دوشنبه, ۱۴ آبان, ۱۴۰۳ / 4 November, 2024
مجله ویستا


عشق؛ یک ادیسه ابدی


عشق؛ یک ادیسه ابدی
وال- ای انیمیشن سه بعدی آقای اندرو استنتن این آخرین ساخته پیکسار که حقیقتاً یکی از تاثیرگذارترین پدیده های این چند سال اخیر کارخانه رویاسازی است، از همین حالا خود را در فهرست کلاسیک های تاریخ سینما قرار داده چرا که ایده و اجرا، هر دو در یک فرم فوتوریستی کم نظیر و بی سابقه، هم داستانگویی را درست انجام داده اند و هم با ارج و قرب نهادن به سینما، این مدیوم بی انتها را وارد مرحله یی تازه کرده اند.
این را از این نظر می گویم که فیلم برای تشریح و پیش بردن اکثر موقعیت های داستانی، همه ابزار و مواد لازم را از خود سینما گرفته است که در ادامه به این بخش بیشتر خواهیم پرداخت. جنس پرداخت و شکل نهایی تصاویر برای استنتن آنقدر مهم بوده که از راجر دیکینز بزرگ، این سلطان بی چون و چرای نور کمک خواسته تا برای طبیعی جلوه کردن تصاویر و حضور نوری مبتنی بر اصول قاب های رئالیستی، به او کمک کند و خب نتیجه هم درخشان است.
از طرفی هم کافی است به ایده و طرح کلی اثر، یعنی خروج انسان از زمین (و شاید هم زمان) کمی فکر کنید تا متوجه عظمت کار شوید. یعنی می توان زمین را خالی از سکنه فرض کرد؟ سینما برای این سوال جوابی دارد که دیدنی است. زمین به یک زباله دانی بزرگ تبدیل شده، انسان زمین را ترک کرده و با قدم گذاشتن بر ابرسفینه آکسیم (به معنای حقیقتی محض)، سال های نوری از این کره خاکی دور شده است. انسان ناامیدانه همه روبات های زمینی از جمله روبات های زباله جمع کن را خاموش کرده به جز یکی؛ وال-ای. در واقع این روبات (که با انرژی خورشیدی کار می کند) بعد از گذشت سالیانی دور و دراز هنوز روی زمین مشغول کار است و از بقایای انسان چیز می آموزد. سیر و سلوک وال- ای و ادیسه یی که او به زودی درگیرش می شود، درون مایه اصلی فیلم است و همین موضوع در نهایت باعث می شود انسان به زمین بازگردد و با امید به زندگی در انتظار بهشت موعود گیاه بکارد و زمین را دوباره آباد کند. اما در یک نگاه کلی و در حد حوصله این مطلب که امیدوارم در ادامه شاهد مطالب خواندنی تر دیگری هم باشید، بد نیست از چند زاویه کلیدی به فیلم وال- ای نگاهی بیندازیم.
● دیالکتیک تنهایی
اکتاویو پاز در کتاب «هزار توی تنهایی» می نویسد؛ «انسان تنها به دست خدا منزوی شده است. تنهایی هم جرم ما و هم مجازات ماست، اما در عین حال بشارتی است بر اینکه هجران ما را پایانی نیست. این دیالکتیک بر همه زندگی بشر حکمفرماست.
تنهایی ما اهمیت و معنایی دوگانه دارد؛ از سویی آگاهی بر خویشتن است و از سوی دیگر آرزوی گریز از خویشتن. زیستن یعنی جدا شدن از آنچه بودیم برای رسیدن به آنچه در آینده مرموز خواهیم بود. تنهایی عمیق ترین واقعیت در وضع بشری است. انسان تنها موجودی است که تنهاست و یگانه موجودی است که در پی یافتن دیگری است.
عشق امری طبیعی نیست. عشق امری بشری است، بشری ترین رگه در شخصیت انسان؛ چیزی است که ما از خود ساخته ایم و در طبیعت وجود ندارد؛ چیزی که ما هر روز خلق و منهدم می کنیم.» پاز این کتاب را در سال ۱۹۵۰ نوشته و بدیهی است که او از فیلم های فوتوریستی که مستقیماً با مفهوم زمان و انسان سروکار دارند بی خبر بوده و از آن نقش تاثیرگذار سینما بر او طبیعتاً خبری نیست. حالا به کمک سینما و پیشگویی هایی تکنولوژیک، اگر بخواهیم این نوشته های پاز را مثلاً به ۲۰۰ یا ۳۰۰ سال بعد ببریم، احتمالاً در آنها باید دستکاری کنیم و یک سری تغییرات اساسی بدهیم.
