سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


کلید معمای اسپانیا


کلید معمای اسپانیا
مبارزات سندیکایی- آنارشیستی در دوران جمهوریخواهی (۱۹۳۶-۱۹۳۱) و جنگ داخلی (۱۹۳۹-۱۹۳۶) نقشی کاملاً محوری در اسپانیا بازی کردند. مهم ترین آنها کنفدراسیون ملی کار(CNT) حدود ۵۰۰ هزار و ۳۵نفر در ژوئن ۱۹۳۱ و دو میلیون نفر در دوران جنگ عضو داشت. این موقعیت به شکل خاصی با وضعیت امروز در تضاد قرار می گیرد زیرا جریان سندیکایی آنارشیستی عملاً از صحنه اجتماعی اسپانیا محو شده یا دست کم نسبت به گذشته کاملاً در حاشیه قرار گرفته است. علت این انحطاط را مجموعه عوامل زیر توضیح می دهند: اختناق دولت فرانکو، مبارزات درون سازمانی، فقدان جایگزینی توسط نسل های جوان تر و ضعف کمک های بین المللی. رژیم فرانکو به سندیکا ها و به ویژه به CNT (که سازمان مخفی ای بود که نهاد های رهبری اش اغلب توسط پلیس سرکوب می شد) ضربه سختی وارد کرد. بدین گونه طی ۱۰ ساله اول دیکتاتوری فرانکو، ۱۱کمیته و بیش از ۶۰ تشکیلات منطقه ای از بین رفتند. بسیاری از رهبران مثلاً در سال ۱۹۴۱ در شهر «والانسیا» اعدام شدند.
با وجود اینکه خصلت استبدادی و پلیسی فرانکیسم برای هر سازمان مخفی ای تهدیدی خطرناک بود ولی CNT با حفظ همان ساختار فدرالی (سندیکا، کمیته منطقه ای و ملی) که در زمان قانونی بودنش داشت، کار آنها را ساده کرد. رهبران جنبش که معتقد به سقوط سریع رژیم بودند در واقع روی تعداد اعضایشان حساب می کردند - در سال ۱۹۴۶ بین ۵۰تا ۶۰هزار عضو در اسپانیا داشتند - به جای اینکه برشیوه های امنیتی متکی باشند بر فعالیت مبارزاتی محدود سازمان یافته در گروه های کاملاً غیرقابل نفوذ بنا شده که در شرایط مخفی توانایی انطباق داشته باشند،در نتیجه سقوط هر کدام از کمیته ها می توانست به انهدام زنجیره ای سازمان و زندانی شدن ده ها مبارز منجر شود که نتیجه اش تحلیل نیرو ها و تقریباً ناپدید شدن CNT به عنوان یک سازمان توده ای در اوایل سال های ۵۰ بود، سپس اگر همه سازمان های ضدفرانکو در سال های بعد از جنگ به درجات مختلفی دست به گریبان مبارزات درون گروهی شدند، مبارزات درون گروهی CNT به ویژه بسیار خشن بود. این رودررویی ها، اولین انشعاب جنبش لیبرتر که به مدت ۱۶ سال طول کشید را به دنبال داشت.(۱۹۶۱-۱۹۴۵)انشعاب دیگری در اواسط سال های ۶۰ اتفاق افتاد که این یکی دیگر قطعی بود. دو سازمان که هر دو عنوان سندیکا را حفظ کردند از این انشعاب بیرون آمدند.
گرایش «ارتدوکس» با مواضعی بسیار انقلابی که در خارج از کشور اکثریت را داشت توسط «فدریکا مونتسنی» و همسرش «ژرمینال اسگلز» که طرفدار بازگشت به اصول خالص آنارشیسم بودند، رهبری می شد، آنها مدافع اشتراکی سازی و ایجاد میلیشیا بودند و با این کار می خواستند پرانتز شرکتشان در دولت جمهوریخواه را در دوران جنگ داخلی که به زعم آنها موجب تضعیف جنبش لیبرتر شد، ببندند. از سوی دیگر گرایش «امکان گرا»
(پاسیبیلیست)، طرفدار مبارزه سندیکایی (در اسپانیا اکثریت با آنها بود) و همکاری با سازمان های مبارز علیه فرانکو و حتی شرکت در دولت جمهوریخواه در تبعید بود و بدین گونه تاکتیک های این دو سازمان برای برانداختن فرانکو از قدرت کاملاً متفاوت بود. در حالی که «ارتدوکس» ها بر عملیات مستقیم یعنی قیام خرابکاری یا بمب گذاری تاکید می کردند، «امکان گرایان» از مذاکرات سیاسی با هدف متقاعد و متحد کردن قدرت های اروپایی برای ایجاد زمینه های پایان دیکتاتوری طرفداری می کردند. برای دسته اول همانطور که در متون خود که در دسامبر ۱۹۴۵چاپ شد،نوشتند «سقوط فرانکو محصول مقاومت داخلی و نتیجه عملیات مستقیم علیه هر شکلی از استبداد خواهد بود (...) خارج از هر عمل سیاسی و دیپلماتیک و به دور و ورای هر دولتی.»
بدین گونه در کنگره تولوز در سال۱۹۴۷«ارتدوکس» ها «کمیسیون دفاع» را که مسوولیتش سازماندهی این گونه عملیات در اسپانیا بود به وجود آوردند. از سوی دیگر «امکان گرا» ها که شاهد سرکوب شدید عملیات نظامی توسط رژیم بودند معتقد بودند بدون کمک بین المللی سرنگونی دیکتاتوری میسر نیست. پرسش کمیته ملی از خود این بود که «در گذشته خلق اسپانیا با اینکه مسلح بود شکست خورد، حالا که دیگر دست هایش هم خالی است چگونه می توان او را به مبارزه خشن دعوت کرد؟»
این رویارویی برای جنبش لیبرتر بسیار گران تمام شد، به عنوان مثال رهبری «ارتدوکس» ها، اعضا را به اسپانیا می فرستاد تا «امکان گرا» ها را از رهبری سازمان مخفی اخراج کنند. این امر موجب پریشانی مبارزان شد و در برخی از موارد سرکوب و اختناق را آسان کرد به علاوه CNT داخل در لحظاتی که شدیداً به کمک مالی احتیاج داشت،نتوانست از سازمان اکثریت در تبعید کمک بگیرد.
اما مبارزات داخلی این جناح را هم بی بهره نگذاشت، انحلال بخش های محلی و اخراج هواداران و اعضا به ویژه بعد از ایجاد «کمیسیون موارد اختلاف» در سال ۱۹۶۷ (که برای بعضی از هوادارن به مثابه یک «ماشین تنبیهی» واقعی تلقی شد) تا حدی که از ۵۰ هزار عضو در سال ۱۹۴۵ که نمایندگانشان در کنگره پاریس حضور داشتند، ۳۰سال بعد تنها دو هزار نفر باقی ماندند. با پیروزی گرایش «ارتدوکس»، اصل «مقدس سه گانه» (مبارزات سندیکایی انقلابی، عملیات مستقیم و کمونیسم لیبرتر) که قبل از جنگ توسط کنگره به تصویب رسیده بود به عنوان راهنمای عمل وحرکت برای آینده انتخاب شد. CNT همچنان دولت را به عنوان دشمن خود می دانست و آن هم در زمانی که رشد نقش دولت در توزیع ثروت در بین اسپانیایی ها، چنین انتقاد هایی را در دنیای کارگران تضعیف می کرد زیرا آنها از این اقدامات دولت به طور گسترده ای بهره مند می شدند.
اما بی شک حادترین مساله برای سازمان، فقدان جانشینی نسل جوان تر بود. اعضای سازمان هنوز به شدت به جنگ های داخلی وابسته بودند. CNT در اسپانیا، شرکت در سندیکاهای عمودی فرانکیستی را رد کرد؛۱امری که تماس با کارگران جوان و در نتیجه جذب آنها را مشکل می کرد، مثال گویای آن اینکه در میان ۴۴ عضو فعال دستگیر شده در سال ۱۹۶۰ ، ۴۱ نفر از آنها در اوایل جنگ داخلی بیشتر از ۱۸ سال داشتند. همین پدیده به سازمان در تبعید نیز سرایت کرد، آنها با اختصاص دادن تمام انرژی خود به اسپانیا و با امید بستن به بازگشت فوری، در حاشیه مبارزات سیاسی - اجتماعی کشورهای میزبان باقی ماندند و این روش، رابطه آنها را با منابع مهمی که می توانست در تجدید و نوسازی شان موثر باشد قطع کرد و آنها زمینه هایی مثل دفاع از آزادی فردی، فرهنگ ... که « لیبرترها»، سنتاً از پیشگامان آن بودند را رها کردند.
و بالاخره باید ضعف کمک بین المللی را هنگام مرگ دیکتاتور گوشزد کرد. در حالی که جریانات دیگر ضدفرانکو از کمک و حمایت های مهم خارجی برخوردار بودند،CNT در اوایل راه پر پیچ وخم انتقال، بسیار تنها بود. بسیاری از جنبش های لیبرتر اروپایی یا آمریکای لاتینی که از اختناق کشور های متبوع شان ضربه خورده یا مبارزات درون سازمانی آنها را تضعیف کرده بود، در نتیجه نتوانستند در لحظه ای که برای مبارزات سندیکایی آنارشیست اسپانیایی به غایت حیاتی و حساس بود،
نقطه اتکای آنها باشند.
به رغم چندین تظاهرات عظیم و زودگذر، در بدو روند دموکراتیک (مثلاً در سال ۱۹۷۷میتینگ سن سباستین دو لوس ریز یا روز های لیبرتر در بارسلون) CNT دیگر نتوانست شکوه و قدرت گذشته خود را بازیابد.
هرریان لوپز، پروفسور در دانشگاه مادرید
ترجمه: آزیتا نیکنام
پی نوشت:
۱- در واقع به نوعی شکل رسمی مبارزات سندیکایی صنفی بود که توسط رژیم فرانکیستی کنترل می شد.
به مرور با پیوستن تدریجی هواداران کمونیست و سوسیالیست، توانایی مبارزاتی و جنگندگی این سندیکا ها افزایش یافت و به کارگاهی برای ساختن کادرهای رهبری مهم ترین سندیکاهای کارگری زمان انتقال تبدیل شد، مثل UGT اتحاد عمومی کارگران
یا CCOO.
منبع : روزنامه سرمایه


همچنین مشاهده کنید