پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا


رسانه ای به نام اسکار


رسانه ای به نام اسکار
«آنی هال» (۱۹۷۷) ساخته «وودی آلن» را می توان «داستان دو شهر» هم نامید كه در آن نجابت روشنفكری «نیویورك» و «وقاحت و عامی گری» «لس آنجلس» در مقابل هم قرار داده می شود. وودی آلن هیچ گاه برای گرفتن جایزه حاضر نشده به هالیوود برود و در مراسم اسكار شركت كند.
«بیل موری» كه دو سال پیش برای فیلم «سرگشته در غربت» (سوفیا كاپولا) نامزد دریافت اسكار بهترین بازیگر مرد بود در مراسم شركت كرد. اما بعد از آنكه جایزه را به او ندادند همه جا به این مراسم ناسزا گفت و آن را ابلهانه خواند.
یك ضرب المثل مشهور درباره اسكار این است كه: جایزه را به نقش می دهند، نه به بازی.
بزرگانی از سینمای آمریكا مانند «اورسن ولز»، «هیچكاك»، «هاكس»، «جان فورد»، «سام پكین پا»، «اسكورسیزی» یا اصلاً برای هیچ كدام از فیلم های شان هرگز اسكار نگرفتند و یا - مثل «هیچكاك» و «فورد» و «اسكورسیزی» - فقط جایزه افتخاری (اسكار دستاورد عمر) را بهشان دادند.
آیا از همین قدر اطلاعات باید نتیجه بگیریم كه اسكار جایزه ای یاوه، بی مقدار، بی معیار، سطحی، مبتذل و بی تاثیر است كه هیچ نقش تعیین كننده ای در دنیای سینما ندارد؟ یعنی همه این كسانی كه در طول هفتاد و هشت دوره اسكار با اعلان نام شان در حد سكته ذوق زده شده اند و بالا و پایین پریده اند مجنون یا ابله بوده اند؟ اگر اسكار اینقدر آشكارا بد و بی ارزش است چرا بیل موری نسبتاً روشنفكر از نگرفتنش آن همه به خشم می آید؟ حالا برنده های ذوق زده، بی فكر و كم شعور، تكلیف میلیون ها نفر از نژادها و ملیت های گوناگون چیست كه شب اسكار، اگر لازم باشد تا صبح، پای انواع شبكه های تلویزیونی / ماهواره ای بیدار می نشینند تا با هیجان شاهد مستقیم مراسم اسكار باشند؟
«داستین هافمن» چندسال پیش كه برای گرفتن اسكار روی صحنه رفت طبق معمول و مثل همه از خیلی ها و از جمله از مادرش تشكر كرد كه در راه رسیدنش به همچو موقعیت و موفقیتی به او نیرو و یاری داده اند. اما چندی بعد از ترك صحنه - كه در حد دقایقی طولانی بود - دوباره و این بار سراسیمه به صحنه بازگشت چون یادش رفته بود از مهم ترین آدم تشكر بكند: از زنش! او مهم ترین بود چون می توانست شیرینی آن اسكار را به كام آقای هافمن زهر بكند.
می خواهم بگویم كه نه فقط خانم هافمن بلكه میلیون ها تماشاگر اسكار به حساب می آیند. به حساب می آیند كه «مارلون براندو» برای طرد اسكارش به خاطر «پدرخوانده» به غیبت در مراسم بسنده نمی كند بلكه خانم سرخپوستی را به جای خودش می فرستد تا اسكار برای لحظه ای تریبون اعلان محرومیت ها و رنج های سرخپوستان آمریكا باشد. مخاطب میلیونی اسكار به حساب می آید كه وودی آلن سخت سر كه دوبار با یكدندگی به مراسم نرفته تا جایزه اش را بگیرد، در پی رویداد یازده سپتامبر در مراسم اسكار شركت می كند تا هم همدلی خودش را با قربانیان حادثه نشان بدهد و هم همدلی جهانی را به سهم خودش برانگیزد.
درست است كه اسكار را خیلی از وقت ها به فیلم ها و فیلمسازها و بازیگرهای بد داده اند. و لازم نیست برای توجیه آن بگوییم كه اگر اسكار دستاورد عمر «الیا كازان» جنجالی برانگیخت - چون خیلی ها فكر می كردند كه یك خائن تن داده به همكاری با «سناتور مك كارتی» فاشیست لیاقتش را ندارد - سال ها پیش در ۱۹۵۰ همین اسكار به كازان برای فیلم عمیقاً اجتماعی «در بارانداز» فریاد اعتراض دست راستی ها را برانگیخته بود. و حتی برای باارزش جلوه دادن اسكار این هم لازم نیست كه از بزرگانی - مانند «كوروساوا»، «فلینی»، «آنتونیونی»، «ساتیا جیت رای» و... - یاد كنیم كه با این جایزه مورد تجلیل قرار گرفته اند.
توجیه اسكار، خودش است. و ارزش و اهمیت و تاثیر آن با گسترش رسانه ای جهان مان، به گونه ای روزافزون بیشتر و بیشتر شده است. موضوع این است كه هیچ جایزه سینمایی دیگری به اندازه اسكار مخاطب جهانی ندارد. موضوع این است كه اسكار عملاً و روز به روز بیشتر بدل به جایزه ای رسانه ای شده است. اهمیت همچو جایزه ای در جهانی كه از سده های میانه به بعد به ترتیب زیر سیطره كلیسا / نهاد دینی، دانشگاه، و بالاخره (در روزگار معاصر) زیر سیطره «رسانه» است، اهمیتی فاش و تعیین كننده است. حتی اسكار دیگر جایزه رسانه ای هم نیست، خود اسكار دیگر یك رسانه است.

ایرج كریمی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید