جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


قصه‌های خوب برای بچه‌های امروز


قصه‌های خوب برای بچه‌های امروز
«دنیای اثیری و رؤیایی پدرم و کتاب بالینی او سرگذشت ایرانیان از گاه باستان، یعنی شاه‌نامه مقدس بود که هر شب پس از داستان‌سرایی برایم، مرا و شاهنامه را در بالین می‌فشرد و به خواب می‌رفت.
این نوشته تبلور آرزوی پدر بزرگوارم است، زیرا جانش لبریز از این امید بود که شاید روزی دختر کوچکش بتواند برگی زرین از این سروش آسمانی را که برای او گفتاری غرورآفرین و خاطره‌ای ازلی و ابدی بود با دیدگاهی نو و تازه و باوری شورانگیز، با روایت رویاپروری بازگو کند.»تبلور آرزوی پدر، «گلرخان سیه‌چشم» است، در ۲۹۱ صفحه و ۱۲ فصل که «مهین بانو صنیع» با تمرکز بر زنان شاهنامه، «به انگیزه آشنا ساختن جوانان، به ویژه دوشیزگان این سرزمین با شاهنامه، از این دیدگاه» فراهم آورده است. هرچند که شاید، انگیزه مهم‌تر، همان طور که خود در پیشگفتار کتاب نوشته است، ریشه در کودکی‌اش داشته باشد.
شاهنامه همان طور که در خاطرات کودکی صنیع، نقش پررنگی بر جا گذاشته است، در خاطرات کودکی بسیاری از مردان و زنان ایرانی، حضور غیرقابل انکاری دارد. این حضور اما هر چه زمان می‌گذرد، جای خود را به داستان‌های جدیدتر و بین‌المللی می‌دهد؛ جوجه اردکی زشت از دانمارک جای سهراب می‌نشیند و حکایت دردناک دختر کبریت‌فروش، در خاطر کودکان امروزی نقش می‌بندد. داستان‌های شاهنامه، دیگر مثل گذشته، دستمایه داستان‌های شبانه مادران، پدران ،مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها نیست، همچنان که یوسف و زلیخا نیز جای خود را به نمونه‌های امروزی، با موهای رنگ‌شده و ژل‌زده داده‌اند.
در این روزگار با این وصف، شاید تبدیل هیکل گردن‌کلفت و زبان پرطمطراق و البته بی‌نظیر شاهنامه، به کتاب‌های سبک‌تر و زودهضم‌تر، یکی از راه‌های رسیدن جوانان امروز به جذابیت قصه‌های فراوان و شیرین شاهنامه باشد، چرا که همان طور که نویسنده کتاب در مقدمه می‌نویسد؛ «در این روزگاران، آنان که وقت کافی برای خواندن تمامی این اثر پرارزش ملی را ندارند، دست کم این اثر می‌تواند آنان را به گونه‌ای فشرده، با سرگذشت چند بانوی برجسته ایرانی که پیوسته در بستر شاهنامه جاودانه می‌زییند آشنا گرداند.»
این بانوان، تقریبا همه زنان معروف شاهنامه‌هستند: فرانک مادر فریدون، سودابه دختر شاه هاماوران و همسر کیکاووس شاه، منیژه معشوقه بیژن، جریره دختر پیران، فرنگیس دختر افراسیاب، تهمینه همسر رستم و مادر سهراب، کتایون دختر قیصر روم، روشنک دختر دارا. اما آنچه در گلرخان سیه‌چشم روی داده است، چیزی بیش از بیان داستان‌های این زنان است، چراکه نویسنده در برخی فصل‌ها، زنی را بهانه کرده است تا بخشی از داستان را تعریف کند.
از این قبیل و بیش از همه، این اتفاق در فصل مربوط به مادر سیاوش رخ داده است، چراکه آنچه صنیع در این فصل ۴ صفحه‌ای گفته است، بیش از آنکه داستان مادر سیاوش باشد، داستان سیاوش است. مادر سیاوش، دختری بسیار زیبا اما گمنام و کم‌اهمیت از خاندان گرسیوز، برادر افراسیاب بوده که پدری بداخلاق و دائم‌الخمر داشته است. دختر که گاه و بی‌گاه از پدر کتک می‌خورده، شبی از دست پدر می‌گریزد و به بیشه‌ای پناه می‌برد.