اگر پای قضیه مربوط به هوش مصنوعی و مثلاً جهانی «ماتریکسی» را وسط بکشیم، باز احتمالاً در لابه لای جملات پاز و در کنار انسان، روبات را هم باید اضافه کنیم و خب سینما بعضاً سعی کرده این کار را انجام دهد. آنچه از فیلم ماتریکس برمی آید این است که انسان ها آنقدر به روبات ها و سیستم فکری صفر و یک آنها قدرت بخشیده اند که این موجودات دارای هوش مصنوعی در نهایت توانسته اند قدرت را در دست بگیرند و بر زمین حکومت کنند که همه اینها می تواند در یک رابطه بینامتنی ادامه داستان فیلم وال- ای باشد.
روبات ها حس خواهند کرد، خواهند آموخت و احتمالاً عاشق و متنفر خواهند شد. «هال» فیلم ادیسه فضایی، شاهکار کوبریک را به یاد آورید تا دقیقاً به اصل موضوع برسید. هال یا اوتو (Auto) در فیلم وال- ای می توانند دقیقاً همان روبات طغیانگری باشند که انسان را برده خود خواهند کرد. و چه جالب که طراحی شکل و ریخت اوتو دقیقاً از روی هال کپی برداری شده و همان طور که در ابتدا متذکر شدم این نوع ارجاع ها و روابط بین متنی فراوانند. در وال- ای سعی شده تا این ویژگی های ابتدایی به نوعی به تصویر کشیده شود و اینها چیزی نیستند جز آموختن روبات ها از انسان. انسان یک بار دیگر در نقش خالق قرار می گیرد. در اینجا آفرینش (روبات) هم جهت و هم سوی بازآفرینی (سینما) قرار می گیرد و روباتی چون وال- ای از آن می آموزد.
جالب اینکه فیلمی موزیکال برای وال- ای در نقش یک مدرسه عمل می کند و او خیلی از مفاهیم را از دل فیلمی ساخته «جین کلی» (سلام دالی) می آموزد. پس والی دو مفهوم اصلی بشری، تنهایی و عشق را می آموزد و او سریعاً و بعد از حضور ایو، سعی در متعادل سازی این دو حس انسانی تازه آموخته دارد. اما آیا به راستی درد عشق و درد تنهایی را درک خواهد کرد؟ بیشتر از وال- ای این مخاطب است که این احساسات را در خود بازمی آفریند و فیلم به شکلی نمادین، از طریق واسطه قرار دادن وال- ای و به شکلی که به آینده مربوط می شود، توضیح می دهد که این روبات ها تا چه حد می توانند احساساتی باشند تا خیلی چیزها را به یاد انسان بیاورند. چیزی که دقیقاً در ادیسه کوبریک وجود داشت و خیلی ها اصلاً متوجه آن نشدند. در فیلم کوبریک «هال» به مراتب بیشتر از دیوید احساسی و احساساتی است. در وال- ای آن سردی و بی روحی دیوید، جای خود را به یک مشت انسان خیکی و بی خیال داده و شاید این بخش فیلم، تنها نقطه ضعف فیلم باشد.
هم به این جهت که فیلم اطلاعات دقیقی از بلایی که بر سر ملل آمده نمی دهد و هم اینکه خیلی از موارد را (اختلاف جنسی یا طبقاتی) کاملاً بی خیال شده یا حداقل باز توضیح نمی دهد چرا این وضع حاکم است.
● کلیشه شکسته شده رابطه عاطفی دو نفره
قصد دارم توضیح دهم فیلم، با قرار دادن دو روبات به عنوان شخصیت های اصلی فیلم، چگونه از تفاوت جنسی چشم پوشی کرده و این کلیشه شیرین ابدی را جابه جا کرده است. زمانی که این تفاوت وجود دارد، طبیعی است که «دیگری» معنا پیدا می کند و سیر و سلوک آغاز خواهد شد. با اینکه جذابیت ها و خواص فیزیکی دو روبات، به شکلی آن دو را معادل زن و مرد قرار می دهد، اما این موضوع عملاً یک ترفند جالب دراماتیک است و تحلیل و تفسیر فیلم اصلاً کاری با این ترفند قراردادی ندارد. به خصوص که تکلیف جنسیت بقیه روبات ها اصلاً معلوم نیست و خب بدیهی است که نمی توان برای این موضوع حد و مرزی قائل شد.
درباره فیلم های موزیکال مبتنی بر رقص و آواز گفته شده این آثار و تصاویر رنگی و شفاف شان، بیش از هر چیزی تفاوت جنسی را از بین می برند و درد و رنج خاص سیر و سلوک ناگهان آرام می گیرد. باز بی جهت نیست که رابطه عاطفی دو روبات بر اساس یک موزیکال و با الگوبرداری از آن شکل می گیرد. پس این عدم حضور تفاوت جنسی نیست که این بار عاطفی را دراماتیک جلوه می دهد. آن چیزی که بیشترین تاثیر دراماتیک را برعهده دارد، همان الگوی پسر فقیر و دختر اشرافی (یا حتی برعکس) است . اختلاف طبقاتی و مسوولیت متفاوت قراردادی اجتماعی است که تمام رابطه روباتیک را آشنا و عاطفی جلوه می دهد. در اینجا لزوماً زن (شاید ایو) از لحاظ اقتصادی پایین تر، احساساتی تر و ضعیف تر نیست و اتفاقاً قضیه می تواند معکوس باشد. به هر حال این به هم ریختگی جنسی، شاید دلیل اصلی خشم یا اطاعت ابدی روبات از انسان است (خشم در ماتریکس و اطاعت در همین وال- ای). در واقع ساختن روبات ها، یک نکته مهم را در دل خود دارد و آن «مقابل پوشی» (یا مقابل پوشاندن) ابدی آنها است.
در فیلمی چون توتسی این مقابل پوشی کاملاً موقت است اما وقتی پای روبات ها وسط می آید، به نظر می رسد انسان توانسته به این موضوع بعدی طبیعی ببخشد و چه جالب که در سینما اکثر این مقابل پوشی ها (مرد در لباس زن یا برعکس) در فیلم های کمدی و موزیکال رخ می دهد تا تفاوت، خطرساز نباشد. شاید اگر روبات های ماتریکس می توانستند «دیگری» و تفاوت را پیدا کنند، این جنگ ابدی روبات و انسان هرگز درنمی گرفت. در وال- ای با در نظر گرفتن بی خطری این مقابل پوشی و با استناد و وابسته بودن به کمدی ها و با الهام از موزیکال ها، ساختار اصلی روابط روباتیک شکل گرفته و تنها خطر برای روبات هایی چون اوتو، بازگشت انسان به زمین است. اما در نهایت سینما، به مانند جادوگر شهر از، این توانایی را دارد تا حتی با حذف فاکتوری چون جنسیت، مخاطب را تا آخرین پرده ساکن و سرحال نگه دارد.
● بازگشت به زمین
اما در وال- ای، انسانی که در کشتی نوح به سر می برد، سرانجام دوباره راهی زمین خواهد شد و همه چیز ظاهراً از ابتدا آغاز خواهد شد. در واقع می توان این طور تلقی کرد که جنس روزمرگی تغییر خواهد کرد و از آنجایی که انسان دوباره باید روی پای خود بایستد تا زمین را آباد کند، دوباره به سعادت خود نزدیک خواهد شد. روباتی مثل اوتو هم به همین خاطر با بازگشت به زمین هم طبق دستور و هم طبق میل خود مخالف است، او از اینکه از سعادت و آزادی خود دور شود می ترسد، اجرای فرامین و در مرحله بعد شخصی سازی فرامین برای او همه سعادت است. به هر حال این ترس وجود دارد که روبات، روزگاری حس کند بدون حضور انسان زندگی کند.
در فیلم که ساختار روایی طبق الگوهای کلاسیک کارتونی-کمدی شکل گرفته، یعنی نامیرایی و آرامش در نهایت فرمی ابدی دارند، بازگشت انسان به زمین، حکم تقویت همین الگو را هم دارد.در واقع حضور انسان در یک ابرسیاره در خارج از زمین در آن شرایط معلق، بیشتر حکم دوری از این قواعد را دارد و بازگشت به زمین این فرم را نیز کاملاً بازسازی می کند.
اما در وال- ای این نوید داده می شود تا با کمی امید و با اطمینان با پدیده یی بی همتا چون سینما، می توان آینده را نیز ساخت. سینما این قدرت را پیدا کرده تا خود به واقعیت و الگویی بدل شود و انسان فراموشکار را دوباره به اصل و مقصد خود نزدیک کند. در فیلم، وال- ای تحت تاثیر فیلم سلام دالی، عاشق می شود و رفتار عاشقانه را بازسازی می کند؛چیزی که می توانست سلاح انسان در مقابل روبات های خشن ماتریکس باشد. کاپیتان کشتی هم تحت تاثیر سینما به بازگشت به زمین علاقه مند می شود بی آنکه بداند چه باید بکند. فیلم ها و تصاویر روی پرده یا صفحه مانیتوری بزرگ نقش می بندند و او کاپیتان را تشنه بازگشت به زمین می سازد. جالب است بدانید در لابه لای تصاویر حتی فیلمی از دیوید گریفیث هم نقش می بندد.
جدای این موارد متنی، دلالت های فرامتنی فراوانی هم حضور دارند که فیلم با الهام از سینما ساخته شده تا مثلاً کهن الگوهای غیربصری و وابسته به ادبیات. خود وال- ای تحت تاثیر R۲D۲جنگ های ستاره یی ساخته شده و طبیعتاً ارجاعات زیادی هم به فیلم هایی چون «بلید رانر»، «بیگانه» و «ادیسه فضایی» شده است. یادمان باشد زحمات این دو روبات برای حفظ امید بشر، نیروی عشق و ایثاری که این دو از خود بروز می دهند، تنها به یک شرط توفیق پیدا می کند؛ سینما، این خالق بی همتا که می تواند به ادیسه بشری، رنگ و نوری ابدی ببخشد.
محمد باغبانی
منبع : روزنامه اعتماد