چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


رضا ناجی ـ بازیگر، باید «بازیگر» باشد!


رضا ناجی ـ بازیگر، باید «بازیگر» باشد!
شاید خودش هم روزی تصور نمی‌‌کرد عکسش با جایزه خرس‌نقره‌ای برلین در سراسر جهان مخابره شده و روی جلد روزنامه‌های ایران قرار بگیرد. رضا ناجی با وجود ۶۶ سال سن پدیده سینمای ایران در این روزها نام گرفته. او پس از دو دیپلم افتخاری که در جشنواره فجر دریافت کرد به خاطر فیلم «آواز گنجشک‌ها» در جشنواره برلین جایزه گرفت، رضا ناجی ساده و بی‌غل‌وغش بازی می‌کند و شاید به همین دلیل باشد که نقش‌هایی اینچنین به او واگذار می‌‌شود. با بازیگر محبوب «مجید مجیدی» به بهانه اکران «آواز گنجشک‌ها» گفتگویی انجام دادیم، راستی شما این فیلم را دیده‌اید...
از دوران نوجوانی به سینما علاقه‌مند بودم. در تبریز زندگی می‌‌کردم و کار حرفه‌ای را هم با نمایشنامه «غلام یحیی» از سال ۱۳۴۲ آغاز کردم. آن موقع سرباز بودم و در پادگان ارومیه نمایشنامه اجرا می‌کردم. پس از اتمام دوران سربازی به تبریز برگشتم اما نمایش در حال رکود بود و به خاطر علاقه‌ای که به تئاتر داشتم به تهران آمدم و مشغول کار مکانیکی شدم. در وقت‌های بیکاری دنبال استودیوها بودم اما پس از مدتی دیدم این خواسته من نیست و من کارهای کوچک را دوست ندارم. به همین خاطر نزد استاد عباس جوانمرد دوره بازیگری را پشت‌سر گذاشتم. به درخواست یکی از دوستانم به نیروی هوایی رفتم و از سال ۵۰ تا ۸۰ مسئول تئاتر آنجا بودم. سال ۷۴ در پروژه‌ای در تبریز به نام «فرار از جهنم» یک نقش سه دقیقه‌ای را ایفا کردم. سال بعدش جرقه‌ای در زندگی بازیگری من بود. آقای «مجید مجیدی» دنبال یک بازیگر برای فیلم «بچه‌های آسمان» بود که از ۲۵۰۰ نفر تست گرفت و در تبریز بین ۵۰،۶۰ نفر، ۱۰ نفر انتخاب شدند که در نهایت ایشان من را انتخاب کردند و پس از آن در ۱۶ فیلم‌سینمایی دیگر بازی کردم که آخرین آن «آوازگنجشک‌ها» بود.
برای فیلم‌های «بچه‌های آسمان» و «او» از جشنواره فیلم فجر دیپلم افتخار گرفتم و برای «باران» هم کاندیدای دریافت سیمرغ بلورین در جشنواره نوزدهم فجر بودم. به خاطر فیلم «آواز گنجشک‌ها» هم خرس‌نقره‌ای جشنواره برلین را دریافت کردم. خرس نقره‌ای را در خانه گذاشتم اما بگویم که به خاطر جایزه کار نمی‌‌کنم بلکه هدفم ماندگاری و کارهای تاریخی است. حالا اگر چشم داوران هم مرا بگیرد و جایزه گرفتم چه بهتر...
تاکنون ۱۵ کار سینمایی انجام داده‌ام که چهارتای آن با مجیدمجیدی بوده است. در این کارها بیشتر از همسرم به من کمک کرده است. الان هم مشغول بازی در فیلمی به اسم «زمانی برای درنگ» ساخته «روح‌ا... حجازی» هستم که با حسین یاری همبازی هستم.
● بیوگرافی
متولد ۱۳۲۱ در تبریز هستم. سه فرزند دارم دو دختر و یک پسر و یک نوه. در تبریز زندگی می‌‌کنم. تهران را دوست دارم اما به خاطر ترافیک و شلوغی آنجا، دوست ندارم در آن زندگی کنم. تمام پنجم دی‌های زندگی من بهترین روز زندگی‌ام است چراکه در این روز به دنیا آمده‌ام.
آواز گنجشک‌ها یک فیلم اجتماعی خانوادگی است که من نقش «کریم» را در‌ آن ایفا می‌‌کنم.
فکر کنم کریم را در همه جا می‌‌بینم و در اجتماع ما هزاران کریم وجود دارد.
همه کارهایم را دوست دارم. انسان بین فرزندانش فرق نمی‌‌گذارد و بازیگر هم بین فیلم‌هایش. بعضی کارها زیاد زحمت می‌‌برد و بعضی کمتر. البته مردم بیشتر «باران» و «آوازگنجشک‌ها» را دوست دارند.
پس از اتمام دوران سربازی به تبریز برگشتم اما نمایش در حال رکود بود و به خاطر علاقه‌ای که به تئاتر داشتم به تهران آمدم و در وقت‌های بیکاری دنبال استودیوها بودم اما پس از مدتی دیدم این خواسته من نیست و من کارهای کوچک را دوست ندارم. به همین خاطر نزد استاد عباس جوانمرد دوره بازیگری را پشت‌سر گذاشتم.
من با کارم نشان می‌‌دهم که چکاره هستم. سعی می‌‌کنم کارم را درست انجام بدهم تا تماشاچی آن را باور کند به همین خاطر واژه «نابازیگر» را در مورد خودم قبول ندارم. اصلا این واژه را باید بگوییم «آماتور» من خودم با بازی در کنار بازیگران آماتوریسم مشکلی ندارم.
یکی چشم آبی است و یکی چشم سیاه اما بازیگر را باید به خاطر قشنگ بازی کردن انتخاب کنند نه زیبا بودن. این قضیه به او لطمه می‌‌زند و خیلی زود این دسته بازیگران محو می‌‌شوند.
بازیگر باید واقعا بازیگر باشد تاماندگار شود باید به خاطر بازی فلان بازیگر به سینما برویم نه چهره فلان بازیگر!
جایگاه سینمای ایران در جهان الان زیرصفر است. فکر می‌‌کنم جایزه‌هایی که در جشنواره‌های خارجی می‌گیریم اتفاقی است. در واقع این لغزندگی سینمای ایران است که یک کار خوب در جشنواره برلین جایزه می‌‌گیرد. در سینما ما گاهی یک جرقه زده می‌‌شود اما باور کنید سینمای ما را در دنیا زیاد جدی نمی‌‌گیرند.
من نمی‌‌گویم تلویزیون بد است یا برنامه‌هایی که پخش می‌‌کند بد است اما فکر می‌‌کنم مسئولان تلویزیون به فکر پرکردن آنتن هستند و برای من که به انجام دادن بهترین کار معتقدم تلویزیون جای چندان مناسبی نیست.
مرگ را مثل باز و بسته شدن چشم می‌‌دانم. فعلا به مرگ فکر نمی‌‌کنم اما دوست ندارم در شهر بمیرم.
دوست دارم جایی بمیرم که اصلا کسی مرا پیدا نکند.
اگر یک روز به پایان عمرم مانده باشد فکر می‌‌کنم که واقعا چه خدمتی به مردم کرده‌ام!
همسرم خیلی به موفقیت من کمک کرد. فرزندانم هم کمک حالم بودند. اگر دلسوزی‌های همسرم نبود شاید موفق نمی‌‌شدم. از او به خاطر حمایت‌هایش ممنونم.
رنگ سبز را خیلی دوست دارم به همین خاطر دوست دارم رنگ همه خانواده‌ها و زندگی‌ها سبز باشد. سبزسبز!
منبع : مجله خانواده سبز


همچنین مشاهده کنید