دست بر قضا دو تن از پهلوانان دربار کیکاووس برای شکار به همین بیشه می‌روند و با دختر روبه‌رو می‌شوند. اما سرانجام این کیکاووس است که «با بخشیدن اسبانی گرانمایه و زر و سیم و گاه و کلاه شایسته به هر یک از سرداران، دختر را به شبستان خویش فرستاد.» از این دختر، چندی بعد کودکی به دنیا می‌آید که سیاوش نام می‌گیرد. هرچند که سیاوش از کودکی، به درخواست رستم به او تحویل داده می‌شود و زیر نظر رستم بزرگ می‌شود.
در این فصل که از کوتاه‌ترین فصل‌های کتاب است، از مادر سیاوش چیزی جز همین چند سطر نیامده است و باقی، به ذکر خلاصه‌ای از زندگی سیاوش اختصاص دارد. اما به جز این، در کوتاه‌ترین فصل کتاب- فصل «شب فردوسی»- نویسنده کاملا از بیان داستان‌های زنان شاهنامه عدول کرده، درباره زن دیگری سخن می‌گوید که از ابتدا نیز به آن توجه ویژه‌ای نشان داده بود.
صنیع در مقدمه کتاب درباره این زن می‌نویسد: «فردوسی نخستین سخن‌پردازی است که از همسر خویش و همدلی‌ها و یاوری‌های او و نیز از بانوانی که هر یک چهره‌ای چشمگیر از فداکاری‌ها و دلاوری‌ها و ارجمندی‌ها را گواهند سخن گفته است...» و نیز می‌نویسد: «از داستان‌های شاهنامه چنین برمی‌آید که در پس زندگی هر یلی و سالاری، زنی شایسته و پرتوان، به بلندای کوه، قامت برافراشته و در همه هنگام با مرد خویش همگام است و از این روی فردوسی نیز از همسر فرهیخته، مهربان و ادب‌آموخته خویش با شایستگی بسیار یاد می‌کند و با جادوی سحرآفرین سخن، از اندیشه رسا و منش والای او یاد می‌نماید»: مرا مهربان یار بشنو چه گفت/ از آن پس که با جام گشتیم جفت/ مرا گفت‌ای یار خورشید چهر/ که از جان تو شاد بادا سپهر/ به پیمای می‌تا یکی داستان/ به دفتر برت خوان از باستان.
در فصل شب فردوسی، نویسنده داستان زنان شاهنامه را رها کرده، به رابطه فردوسی و همسرش می‌پردازد تا نشان دهد که همسر فردوسی نیز در واقع یکی از زنان شاهنامه است، چراکه در آن به شکل روشنی از او سخن گفته است. این فصل که در شاهنامه به شکل بسیار ماهرانه‌ای فضا را با زبانی نرم و عاشقانه و خیال‌انگیز برای روایت داستان عاشقانه بیژن و منیژه آماده می‌کند، در کتاب صنیع نیز همین کارکرد را می‌یابد و بعد از ۳ صفحه که چون زنگ تفریح و استراحتگاهی در میانه‌های کتاب است، نویسنده به سراغ بیژن و منیژه می‌رود.
در این فصل و در فصل‌های دیگر کتاب که هر یک به داستانی مرتبط با بانوان شاهنامه اختصاص دارد، نویسنده از زبانی فاخر و تا حد امکان نزدیک به شاهنامه استفاده کرده است. صنیع درباره این تدبیر که آگاهانه و با اندیشه قبلی صورت گرفته است، می‌نویسد: «هنگام برگردان سخن شیوای پیر توس، نگارنده کوشیده است تا در خور توان با پایبندی به سادگی، ویژگی‌های گفتار او را به‌کارگیرد و ارزش‌های سخنش را پاس دارد تا خواننده، درونمایه و چند و چون سرگذشت‌ها را در پهنه سپنتایی و حال و هوای مینوی شاهنامه دریابد و با بهره‌وری از اندیشه بلند استاد توس به‌خودآید و بداند که از فر اندیشه و نیروی خرد، می‌توان به بزرگی و والایی رسید و بدون آن، بی‌خرد ماند و با فرومایگی تازیانه نابخردی و خواری را به جان خرید.»
اگرچه این استدلال در نگاه اول، زبان کم و بیش پرطمطراق متن را توجیه می‌کند، اما این پرسش را مطرح می‌سازد که اگر قرار است هدف، ساده‌سازی و گزینش بخش‌هایی از شاهنامه برای جوانان باشد، آیا استفاده از زبان نامانوس نقض غرض نیست؟
به ویژه آنکه آنچه در گلرخان سیه‌چشم انجام شده، تبدیل بخش‌هایی از شاهنامه به نثر است که البته با بخش‌هایی از عین ابیات نیز همراه است.
گلرخان سیه‌چشم را نشر نوشه با قیمت ۴۵۰۰ تومان به بازار فرستاده است.
کامران محمدی
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید