چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

فلسفه اخلاق در مکتب اگزیستانسیالیسم


فلسفه اخلاق در مکتب اگزیستانسیالیسم
نظریه های اخلاق شناسی فیلسوفان اگزیستانس با بسیاری از مکتب های بدیل متفاوتند. یکی از دلایل این امر آن است که این فیلسوفان کمتر در باب باید و نبایدهایی توجه می کنند که مخاطبان بدان نیاز دارند. آنها تحلیلی وجودی و پدیدارشناسانه از موقعیت آدمی در هستی و جهان ارائه می کنند.
یکی از دشوارترین امور در تقسیم بندی مکاتب گوناگون فلسفی دادن ملاک و معیارهایی برای این تقسیم بندی است. بی تردید برشمردن مکاتبی چون; ماتریالیسم، ایدئالیسم، رئالیسم، هرمنوتیک فلسفی، پدیدارشناسی ، فلسفه تحلیلی و پراگماتیسم بسی پرسش و ابهام در باب مرزبندی ها و معیاری که این تحدید و تقسیم ها را صورت می دهند به وجود می آورد; فلسفه تحلیلی با چه مو لفه هایی مشخص می شود؟ با این همه شاخه های این نحله فلسفی چون فلسفه زبان، فلسفه ذهن، فلسفه هنر، فلسفه دین و فلسفه علم چه کنیم؟ رویکردهای گوناگون در پدیدارشناسی را چگونه می توان تحت لوای عنوانی واحد گنجانید؟ آیا فصل مشترک این شاخه از فلسفه با دیگر رویکردهای فلسفی، این خط کشی و معیار را کم رنگ نمی کند؟ اینها پاره ای ابهام ها و پرسش ها در باب تقسیم بندی مکاتب فلسفی است که شک داریم تاکنون پاسخ هایی درخور و مناسب یافته باشند و البته هنوز ذهن و زبان های فراوانی را به خود مشغول داشته اند.
با وجود این، اگزیستانسیالیسم در میان همه نحله ها و مکاتب فلسفی، از جهت مو لفه های ممتاز و ممیزش، وضعیتی منحصر بفرد و غریب دارد. ما با مکتبی مواجه هستیم که هم شاعرانی را بدان گره زده اند و هم رمان نویسان و فیلمسازانی داعیه گزیستانسیالیست بودن داشته و دارند. در این میان واضح است فیلسوفانی نیز خود را اگزیستانسیالیست نامیده اند یا عده ای دیگر آنها را بدین صفت متصل کرده اند. خلاصه آنکه با بسی متفکر و شاعر و رمان نویس و عارف و فیلسماز و متدین و حتی عالم روبروییم که به انحای گوناگون در گستره وسیعی که برای اگزیستانسیالیسم ساخته اند گرد می آیند. این خود مشکل تقسیم بندی پاره نخستین را دشوارتر می نمایاند و تاملات و مداقات جدی تری را طلب می کند.
دلیل این مشکل هم آن است که اگر با تکیه بر «روش» فلسفه اگزیستانس را معرفی کنیم پاره ای پژوهشگران در آن جای می گیرند و اگر بر« پرسشها و دغدغه ها» دست بگذاریم عده ای دیگر که چه بسا فصول مشترکی هم با گروه نخست داشته باشند معرفی می شوند و اگر بر «موضوعات» تمرکز کنیم متفکرانی که به موضوعات خاصی چون مرگ و امید و ایمان و بودن و اصالت می پردازند مشخص می شوند که همه را می توان فیلسوفان اگزیستانس نامید.
می توان گفت که تاکید فراوان فیلسوفان اگزیستانس بر فردیت و تفرد و انزجار شدید آنها از جزمیت های گوناگون، بر مواضع اخلاقی آنها هم اثر می گذارد. آنها نظام هایی که عقل از برای سامان زندگی اخلاقی می چیند و می سازد به سخره می گیرند و بیش از هر چیز بر «اخلاق موقعیت» دست می گذارند. فیلسوفان اگزیستانس هر عملی را امری ویژه و منحصر بفرد در نظر می گیرند که فاعل فعل، خویشتن را در آن موقعیت می یابد و او می بایست فراتر از قوانین و قواعد جزمی و قشری اخلاقی - که از منابع گوناگون معرفتی و از جمله آنها عقل - تصمیم بگیرد، انتخاب و گزینش کند و عاقبت تبعات و مسوولیت های عمل خویش را آزادانه و متعهدانه بپذیرد. از این رو در مکتب اگزیستانسیالیسم آدمی نمی تواند انتظار داشته باشد که باید و نبایدی بشنود و وظیفه و تکلیفی مشخص شود. تنها بایدی که می توان در اینجا سراغ گرفت این است که: «خودت را بشناس» و همه می دانیم این شعار بیش و پیش از آنکه بایدی باشد و تعیین تکلیفی کند گستره ای وسیع از تعالیم و آموزه ها و کنش ها را که گاه با هم در تعارض هم هستند دربرمی گیرد.
در یک دید کلان همه سخن هایی را که در طول تاریخ بشری در باب اخلاق گفته شده اند می توان به دو شق اخلاق معرفت و اخلاق وضعیت تقسیم کرد. در اخلاق معرفت ما با تاکید بر قواعد و قوانین معرفتی، به قاعده های اخلاقی دست می یازیم و بر مبنای عقل - یا مبنایی که عقل بر آن صحه گذاشته است - خوبی ها، وظایف، فضایل و مسوولیتها را تعریف می کنیم. اما در اخلاق وضعیت آنچه مهم است وضعیت های منحصربه فرد و یکتایی است که در برابر انسان قرار می گیرند. در اینجا بسی مواظبیم که احکام کلی و جهانشمول صادر نکنیم و بیشتر به پدیدارشناسی این وضعیت های دیگرگون و فصول مشترک آنها بپردازیم. در این میان البته اخلاق اگزیستانس به شق دوم - یعنی اخلاق وضعیت - توجه دارد و کمتر دغدغه قانون و قاعده اخلاقی را در سر می پروراند.
فیلسوفان اگزیستانس به فصل مشترک همه موقعیت هایی می اندیشند که انسان ها در همه زمان ها و همه مکان ها با آنها مواجه هستند. در این راستا آنها بر مفاهیمی چون: اضطراب و دلهره، تصمیم و انتخاب، دلشوره، امید و بیم به عنوان ویژگی های مشترک همه که در مواجهه با موقعیت های گوناگون با آن روبرو هستند و از آن گزیر و گریزی ندارند اشارت می کنند. بدین جهت است که ما اخلاق اگزیستانس را «پدیدارشناسی وجود انسان در مواجهه با وضعیت های گوناگون اخلاق» نام می نهیم.
تقریبا همه فیلسوفان اگزیستانس در باره شخصیت اصیل سخن به میان آورده اند و واضح است که پاره ای - و چه بسا بیش از این - از اخلاق شناسی های آنها را می توان در حرف و حدیثی که در باب انسان اصیل زده اند جست. آزادی، زندگی در زمان حاضر، شجاعت، خود ستیزی و خودسازی، بی توجهی به جو و شرایط گوناگون، شفقت ورزی و بزرگتر دیدن حوزه «خود» ، همه از مواردی هستند که در ادبیات فیلسوفان اگزیستانس در مورد شخصیت اصیل آمده اند اما اغراق نکرده ایم اگر همه این شاخصها را ذیل عنوان کلی و البته مهم «آزادی» بگنجانیم. آزادی مفهوم و ارزشی بس مهم برای فیلسوفان اگزیستانس به حساب می آید و تقریبا همه آنها بسی بر آن تمرکز کرده اند. با وجود این، پرداختن بدان از حوصله این گفتار فشرده و مجمل بیرون است و مقال و مجال مستقلی را می طلبد، اما به همین حد اکتفا کنیم که فیلسوفان اگزیستانس انسان بودن را با آزادی او می سنجند. به قولی شعار فلسفه اگزیستانس این است که انسانی که نان و تاریخ و فرهنگ و عدالت و استقلال و... ندارد انسان ناقص است اما انسانی که آزادی ندارد اصلا انسان نیست.
اخلاق اگزیستانس، تا حدود زیادی با جهان ما که بسی متغیر است، پدیده ها و امور به سرعت جای خود را به امور دیگری می دهند و سرعت تغییرات بسیار زیاد است همخون و همخوان و متناسب است. شاید جهان پرآشوب و پرجنجال و بسیار متغیر ما در نضج و رواج این فلسفه - و هنرهایی چون رمان و تئاتر و سینما که پس از این فلسفه به وجود آمده اند - بی تاثیر نباشد و زیستن در جهان پرآشوب و متغیر معاصر جز با مبنایی تئوریک که این تغیرهای آرامش سوز را توجیه کند میسور و مقدور نیست. فلسفه و اخلاق اگزیستانس البته از این توجیه و تبیین خالی و عاری نیست. ما اولین نقطه قوت اخلاق اگزیستانس را در این توجیه می دانیم.
اخلاق اگزیستانس همچنین رو به سوی آینده دارد و امیدگراست و به تصمیم و گزینش بسی بیش از قاعده و قانون بها می دهد و این مهم نیز می تواند از جهتی نقطه قوت اخلاق اگزیستانس به حساب آید. ما در جهانی زیست می کنیم که از مهمترین بحران ها و معضل ها، بحران معناست و آدمی از برای بسیاری امور توجیهی وجودی و امیدی روانی و معرفتی دارا نیست و اخلاق اگزیستانس که مشحون از نکاتی ناب در باب امید و اطمینان و خطر کردن است ناکارآمد نمی تواند باشد و دستگیر آدمی در مواجهه با برخی از این معضلات است.
مبارزه و ستیز اخلاق اگزیستانس با ایدئولوژی های جهان ما نیز از نقاط قوت این اخلاق و این فلسفه است و در عالمی که انسان بسیار از ایدئولوژی ها و جزمی نگری ها و قشری نگری های جورواجور در عذاب بوده است این اخلاق می تواند یاریگر باشد و در نقش هشداردهنده ای عمل کند تا آدمیان کمتر به قالب های صلب و قانون های تنگ و قاعده های سخت تن دردهند. انسان از ایدئولوژی های گوناگون بسی آسیب دیده است و هیچ امری نمی تواند اطمینان بخش او باشد در اینکه آینده ای مصون از ایدئولوژی و قشری نگری داشته باشد. در این راه البته اخلاق اگزیستانس رهگشاست و می تواند در نقش یکی از هشداردهنده ها و تذکاردهنده ها ایفای نقش کند.
با این همه نمی توان نادیده گرفت که پاره ای از فیلسوفان اگزیستانس - و نه همه آنها- نسبت به سنتهای غنی و فربه تاریخ بشری سر لطف و تایید نشان نمی دهند; مخالفت آنها با قوانین صلب اخلاقی، به افراط مبدل می شود و هر حکم و سنت اخلاقی را زیر سو ال می برنند. ما البته نقادی و عیارسنجی و عدم جوزدگی فیلسوفان اگزیستانس را بسی می پسندیم و آن را تحسین می کنیم اما معتقدیم افراط در نقد اخلاق سنت، برخی از فیلسوفان وجودی را از فهم فضایل و ارزش های غنی سنتی جهان محروم کرده است.
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید