعر «گرفتن دست ها» بدون آنکه به انگشت های موردنظر شاعر اشاره ای کند، از قفس های نازک می گوید، اوج ایجاز شاعرانه را به نمایش می گذارد. در واقع شاعر با حذف درست واژه یا تصویر «انگشت» صفت آن را به قفس اضافه می کند و به این طریق ما را به شکلی دقیق تر و ظریف تر وارد فضای موردنظر خودش در ابتدای شعر می کند و بعد با اضافه کردن پرندگان و آوازه خوانی آنان گویی پرسپکتیو بسته طراحی شده شکسته می شود، گیرم برای لحظه ای و دوباره در دو سطر پایانی با آوردن تتابع اضافات هوشمندانه به شکلی دوسویه شعر را جمع می کند. «دره های عمیق دست ها» با توجه به اشارات انسانی اش میل به بسته شدن فضا داشته و باز به دلیل اشارات ضمنی اش به فضای بیرونی و جغرافیای محیطی تمایلی نامعلوم اما قابل لمس به بازشدگی و انبساط دارد و کلیت این ترکیب های اندیشیده هسته پرتضاد شعر را می سازد. آنچه نزد شما به عنوان خواننده شعرهای «خوردن عسل کلمات» تا مدت ها باقی می ماند، تایید همان نظریه معروف است که در هر چیزی، شعری نهفته است. البته به شرط آنکه شاعر، دقیق باشد و حساس. «بلای» به ما می آموزد که از طبیعت پیرامون خود هرگز غافل نشویم. حرکت ماه هر بار به گونه ای است و در باریدن برف، رفتن کنار رودخانه، قدم زدن در حیاط خانه هر لحظه اتفاقی ژرف و شگرف در حال روی دادن است. کارهای «بلای» می تواند ذهن خلاق را به یاد مردی ماهیگیر بیندازد که ساعت ها کنار آب می نشیند تا سرانجام ماهی مورد نظر را صید کند. ماهی لغزان و فراری که نام اش شعر است و تو می توانی با صیدش روزها و ساعت ها و لحظه های بسیاری را در خوشی و آرامش تجربه کنی. «رابرت بلای» همچنین به ما سادگی در زبان را می آموزد. ساده نه به معنای استخدام کردن اولین واژه ای که به ذهن متبادر می شود بلکه حذف ساده انگشت از تصویر دست. حذفی که در آن هوشمندی نهفته است و راستی مگر غیر این است که در اوج سادگی همیشه نبوغی حیرت انگیز نهفته است؟ پس بیایید سادگی را ارج نهیم.
خوردن عسل کلمات / ترجمه فواد نظری / انتشارات مروارید / ۱۳۸۶
لادن نیکنام
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید