سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

جمعه شب - VENDREDI SOIR


جمعه شب - VENDREDI SOIR
سال تولید : ۲۰۰۲
کشور تولیدکننده : فرانسه
محصول : برونو پزری
کارگردان : کلر دنی
فیلمنامه‌نویس : امانوئل برنهایم و دنی، برمبنای رمانی نوشتهٔ برنهایم
فیلمبردار : آنیس گدار
آهنگساز(موسیقی متن) : دیکن هینکلیف
هنرپیشگان : والری لومرسیه، ونسان لندون، هلن دو سن‌پر، فلورانس لواره، گره‌گوار کولن و ژیل دامبرا
نوع فیلم : رنگی، ۹۰ دقیقه


̎لور̎ (لومرسیه)، دختری پاریسی، سراسیمه وسائلش را جمع‌ می‌کند تا به خانهٔ محبوبش اسباب بکشد. او در حالی‌که آماده می‌شود تا برای شام با دو تن از دوستانش خود را به رستورانِ محل قرار برساند، در ترافیک فلج‌کننده‌ای که به خاطر اعتصاب وسائل حمل و نقلِ عمومی پیش آمده، گیر می‌کند. اما در حالی که در اتوموبیلش نشسته و منتظر است، ناگهان در میانهٔ آن شلوغی، آرامشی غریب وجودش را فرامی‌گیرد و توی نخ آدم‌هائی می‌رود که لابه‌لای آن ترافیک و آشفتگی سعی دارند زندگی و کارشان را ادامه دهند. در این میان به‌خصوص توجهش به مردی جلب می‌شود که ظاهراً او نیز آرام در اتوموبیلش نشسته و مردمی را نظاره می‌کند که پشت ترافیک گیر کرده‌اند. مرد که ̎ژان̎ (لندون) نام دارد، سوار اتوموبیلِ ̎لور̎ می‌شود و او را به دور از آن شلوغی، به گشت و گذار در تعدای از کوچه و خیابان‌های فرعی می‌برد ـ آن هم در حالی‌که این دو غریبه رفته رفته پی می‌برند که به یک‌دیگر علاقه‌مند شده‌اند.
● چگونه می‌توان برای کسی که فیلمی از دنی ندیده است، کار این فیلم‌ساز یکّه و شگفت‌آور فرانسوی را توصیف کرد؟ این توصیف قطعاً با شرح خط داستانی فیلم به دست نخواهد آمد، چون دنی سینماگری به شدت بصری است و باید فیلم‌هایش را دید، نه این‌که درباره‌شان شنید. کار او در واقع نوعی مغازله با تصویر است، بی‌پروا و شیفتهٔ حس و حال لحظه‌ای هر نما یا هر حرکت. البته پس از آفتاب سوزانِ شاهکار دنی، کار خوب (۱۹۹۹) و آدم‌خواری جنجال‌برانگیز هر روز دردسر (۲۰۰۱)، نکتورنِ جمعه شب آرامشی دارد که کم‌کم تماشاگرش را به خلسه می‌برد. فیلم در نگاه اول انگار تمرینی است در اعمال سبک روی یک ̎برخورد کوتاه̎ و گزارش این برخورد به‌صورت تجربه‌ای تکه‌تکه، خارج از زمان و حتی ذهنی (فیلم در گوشه و کنار از بازی با این فکر که برخورد، رویای ممتد و دلخواه زن باشد، لذت می‌برد). دنی با رویکردی مینی‌مالیستی، حرکتی آزاد و امپرسیونیست‌وار میان تصویرهای مرد، زن، و مکان‌ها (اتوموبیل، هتل، کافه، رستوران) را اساس کارش قرار می‌دهد. مصالح و اطلاعات داستانی در کم‌ترین حد ممکن است (زن در حال نقل و انتقال است، ترافیک پاریس همه چیز و همه کس را متوقف کرده و دربارهٔ مرد هیچ نمی‌دانیم). پاریس در شب جلوهٔ سحرانگیزی دارد و فیلم با نماهای فریبنده‌ای از بام‌های شهر شروع می‌شود، اما این سحر از نوع رنه کلری‌اش نیست، بلکه به ژان ویگو (که دنی از دوستداران او است) نزدیک‌تر می‌شود. عشق تصادفی با ساختاری که خودش را تصادفی و حتی ̎موج نو̎ئی جا می‌زند، تصویر می‌شود. مثلاً فیلم یک‌باره با سوپرایمپوزی طولانی فضا عوض می‌کند و دوربین گدار در نماهای نزدیک از حرکت باز نمی‌ایستد و رویدادها را غریب و نامشخص می‌کند، اما با همهٔ این‌ها حسی که پدید می‌آید و القا می‌شود، فقط لطافت است و نگاهِ هم‌زمان تجریدی و مهرآمیز دنی به شخصیت‌هایش که عشاق بالغ و عاقلی هستند، و تلاش او برای کشفِ جوهره و زیبائیِ عادی بودن، گوئی روی بازیگران تأثیر گذاشته است. قضاوت یا اضطرابی در کار نیست؛ تماس به‌عنوان مایه یا ضرورت جهان‌شمول، هر روایت مزاحمی را کنار می‌زند و نیز به گفت‌وگو را نیز از بین می‌برد. در نتیجه جمعه شب فانتزی شبانهٔ ملایم و کم‌حرفی است که بافت صوتی پُرمایه‌ای دارد. گروه انگلیسی تیندر استیکز که کارش معمولاً حال و هوای افسرده‌ای دارد، سرزنده‌ترین قطعات خود را برای فیلم‌های دنی ساخته و در این‌جا دنیای کوچک و اساساً موسیقائی فیلم را با نواهای خاص و سینمائی‌اش رنگ‌آمیزی می‌کند.


همچنین مشاهده کنید